سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مگو آنچه نمى‏دانى ، بلکه مگو هر چه مى‏دانى چه خدا بر اندامهاى تو چیزهایى واجب کرد و روز رستاخیز بدان اندامها بر تو حجت خواهد آورد . [نهج البلاغه]
همسخن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  • با سلام

    دوستان علاقه مند به مباحث و مطالب استاد فرامرز رفیع پور میتوانند مطالب ایشان را در پیام رسان ایتا مشاهده کنند:

    https://eitaa.com/rafipoor



    همسخن ::: یادداشت ثابت - پنج شنبه 98/8/10::: ساعت 8:6 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     { خلاصه صفحات 69 تا 74}

    1. نابرابری

    اینکه در کشوهای جهان سوم، نابرابری اجتماعی در حد بالائی وجود دارد، اطلاع جدیدی نیست. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است.

    اما ادراک ذهنی از نابرابری مهمتر از نابرابری واقعی است و باعث پیدایش احساس محرومیت نسبی میشود. زیرا مردم تا وقتی از نابرابری خبر ندارند، از آن ناراحت نمیشوند.

    قدرت ادارک در زمان شاه با چند اقدام بالا رفت:

    ·        آموزش

    برنامه هایی نظیر سپاه دانش و گسترش مدارس باعث شد افراد باسواد طی 20 سال از 15.4 به 47.1 برسد.

    تعداد دانشجویان در طی 6 سال از 67 هزار به 154 هزار نفر رسید.

    (طبق نظریه گور (Gurr) بین سطح آموزش و انقلاب همبستگی مثبت وجود دارد)

    ·        ارتباطات

    طی 10 سال گیرنده های تلوزیون از 3.8 به 69 درصد رسید.

    مسافران خارج از کشور از حدود 100 هزار به 550 هزار نفر رسید.

    شبکه های جاده ای کشور بیشتر شد و واردات و تولید خودرو افزایش یافت.

    حالا مردم با مسافرت به شهرهای بزرگ و خارج از کشور ثروتمندانی که مایل به نمایش ثروت بودند را میدیدند و مردم دیگر فکر نمیکردند "خدا خواسته آنان پولدار شوند" و از خود میپرسیدند چرا من باید اینقدر فقیر و آن شخص اینقدر ثروتمند باشد؟!

    ادامه دارد...

     

    74

     

    1-4-4 مقایسه اجتماعی

    ...

    سربازان امریکائی سیاهپوست، مستقر در شمال امریکا، ناراضی تر از سربازان سیاهپوست مستقر در جنوب امریکا بودند. اما این نکته بسیار باعث تعجب بود. زیرا توهین­های نژادپرستانه در ایالت های جنوبی نسبت به سیاهپوستان بیشتر به نظر می­رسید و لذا انتظار می­رفت که سربازان سیاهپوست در جنوب ناراضی تر باشند. اما پس از بررسی، نتیجه و علت مساله قابل درک شد: زیرا گروه مرجع (reference group) سربازان سیاهپوست را هم محله­های سیاهپوست آنها تشکیل می­دادند (یعنی سربازان سیاهپوستدر محیط زندگی خود، همیشه خود را با هم­محله­های سیاهپوست خود می­سنجیدند). در شمال امریکا، یک سرباز سیاهپوستخود را نسبت به سیاهپوستان آزاد آنجا خیلی محدود و محصور احساس می­کند. اما در جنوب امریکا، به علت وضعیت زندگانی سخت و تحت فشار سیاهپوستان، سربازان ساهپوست احساس رضایت می­نمودند.

    لوفری و دراس و همچنین اولزاک و همکارانش در بررسی رابطه بین سفیدپوستان و سیاهپوستان در امریکا نیز به نتایج مشابهی رسیدند. به این معنی که هرچه امکان مشاهده وضعیت بهتر سفیدپوستان توسط سیاهپوستان بیشتر باشد، امکان مقایسه افزایش می­یابد. این مقایسه موجب پیدایش احساس محرومیت نسبی و یا "رقابت" (competition) می­گردد که این یک دلیل اصلی نارضایتی و شورش سیاهپوستان می باشد.

    مثال دیگری از تجربه نویسنده نیز می­تواند، بعد دیگری از این مساله را نشان دهد. یک سیاهپوست اوگاندائی در یک سخنرانی در تالار دانشگاه در آلمان گفت "من از وقتی که به آلمان آمده ام تازه فهمیدم که من چقدر بدبخت بودم و هستم" با اینکه او از بورس تحصیلی استفاده می­کرد و وضعیتش نسبت به هموطنانش در اوگاندا بهتر بود. اما علت این احساس بدبختی یا محرومیت نسبی آن بود که گروه مرجع او تا قبل از آمدن به آلمان هموطنانش بودند و او خود را با آنها "مقایسه" می­کرد. اما بعد از آمدن به آلمان و "مشاهده" رفاه مردم آنجا و مقایسه خود با آنها، احساس محرومیت نسبی به او دست داده بود. این مساله برای بسیاری از کسانی که از اروپای شرقی (لهستان، آلمان شرقی، چکسلواکی) و بسیاری از نقاط دیگر از جمله ایران به آلمان می­آمدند و یا به کشورهای پیشرفته دیگر می­روند به وجود می آید.

    بنابراین، این فکر که چرا ما باید اینطور فقیر و آنها آنطور ثروتمند باشند، یعنی احساس محرومیت نسبی، وقتی بوجود می­آید که انسانها خود را با دیگران مقایسه کنند. اما حالا این سؤال پیش می آید که کی و تحت چه شرایطی انسان خود را با دیگران مقایسه می­کند؟ انسان خود را با چیزی که اصلا قابل دسترسی یا در حدود او نباشد، مقایسه نمی­کند، بلکه با وضعیتی که به وضعیت او نزدیک است، با انسانها و گروه­هایی که بر اساس برخی خصوصیات  شباهت­هایی با او دارند مقایسه می­کند. دانشمندان ابعاد این مقایسه را باز هم بیشتر تجزیه کرده اند. هلگه سن و میکلسون نشان داده­اند که انگیزه­های افراد برای مقایسه متفاوت است:

    * در صورتیکه انگیزه مقایسه شخص، یک ارزیابی از موقعیت خود (Self-evaluation) باشد، یا کسب اطمینان از اینکه در این وضعیت او تنها نیست، در آنصورت انسانها خود را با افراد هم سطح (lateral  یا similar) مقایسه می­کنند.

    * در مواردی که انسان می­خواهد روحیه خود را تقویت و یا به دیگران کمک انساندوستانه کند، خود را با افراد کمی پایین تر از خود (Downward یا Worse-off) مقایسه می­کند.

    * در مواردی که انگیزه انسانها بهبود وضعیت خود (Self-improvement) یا ترس از اینکه از دیگران عقب نباشد یا به اصطلاح ترس از تخریب خود باشد، در آنصورت آنها خود را با افراد کمی بالاتر از خود (Upward یا Better-off) مقایسه می­کنند.

    نوع آخر مقایسه بالاخص برای تبیین انقلاب حائز اهمیت است.

     

    1-4-5 رشد اقتصادی و پیدایش قشر متوسط

    در یک نظام اجتماعی فئودالی که غالبا فقط از دو قشر "بالا" و "پایین" تشکیل شده است، قشر پایین (مردم فقیر و رعایا..) خود را با اربابان خود مقایسه نمیکنند. اما وقتی قشر متوسط مانند یک حلقه اتصال بین دو قشر بالا و پایین بوجود آید، این مقایسه امکان پذیر میشود، آنهم تحت شرایطی که تشریح خواهد شد. لذا ابتدا به بررسی چگونگی پیدایش قشر متوسط خواهیم پرداخت و سپس به نقش آن در فرایند مقایسه اجتماعی که برای جریان انقلاب در ایران یکی از مهمترین متغیرها بود.

    قشر متوسط بالاخص وقتی بوجود می آید که سطح آموزش بالا رود و وضعیت درآمد بهبود یابد.

    در مورد ایران دیدیم که در سالهای بین 1345 تا 55 تعداد باسوادان و دانشجویان به سرعت افزایش یافته بودند. وضعیت درآمد مردم نیز از آن طریق بهبود یافته بود که ابتدا تولید ناخالص ملی، در پی فروش نفت با قیمت مناسب بطور بی سابقه ای افزایش یافت. این افزایش تولید ناخالص ملی به صورت خطی و ممتد تا سال 1356 (که اولین جرقه انقلاب در شهر قم (19 دی ماه) زده شد و به شهرهای دیگر سرایت کرد) ادامه داشت.

    ...

    رشد اقتصادی مانند بیشتر شرایط مشابه، موجب پیدایش و گسترش قشر متوسط شد. در پی رشد صنعتی و گسترش دستگاه دولت تعداد کارمندان و کارگران افزایش یافتند که تقریبا درآمدهایی قابل مقایسه با کشورهای اروپایی پیشرفته کسب می نمودند.

     

    مثال:

    در سال 1353 که مهمترین سال تغییرات در زمان حکومت شاه بوده است، شخصی که با درجه دکتری در دانشگاه به عنوان استادیار استخدام می شد، حقوق ماهیانه ای در حدود 2 هزار مارک آلمان دریافت میکرد، آنهم بدون درآمدهای جنبی نظیر حق التدریس که در ازاء هر ساعت 150 تومان یا 57 مارک (در سال 1353 هر مارک= 2.6 تومان) به او پرداخت میشد. با درآمدهای جانبی حقوق یک استادیار به راحتی به اندازه یک همردیفش در آلمان بود.

    در بخش خصوصی نیز علاوه بر احداث کارخانجات تولیدی خصوصی، یک فرایند دیگر در افزایش درآمد قشر پایین و در نتیجه پیدایش قشر متوسط مؤثر بود.

    در پی مسافرت های زیاد قشر بالای جامعه به اروپا و امریکا و مشاهده سطح زندگانی آنجا، احساس عقب بودن از غربی ها (احساس محرومیت نسبی) در آنها پرورش یافت. در نتیجه آنها به منظور ارضاء حس خودکم بینی، به داشتن ظواهر آن زندگانی آنهم در بالاترین حد (و حتی پیشی گرفتن از آن) ترغیب می شدند و در پی تهیه لوکس ترین وسائل بر می آمدند، عموما بدون آنکه معنی، کارکرد و فرهنگ آن وسائل را درک کنند.

    ...

    1-4-6 رشد نیاز در قشر متوسط

    بدین ترتیب قشر متوسط بوجود آمد و حلقه اتصال بین قشر پایین و قشر بالای جامعه شد و از این طریق امکان مقایسه اجتماعی بین قشرها را از پایین به طرف بالا بوجود آورد. سؤال مهم حالا اینست که چگونه این جریان مقایسه دقیقا روی داد.

    ...

    این جریان در ایران بصورت تجربی نیز تایید شد:

    اولا در تحقیقات روستائی،

    ·        در روستاهایی که از نظر ساختاری و رفاهی بهتر تامین و

    ·        از جانب افرادی که از

    * سطح تحصیلات بیشتر و

    * وضعیت اقتصادی بهتر برخوردار بودند،

    نیازهای بیشتری ابراز می شد (م.ش.رفیع پور 1364 ص 289)

    ثانیا اقداماتی که در جهت ارضاء یک نیاز خاص انجام میگرفت، آن نیاز را برای مدت کوتاهی ارضاء مینمود، اما پس از مدتی همان نیاز در سطح بالاتر و شدیدتر احساس میشد....

    در یک نظام فئودالی که از دو قشر تشکیل شده است، جریان گسترش نیاز عموما فقط در قشر بالا روی می دهد، آنهم بالاخص در پی ارتباط و مقایسه با گروه مرجع در خارج. اگر هم در مواردی در قشر پایین یک پویایی جزئی نیاز اتفاق افتد، در آنصورت این دو جریان پویایی نیاز، هر یک در دوسطح کاملا متفاوت و مجزا از یکدیگر و لذا "غیر قابل مقایسه" با هم انجام میگیرد. اما با پیدایش و رشد قشر متوسط این دو جریان پویائی نیاز به هم وصل می شوند، مانند یک کانالی که دو دریا را به هم متصل می کند.

    ...

    بدین ترتیب جریان نیازآفرینی و احساس نیاز از قشر بالا به پایین، بین تمام اقشار سرایت کرد و احساس محرومیت نسبی گسترش یافت. اما حالا این سؤال مهم مطرح است که چه کسانی بیشتر احساس محرومیت نسبی میکردند و نابرابری را بیشتر ادراک نموده و آنرا منفی ارزیابی می نمودند؟ قشر پایین؟ قطعا کمتر! بلکه کسانی که قدرت ادراک و امکان مشاهده بیشتر نابرابری را داشتند و احساس نیازمندی بیشتر می نمودند.

    قبلا گفته شد که احساس نیازمندی ذهنی در رابطه معکوس با نیازمندی عینی است. یعنی هر کس بیشتر دارد، بیشتر میخواهد. بنابراین، بر اساس تئوری نیاز و جریان مقایسه اجتماعی بین قشرها،

    ·        شدت احساس محرومیت، از قشر پایین جامعه به طرف قشر بالا به تدریج بیشتر میشود.

    ·        در صورتیکه وسعت احساس محرومیت نسبی به علت تعداد بیشتر افراد (جمعیت) در قشرهای پایین جهت معکوس، یعنی از بالا به پایین نشان می دهند و در قشرهای پایین بیشتر است.

    بنابراین هرچه که وضعیت اقتصادی – اجتماعی افراد بهتر می شد، میزان احساس نابرابری و احساس نارضایتی آنها بیشتر می شد. این فرایند برای قشر متوسط بیشتر صدق میکرد که خود را با قشر بالا مقایسه می نمود. علت نارضایتی قشر متوسط و فعالیتش در انقلاب در این نکته نهفته بود (م.ش. ... که به نقش قشر متوسط اشاره می کند)

    ·        این با تئوری کورپی منطبق است که می گوید: "اگر فاصله و تفاوت قدرت بین دو گروه بسیار زیاد باشد، احتمال بروز تضاد بین آنها کم است. اما اگر این تفاوت شروع به کم شدن کند، احتمال تضاد بیشتر می شود". به همین دلیل احتمال بروز انقلاب عمیق در جوامع فئودالی کم است.

     

    83

    ... هرچه که وضعیت اقتصادی – اجتماعی افراد بهتر می­شد، میزان احساس نابرابری و احساس نارضایتی آنها بیشتر میشد. ...

     

    90

    علی شریعتی

     

    1-4-11 قالب بین المللی

    ·        در تاریخ 14 اکتبر 1974 (22 مهر 1353) مجله نیوزویک نوشته بود:

    برخی از مشاهده گران (صاحبنظران) واشنگتن، نگران آنند که فروش بی حد اسلحه (به شاه) ممکن است برای ایالات متحده نتیجه معکوس داشته باشد. قدرت شاه در حال افزایش است. ما احتمالا داریم یک غول (شبیه) فرانکن اشتاین می سازیم.

    ·        کتاب پرفروش The Crash of 79"" (سقوط 79 نوشته اردمن) این فکر و احساس خطر امریکا از جانب شاه را –هرچند در قالب یک داستان تخیلی- محسوس تر نمود. این خطر با فعال شدن شاه در سیاست نفت و بالا بردن قیمت آن و عملا درافتادن با غولهای نفتی و بیانات مغرورانه وی  بیشتر محسوس شد.

    ·        اما وقتی شاه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در نوامبر 1976 (1355) مبالغ زیادی جهت تبلیغ برای فورد در مقابل کارتر سرمایه گذاری و از این طریق مستقیما در سیاست امریکا دخالت نمود، عکس العمل کارتر (پس از پیروزیش در انتخابات) مورد انتظار بود. در قالب سیاست "حقوق بشر" ، کارتر انتظار آزادی سیاسی بیشتر خود را از شاه در ایران و تغییرات سیاسی متناسب با آنرا ابراز کرد.

     

    1-4-12 رهبری انقلاب

    ...

    در جریان انقلاب اسلامی 7-1356، تنها شخصی که دارای خصوصیات یک رهبر انقلابی ایده آل (شهامت، رفتار مبارزه جویانه ...) و مورد قبول اکثریت مردم بود، امام بودند که با شهامتی کم نظیر (خاص مردان خدا) از سالها پیش به صورت آشکار، در بیاناتی کوبنده به مبارزه پرداخته و بعدها با وصف سن زیاد، رفتاری مبارزه جویانه و پرانرژی داشتند (من تو دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم) و لذا در حد بالایی منطبق با ارزشهای آن زمان اکثریت مردم بودند.

     

    شاه بسیار مراقب بود که هر شخصیتی که پتانسیل رهبری مردم را داشته باشد از بین ببرد.

    امریکایی ها گزینه ای برای بعد از شاه نیافتند و نهایتا بختیار را بعنوان آخرین امید انتخاب کردند.

     

    بدین ترتیب اکثریت قاطع مردم از امام خمینی به عنوان رهبر انقلاب پیروی میکردند و نقش رهبری ایشان جنبه هنجاری پیدا کرده بود و به عنوان هنجار گسترش یافته بود. بدین معنی که اگر هم کسی قلبا راغب به پیروی از ایشان نبود، جرأت نمیکرد پیروی نکند.

     

    1-4-13 سازماندهی انقلاب

    در اوج رابطه منفی کارتر و شاه یک اتفاق غیر قابل تصور و نامتناسب با این رابطه روی داد. ملاقات خانوادگی 24 ساعته جیمی کارتر و همسرش از شاه در 31 دسامبر 1977 (به اصطلاح روز سیلوستر) تا اول ژانویه 1978 (11 دی 1356) در تهران یکی از حرکت های شطرنج بازانه ظریف و حساب شده کارتر بود. انتخاب این زمان (شب ژانویه) که سیاستمداران آنرا با خانواده و نزدیکترین افراد خود در محیطی صمیمانه و برای خوشگذرانی به سر می برند، از جانب با تجربه ترین سیاستمداران نیز حمل بر نزدیکی زیاد جدید واشنگتن و تهران می شد.

    شاه و نزدیکانش به خیال خود دیگر از امریکا چراغ سبز برای باقی ماندن بر سر قدرت گرفته بودند و سرمست از این پیروزی یک هفته بعد (18 دی 1356) حملات بر ضد رهبری مذهبی با مقاله وزیر اطلاعات و جهانگردی وقت در یکی از روزنامه ها با جملاتی مستهجن، با بار ارزشی توهین آمیز آغاز شد، غافل از اینکه ملاقات کارتر در شب ژانویه یک حرکت بسیار حساب شده و گول زننده بود. به احتمال زیاد به این دلیل که شاه و زمامدارانی نظیر وی (ملک حسین، ملک حسن، انورالسادات ...) هرگز به این فکر نیفتند که امریکا دوستان زمامدار خود را به تناسب سیاستش، سرنگون می کند. اما این یک امر طبیعی است که منافع ملی امریکا (یا هر کشوری) برای آن کشور مهمتر از دوستی با یک شخص زمامدار است.

    در عین حال با وصف این بازی حرکت شطرنجی ظریف امریکا، عنان حوادث و روند رویدادهای انقلاب از کنترل امریکا خارج و به قول کرچکووا (krejcova) انقلاب "قاپیده" شد و به انقلابی عظیم تبدیل شد:

    در پی انتشار مقاله توهین آمیز فوق الذکر به امام، چنانچه اکثر خوانندگان می دانند، بلافاصله (19 دی 1356) شورش طلاب قم آغاز و توسط دستگاه نظامی همراه با خونریزی مقابله شد. از اینجا به بعد سازماندهی انقلاب آغاز گردید که از روشهای سنتی و مذهبی همراه با ابزار مدرن استفاده نمود:

    1- گسترش اطلاعات و دستورات امام...

     

     ادامه دارد

    کانال ایتا
    https://eitaa.com/rafipoor
    کانال واتس اپ
    https://chat.whatsapp.com/JQdNjzwSovQ0EZTBjuJzRU



    همسخن ::: پنج شنبه 98/11/24::: ساعت 9:58 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

     

    مساله معماری از عناصر مهم فرهنگی هر جامعه است و با آنکه در کشور ما کارهای فرهنگی دامنه زیادی دارند اما بنده هنوز گروهی را نیافته ام که در زمینه معماری فعالیت کند. بنده نکاتی را بصورت خیلی مختصر جمع کرده ام و امیدوارم افراد دیگری در این زمینه حضور فعال تری پیدا کرده و در تکمیل این نوشته ها تلاش کنند.

     

    یا نور

    نکات قابل توجه در معماری منازل جنوب کشور

    ·         نکات کلی

    -          ساخت زیرزمین در مواردی که انجام شده، جواب داده است. اصولا ساخت زیرزمین در مناطق گرمسیر مناسب است زیرا در تابستان خنک و در زمستان گرم تر است. زمین اطراف بخش زیادی از گرما را کنترل میکند.

    -          ساخت بالکن در زیرزمین هم به نورگیری کمک میکند هم در حکم حیات برای واحد زیرزمین است.

    -          ساخت آپارتمان در مناطقی که زمین ارزان است اشتباه است. به دلایل متعددی از جمله قیمت زیاد خود ساختمان، نیاز به آسانسور و الزامات دیگری که افراد بخاطر هزینه بالا و نبود امکانات از انجام آن صرفنظر کرده و مشکلات بعدی در پی دارد.

    -         از ساختن دوبلکس یا بالا بردن سطح آشپزخانه و یا سرویس خودداری شود. همین پله ها منجر به پادرد میشود و افراد متعددی پس از ساخت، از این کار پشیمان شده و قسمتهای پله دار را رها یا با صرف مبالغی تغییر کاربری داده اند.

    -         حتما باغچه و درختان میوه در منزل فراموش نشود. هم برای زیبایی خوب است و هم برای روحیه.

    -         اتاق خواب ها کوچک نباشد؛ به گونه ای که حتما جا برای کمد دیواری بزرگ در نظر گرفته شود. از آنجا که الان غالب خانواده ها دارای تخت، میز آرایش و گاه برخی لوازم دیگر هستند، باید اتاق به گونه ای باشد که پس از ورود همه این لوازم، محل رفت و آمد مناسب داشته باشد.

    -         پریز برق، بیش از مقدار استاندارد تامین شود؛ به این علت که وسایل برقی زیاد شده است (شارژرها و...) با قرار دادن پریز به تعداد زیاد از خرید سه راهی بی نیاز میشوید. ثانیا این امکان را فراهم میکند که تغییر دکوراسیون برای شما آسان باشد.

    -          

    ·        نکات مربوط به گرما و انرژی

    -         ساختن ایوانهای با عرض زیاد مخصوص در سمت شرق و غرب (جهت آفتابگیر) بسیار مناسب است. این کار علاوه بر زیبایی، مانع تابش مستقیم آفتاب به دیوارهای خانه میشود و از گرما جلوگیری میکند.

    -         با توجه به زمینهای بزرگ اگر افراد بتوانند از جهات بیشتری (دو، سه یا چهار طرف) نور و هوای آزاد منزل را تامین کنند بهتر است.

    -         در صورتی که تابش مستقیم آفتاب به پنجره ها نباشد، استفاده از شیشه های رنگی (رفلکس) لازم نیست بلکه غلط است چون نور را کم میکند و در روز هم نیاز به چراغ هست.

    -         چندین سال است در شهرهای بزرگ طرحی بنام "گرمایش از کف" اجرا میشود؛ به این شکل که لوله های آب، در کف ساختمان قرار داده میشود و در زمستان با گرم کردن این آب، گرمای منزل بصورت کاملا نامحسوس و بدون مشاهده وسایل گرمازا (بخاری، شوفاژ و...) تامین میشود.

    اخیرا در برخی از ساختمانهای از همین لوله ها برای "سرمایش از کف" استفاده شده و موفق بوده است؛ به این شکل که همین آب موجود در لوله ها توسط یک کمپرسور کولوگازی خنک میشود و سرمای خانه را به شکل کاملا مطبوع و با صرفه جویی مالی زیاد تامین میکند.

    (این طرح در شهر قم با گرمای بالای 40 درجه با یک کمپرسور 24 هزار تامین میشود در حالی که در صورت استفاده از کولرگازی حد اقل نیاز به 2 کمپرسور دیگر 12 هزار هم هست)

    در مناطق جنوب میتوان با اصلاحاتی طرح "سرمایش از سقف" اجرا کرد زیرا زمستانهای جنوب آنقدر سرد نیست که نیاز به گرمایش از کف باشد...

    ·        آشپزخانه

    -         از ساخت آشپزخانه باز (اپن) خودداری کنید زیرا اولا این طرح از مُد افتاده، ثانیا بوی غذا به داخل منزل آمده و فضای خانه را آلوده میکند ثالثا کار کردن خانم ها در زمان وجود نامحرم مشکل میشود. اصل این طرح برای خانه های خیلی کوچ و برای استفاده بهتر از مکان بوده است اما برای ساختمانهای جنوب که اولا کوچک نیست و ثانیا امکان نورگیری از چند جهت دارد این کار لازم نیست.

    -         گذاشتن یک آشپزخانه کثیف، برای غذاهای سرخ کردنی و بودار کار مناسبی است بشرط آنکه طراحی مناسب صورت گیرد.

    -         از گذاشتن ماشین لباسشویی در آشپزخانه خودداری کنید. این کار هم برای آپارتمانهای کوچک بالاجبار طراحی شده بود.

    ·        حمام و سرویس بهداشتی

    -         تا جای ممکن باید سرویس دور از اتاقها و سالن باشد تا هم نکات بهداشتی رعایت شود هم مشکل بو و صدا وجود نداشته باشد.

    -         قرار دادن توالت فرنگی در حمام مناسب است. با توجه به زیاد شدن افراد بیمار و مجبور بودن استفاده از آن. اما استفاده از آن برای افراد سالم توصیه نمیشود و خود باعث بیماری است.

    -         محلی مناسب برای قرار دادن ماشین لباسشویی در نزدیک حمام در نظر گرفته شود که اولا آب و رطوبت حمام به دستگاه برقی نرسد ثانیا دسترسی به آن آسان باشد.

    -         محل پهن کردن لباسهای شسته شده باید جایی دور از دید افراد باشد و بهتر است که تابش زیاد آفتاب نباشد. البته تابش کم خوب است.

    -         بهتر است چاه حمام از چاه توالت جدا باشد تا فاضلاب (آب آلوده و نجس) با آب تمیز (آب شستشو) ترکیب نشود.

    همچنین چاه آشپزخانه جدا باشد. چاه آب باران هم جدا باشد. در برخی از شهرها داشتن چاهی جداگانه برای آب باران الزامی شده است.

    ·        نکات فرهنگی

    -         حتما بیرونی و اندرونی منزل رعایت شود.

    -         یک اتاق پذیرایی با سرویس بهداشتی مستقل برای پذیرایی از مهمان کار را خیلی راحت میکند. (با توجه به فرهنگ مهمانداری افراد)

     

    -         از خرج کردن زیاد برای تزئینات خودداری کنید. هزینه زیادی برای تجملات بی استفاده صورت میگیرد که مخصوصا در پایان ساخت منزل شخص را اذیت میکند و خیلی از این زینتها کم استفاده یا بی استفاده و گاه مایه درد سر میشود. افرادی که ذی نفع هستند به این مساله خیلی دامن میزنند.



    همسخن ::: شنبه 98/9/23::: ساعت 11:29 صبح
    حواشی وارده: حاشیه

    دبستان دکتر محمود افشار


    سال دوم و سوم دبستان در مدرسه دکتر محمود افشار در جردن درس میخواندم. سال 67 و 68

    یادش بخیر

    سال دوم معلممان #خانم - شهبازی بود. همان سال موشک باران شد و مدارس تعطیل شد. متاسفانه دیگر ایشان را ندیدیم. خیلی به ایشان علاقه داشتم. یک شایعه ای شد که یکی از معلم های مدرسه در موشک باران، به شهادت رسده اند. بعضی میگفتند ایشان است اما خیلی خبر محکمی نبود. امیدوارم که زنده و سلامت باشند...

    یکروز صبح رفتیم مدرسه گفتند برگردید. موشکی به مدرسه خورده بود و عمل نکرده بود...

    در همین سال دوم بودم که امام خمینی رحلت کردند. باور این مساله خیلی برایم مشکل بود...

    سال سوم دبستان هم معلممان آقای حسین مظلوم بود. انسان مرتب و با شخصیتی بود. هر روز ابتدای کلاس یک خطبه رسمی میخواند. یادم است در آن سالها در روز حمله به هیروشیما و ناکازاکی صحبتهایش را به این سمت و سو برد...

    سال چهارم هم کمی در آن مدرسه بودم که آقای صوفی معلممان بود اما خیلی زود بخاطر جابجایی منزلمان رفتم به دبستان هدایت.

    اسم هم کلاسی ها اصلا یادم نمی آید.

    به جشن تولد یکی از دوستان رفتم اما باز هم یادم نیست.

    مدرسه دو حیات بزرگ داشت، یکی سمت بزرگراه جردن بود و زمینی بزرگ برای بازی و دیگری جلوی ساختمان مدرسه...



    همسخن ::: سه شنبه 98/4/18::: ساعت 11:25 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    دبستان هدایت

     

    یادش بخیر

    سال چهارم و پنجم دبستان، در دبستان هدایت در خیابان دولت (حدود چهارراه قنات) درس میخواندم. سال 1368 تا 1370

    خانم معلم خوب ما خانم جبل عاملی بود. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.

    خانم جبل عاملی بخاطر رابطه عاطفی و صمیمیتی که با بچه ها داشت، وقتی کلاس چهارم تمام شد آمد و معلم کلاس پنجم ما هم شد.

    از همکلاسی ها اسمهایی که یادم میاد:

    سید هومن طباطبایی، پویا بینا (دوست صمیمی) شروین اصلانپور، سید احمد زیارت طلب (برادر شهید که منزلشان هم نزدیک مدرسه بود)

    متاسفانه اسمها یادم رفته

    شاید فامیلی مدیر آقای ایروانی بود.

    معاون های مدرسه آقای طاهری و آقای فردوسی بودند. پسر آقای طاهری در همان مدرسه بود، پسر آقای فردوسی بعدا در مدرسه راهنمایی فیاض بخش بود، چند سال پیش هم ایشان را دیدم و ظاهرا معلم شده بودند...

    خانم زاهدی مدتی معلم قرآن بودند. دو خانم دیگر که خواهر بودند هم معلم قرآن بودند که متاسفانه فامیلی شان را یادم رفته. همه اینها معلمان خوب و دلسوزی بودند.

    فضای مدرسه هم فضای خوبی بود...



    همسخن ::: سه شنبه 98/4/18::: ساعت 11:15 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    روش مذاکره آمریکا و قدرتهای بزرگ

    1. مشخص کردن اهداف اصلی و امتیازاتی که میخواهند از طرف مقابل بگیرند، از موضع قدرت

    2. کوتاه نیامدن از اهداف اصلی و گاه برای فریب طرح اهداف فرعی و عقب نشینی از اهداف فرعی برای فریب طرف مقابل

    3. از طرف مقابل امتیاز نقد میخواهند و میگویند ما به تو اطمینان نداریم. هوچیگری تبلیغاتی میکنند تا او نقد را بدهد.

    4. در مقابل نقدی که گرفته فقط وعده میدهد اما خیلی قرص و محکم که طرف مقابل شک نکند.

    5. در آخر زیر همه وعده ها میزنند.

    روش مذاکره‌ی آمریکایی‌ها این است!

     

    برگرفته از سخنان رهبر فرزانه انقلاب دیدار با اقشار مختلف مردم 1397/05/22

     

    در طول تاریخ کشورمان که نگاه کنیم همیشه همینطور پادشاهان کشور را به باد داده اند؛ نقد داده اند و وعده خریده اند؛ وعده هایی که هیچوقت محقق نشده!

    استاد پرفسور فرامرز رفیع پور این فرایند را در کتاب هایشان کاملا توضیح داده اند.


    این همان روش شیطان است:

    إن الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فأخلفتکم... (ابراهیم/22)

    خدا به شما وعده حق داد و من (شیطان) وعده دادم و تخلف کردم...


     



    همسخن ::: دوشنبه 98/1/26::: ساعت 12:17 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    سفرنامه قونیه 3


    آقای صفی پور ساعت 23 در حالی که هنوز کنسرت ادامه داشت و به قسمت ترانه های درخواستی رسیده بود (جمعیت از شهرام ناظری میخواستند فلان قطعه را بخوان...) گفت بیایید برویم خانقاه و ما هم پاشدیم رفتیم.

    با یک وَن همراه با تعدادی از کاروانیان راه افتادیم، رسیدیم و قرار گذاشتیم که اولا کسی نخندد ثانیا یکساعت دیگر بیاییم بیرون و برگردیم. وارد شدیم، یک فضای بسته و شلوغ بود، جاکفشی پر شده بود و به زحمت وارد شدیم بعد از عبور از راهرویی تنگ به سالن کوچکی رسیدیم.

    پیشاپیش بگویم غیرمنتظره ترین تجربه من همین خانقاه بود! اما چه اتفاقاتی افتاد؟!

    ابتدائا بخاطر شلوغی و تیپ های متفاوت (که من بین آنها شاذ بودم) خیلی دست به عصا رفتم، یک گوشه ای ایستادم، جا برای نشستن نبود، آرام آرام چند نفری رفتند بیرون و من کم کم رفتم جای مناسبتر. بالاخره روی پله هایی که مشرف به سالن بود ایستادم و با دقت مشغول مشاهده شدم. تجربه ای کاملا جدید، فضایی غریب بود، عده ای مشغول خواندن و دف زدن بودند و از همه عجیب تر اینکه من در این چهارمین دهه عمرم اولین بار بود که در فضای مختلط حضور می یافتم...

    یواشکی این و آن را نگاه میکردم، درک این محیط برایم سخت بود...

    یک شعرخوانی به پایان رسیده بود و بعد از مدتی سکوت مجددا نی نوازی و بعد هم شعرخوانی شروع شد. همینطور ادامه پیدا میکرد و جو گرمتر میشد، اشعار احساسی تر و تند تر و جمعیت هم با حرکات بدن و با خواندن همراهی بیشتری میکردند. ایرانی ها زیاد بودند اما اجرای مراسم دست ترک ها بود. شب یکشنبه (شب تعطیلی در آن کشور) بود و جمعیت ترک ها هم زیاد بود. به گفته یکی از ایرانی ها افرادی هم از کشورهای دیگر (کانادا، کشورهای اروپایی...) بودند. یکی از چهره ها که بنظر می آمد خودش جزء اعضای اصلی خانقاه است با مو و ریش بلند و خرقه ای درویشی کم کم حلقه ای از جمعیت درست کرد (مثل هیات های سینه زنی). افراد دستان همدیگر را گرفته و دور میزدند، و جلو عقب یا بالا و پایین میپریدند. دقیقه به دقیقه شور جلسه رو به افزایش بود. چند تا از کاروانیان ما هم در حلقه قرار گرفتند! اشعاری میخواندند که واقعا جذاب و زیبا بود. یا فاطمه یا فاطمه... این شعری بود که زیاد با هم تکرار کردند و همان مقدار که ما میفهمیدیم مضامینی در مدح اهلبیت بود. جدای از احساس گناهی که خیلی وقتها داشتم ولی واقعا زیبا و معنوی بود. توصیفش مشکل است، بطور خلاصه حالتی رفت که محراب به فریاد...!

    تقریبا روند تند شدن و کند شدنِ خواندنِ گروه مانند هیات ها بود. بعد از آنکه حال خوشی دست داد! و یک دور دیگر از برنامه های خانقاه طی شد، از خانمی ایرانی که او هم روی پله ها بود و از صحبتهایش با دیگران معلوم بود تجربه دارد سؤالاتی کردم؛ چند وقت است می آیید؟ هر شب همین برنامه هست؟ در ایران هم هست؟ و... ایشان هم جواب دادند. پس از اینکه سؤالات اصلی را پرسیدم گفت: شما از خودتان بگویید، اسم شما چیست؟ کارتان چیه؟ سؤالات شما مانند پلیس ها بود! (با لحنی آرام نه ناراحت و تند). گفتم موسوی هستم، جامعه شناس هستم، باید هرجایی و هر گروهی را بخاطر رشته ام ببینم و درک کنم...

    آقای شیخ الاسلامی هم از راه رسید و ایشان هم شروع کرد از همین خانم سؤالاتی کرد. بعدها آقای شیخ الاسلامی میگفت وسط صحبتها، زمانی که حواست نبود، خانم با ابرو یک اشاره ای به تو کرد که یعنی حواست به این آدم باشد! خانم آخر صحبتهایش هم گفت: ... بله امام خمینی هم آخر صحبتهایشان میگفتند "خدایا ما را آدم کن"...

    آنموقع کمی تعجب کردم که اولا این تیپ به امام خمینی نمیخورد، ثانیا وسط این حرفها یادی از امام خمینی جایی نداشت. ایشان اولش فکر کنم آمد بگوید خمینی ولی زود خ را خورد و گفت امام خمینی! با توضیحات آقای شیخ الاسلامی فهمیدم که طفلی از تیپ من ترسیده بوده و این حرف را مصنوعی زده!

    آن خانم میگفت 8 سال است پشت سر هم که هر سال می آیم، اهل اهواز بود گرچه اصلا لهجه اش به اهوازی ها نمیخورد (شاید رد گم کنی اسم اهواز را برد) و او هم معتقد بود هر کس یکسال بیاید سالهای بعد هم حتما علاقه مند میشود بیاید. میگفت امسال بخاطر گرانی قیمتها برخی افراد که سال گذشته کل 8 روز مراسم می ماندند امسال 4 روزه کرده اند؛ یک گروه چهار روز اول و گروهی چهار روز دوم... توضیحات خوبی داد...

    جمع شدیم و آمدیم بیرون، بعد از مدتی با همان ماشین که ما را رسانده بود به سمت هتل راه افتادیم. یکی از خانمها در ماشین از من درباره این جلسه نظر خواست....



    همسخن ::: سه شنبه 97/10/18::: ساعت 10:18 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    سفرنامه قونیه

     

    شنبه 24 آذر 1397

    پس از صرف صبحانه در لابی هتل جمع شدیم تا راهی مزار مولوی شویم؛ قیافه ها و تیپ های کاروان خودمان عوض شده بود، تقریبا شیک و مدرن البته با رعایت حریم. حضور در مزار تجربه جدیدی بود؛ بخشی از مزار در حال تعمیر بود، یک کاور به کفشها زدیم و وارد شدیم؛ جمعیت زیادی که مشتاقانه آمده بودند و خیلی ها در گوشه و کنار سعی در کسب حالات معنوی داشتند.

    یک واقعیتی بر کل سفر من سایه افکنده بود؛ از طرفی مولوی را بعنوان یک انسان بزرگ قبول داشتم و دارم اما این اعتقادی که خیلی ها دارند - بقول آقای شجریان از مولوی یک امامزاده ساخته اند و از در و دیوار آنجا سعی در کسب تبرک دارند- نداشتم.

    حضور این همه انسان مشتاق برایم جالب بود، سعی کردم خوب آنجا را بررسی کنم. بخاطر دیداری که قرار بود داشته باشیم، زود از مزار بیرون رفتیم و در حیات منتظر بودیم. اطراف حیات هم اتاقهایی بود که هر کدام اشیاء و وسیله هایی قرار داده شده بود مثلا یک اتاق آلات موسیقی، یک اتاق لباسها و... . آقای بهلولی گفتند دور نشوید، بعدا می آییم اینها را میبینیم. به امید اینکه بعدا می آییم، از بیرون اتاقها را دیدم اما بعدی در کار نبود و این اولین و آخرین حضور من در مزار مولوی بود.

    یک نکته جالب در مزار مولوی این بود که نام دوازده امام بر سقف مزار، بصورت جداگانه حک شده بود. همچنین محفظه ای بود که در آن صندوقچه ای بود که گفته میشد یک تار مو از محاسن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا قرار دارد و مردم از سوراخ پایین محفظه بوی آن را استشمام میکردند.[1]

    پس از آن در همان نزدیکی به دفتر کاری رفتیم که گفته میشد این بنا جدید است اما منسوب به منزل مولوی است. هماهنگ کننده خانم وثوق بود؛ خانم وثوق یک ایرانی شناخته شده، فارغ التحصیل یا مشغول دکتری در دانشگاه قونیه بود و سفارت ایشان را بعنوان نماینده به ایرانیها و ترکیه ای ها معرفی میکرد. خانمی میانسال، خوش برخورد و بافرهنگ که مترجمی ما را نیز هم در جلسات بعهده داشتند.

    منتظر اتفاق خاصی بودم اما جلسه ای معمولی با یک آقای ترک که عنوانشان را نفهمیدم. کمی توضیحات از طرف دانشگاه و معرفی دانشگاه، کمی هم توضیح از طرف آن آقا و سپس اهدای هدیه از طرف ما به آن آقا و ایشان هم مثنوی به نماینده دانشگاه هدیه کردند و به همه حضار یک سی دی رقص سماع.

    از آنجا خارج شدیم، نماز ظهر را در نمازخانه ای که در داخل مزار مولوی بود خواندیم. من با عجله وارد مسجدی که در آن نزدیکی بود شدم و کمی آنجا را برانداز کردم. مجددا وارد مجموعه مولوی شدم و در کنار کاروانیان قرار گرفتم، همه با هم وارد محوطه وسیع جلوی مسجد و کنار مزار مولوی شدیم. اعضای کاروان در همان محوطه سرگرم بودند؛ لباسهای قرمزی در جلوی مسجد بود، ما بی اجازه برداشتیم به آقای حلاجیان دادیم، کلاه بر سر گذاشت و چند عکس از او گرفتیم. صاحبان لباسها رسیدند، آنها را پوشیدند. جمعیتی حدود 10-12 نفر بودند، حلقه زدند و شروع کردن به مارش زدن. چند موسیقی مختلف اجرا کردند و مردم مشغول فیلمبرداری بودند.

    بعد از اتمام نماز در مسجد در همان محوطه وسیع در دو نقطه یک نوع غذای شیرین با ظاهری شبیه بلغور گندم توزیع کردند، مردم صف کشیده و هر کدام در یک ظرف یکبار مصرف دریافت میکردند، اما به ما هم رسید و کمی خوردیم.

    از آنجا کمی پیاده و سپس با ماشین رفتیم به مدرسه ای که از نظر معماری بسیار شبیه مسجد کبود تبریز بود. کمی مشاهده و شعرخوانی و سپس از آنجا خارج شدیم. قرار بود برویم یک کلیسا بازدید کنیم اما گفتند برویم ناهار بخوریم. من، آقای حلاجیان و آقای شیخ الاسلامی ترجیح دادیم بجای ناهار همان اطراف بگردیم، کمی خیابانها و یک پارک در آن نزدیکی بود که آنها را نگاه کردیم، کمی شعر خواندیم و کمی عکس گرفتیم.

    جمع شدیم و سوار اتوبوس شدیم، رفتیم هتل، کمی استراحت و شام و سپس راهی کنسرت شهرام ناظری شدیم. بخشی از دوستان را دیدیم اول رفتیم جلو اما با برخی دیگر تصمیم گرفتیم خیلی جلو نباشیم و کمی عقب نشینی کرده و نشستیم. من و آقای شیخ الاسلام کنار هم بودیم، ایشان سیب»ی از هتل آورده بود که آن را بو میکرد. گفتم بو می کنی که حالات عرفانی بهت دست بده؟! در آن فضا شوخی بامزه ای بود و ایشان بعدها مکرر این شوخی را تعریف میکرد و خیلی میخندید. بعد هم سیب را نصف کردیم و خوردیم. یکی از گازها به سیب، در سکوت کامل سالن بود که کمی تابلو بود و باعث تذکر آقای شیخ الاسلامی شد...

    آقای صفی پور ساعت 23 در حالی که هنوز کنسرت ادامه داشت و به قسمت ترانه های درخواستی رسیده بود (جمعیت از شهرام ناظری میخواستند فلان قطعه را بخوان...) گفت بیایید برویم خانقاه و ما هم پاشدیم رفتیم.



    [1]  در جاهای دیگری هم موی منسوب به رسول خدا صلی الله علیه وجود دارد؛ در کاظمین هم در حرم مطهر و هم در دانشگاهی که قبر ابوحنیفه قرار دارد...



    همسخن ::: چهارشنبه 97/10/5::: ساعت 9:27 صبح
    حواشی وارده: حاشیه

    یا نور

    سفرنامه قونیه

     

    پاییز 97 اطلاعیه ای دیدم که دانشگاه ادیان و مذاهب در آذرماه –مصادف با ایام درگذشت مولوی- یک اردوی علمی به قونیه برگزار میکند. بخاطر تجربه ای که داشتم میخواستم تنها نباشم و حتما با یک دوست باشم که خیالم راحت باشد؛ با یکی از دوستان طلبه مطرح کردم که شما می آیید که با هم برویم؟ ایشان ابتدا تایید کرد اما بعدها گفت مبلغی که میگیرند خیلی گران است و با نصف این مبلغ میشود رفت بنابراین من نمی آیم.

    به دوست دیگری گفتم که ایشان با دانشگاه ادیان میانه ای نداشت و به من هم سفارش کرد نروم.

    به دوست سوم گفتم، استقبال کرد، در آخرین روزهای ثبت نام، هردو ثبتنام کردیم اما چند روز بعد ایشان گفت بخاطر مشکل «عمل زانو» میخواهم انصراف دهم و من هم با اینکه گفته بودم تنها در صورتی میروم که شما هم بیایید مانع انصراف ایشان نشدم و ایشان انصراف داد.

    مانده بودم که من هم انصراف دهم یا نه. اما یکی دو روز مانده بود به جلسه توجیهی سفر. گفتم شرکت کنم جو و افراد را بررسی کنم، اگر حاضرین به دلم چسبیدند بروم وگرنه انصراف دهم. فقط 7 نفر در جلسه شرکت کرده بودند اما کمی اطمینان پیدا کردم. بالاخره انصراف ندادم، دل را به دریا زدم و رفتم.

    چهارشنبه 21 آذر 97 ساعت 24 حرکت از دانشگاه ادیان با اتوبوس. از قضا همان روز مأموریت کاری برایم پیش آمد و از قبل از اذان صبح تا اندکی قبل از حرکت در ماموریت، بازدید و جلسه بودم و حتی فرصت نکردم خودم چمدان ببندم و با سفارش این کار انجام شد و من با تنی خسته وارد اتوبوس شدم.

    با راهنمایی و همکاری آقای صفی پور –راهنمای تور- از شدت خستگی کف اتوبوس خوابیدم. نماز صبح را در راه خواندیم، صبح به تبریز رسیدیم و آنجا صبحانه خوردیم.

    شب که همسفران را ندیدیم، صبح که هوا روشن شد داشتیم همدیگر را میدیدیم. چند نفری هم در طول راه به ما ملحق شدند از جمله آقای حمیدی –دانشجوی ادیان و معاون فرهنگی شهرداری تبریز- که با همسرشان در تبریز به ما ملحق شدند.

    قرار شد همه در اتوبوس خود را معرفی کنند. وقتی این کار انجام شد متوجه شدیم همسفران فرهیخته ای همراهمان هستند و مایه مسرت شد. حضور خانم ها پررنگ بود، عده ای با همسران و عده ای بدون همسر و فرزند.

    بعد از ظهر به بازرگان رسیدیم و ناهار را در رستورانی در آنجا خوردیم. تا سوار شدیم و به مرز رسیدیم غروب شده بود. نماز مغرب را در خاک ایران خواندیم و وارد ترکیه شدیم. بر خلاف تصور، چند ساعت در خاک ترکیه معطل شدیم و بالاخره اتوبوس آمد و راه افتادیم. تاخیر بخاطر تشریفات عبور اتوبوس در مرز بود.

    اندکی پس از راه افتادن دیدم که مهر ورود ترکیه در پاسپورت من نخورده، چندین بار تمام صفحات را مرور کردم و کردیم، اما خبری نبود. بعد از این همه معطلی دوباره برگشتیم به مرز. گفتند در سیستم ما ثبت شده و نیازی به مهر نیست، اگر میخواهید مهر بخورد باید یک ساعت صبر کنید تا همان مأمور خودش بیاید. ما هم بخاطر معطل نشدن گروه از مهر صرفنظر کردیم...

    در ترکیه برف سنگینی آمده بود و جاده خطرناک، این سرعت ما را کم کرد. در شهری در میان راه یک شام مختصر خوردیم و مجددا راه افتادیم. راننده ها باید خیلی با احتیاط رانندگی میکردند؛ از قضا من در صندلی های جلوی اتوبوس بودم و راننده ها هم با چند موسیقی نی نوازی شروع کردند و مشغول دیدن رقص و آواز ترکی شدند؛ شب جمعه چه توفیقی بر سرمان خراب شد!

     برای نماز و صبحانه به رستورانی در میان جاده رسیدیم، برف و هوای زیبا، صبحانه ای دلنشین را برایمان رقم زد.

    مجددا حرکت؛ برای حوصله سر نرفتن قرار شد باز هم در اتوبوس صحبت کنیم؛ خیلی از عرفان و مولوی سر در نمی آوردم اما برای اینکه احساس کردم جو دارد منحرف میشود حرفهایی در این زمینه ها گفتم؛ چند ماجرا و داستان. برخی علاقه مند شدند و برخی هم خیلی حوصله بحث علمی نداشتند.

    بالاخره چند ساعت از شب گذشته بود که به قونیه و هتل رسیدیم. مدیران گفتند زود شام بخورید و ما در این فاصله اتاقها را تقسیم میکنیم. بعد از ورود به اتاق نماز خواندیم. آقای حلاجیان که مدتی به سفرهای خارجی روی آورده بود هم اتاق من بود. من خوشحال بودم و فکر میکردم میتوانم از ایشان مطالبی یاد بگیرم. به توصیه ایشان با سه نفر دیگر از دوستان بعد از شام و نماز در لابی هتل جمع شده و کمی به کوچه گردی اطراف پرداختیم؛ پارک، آبخوری، مغازه ها، گفتگو با یک شهروند قونیه (به زبان انگلیسی) و... دشت اول ما بود. تبلیغات مراسم سماع و آیین های مرتبط در سطح شهر بسار گسترده بود. به هتل برگشته و استراحت کردیم...




    همسخن ::: جمعه 97/9/30::: ساعت 3:41 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    الذین‏ یکنزون‏ الذهب‏ و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله، فبشرهم بعذاب ألیم* یوم یحمى علیها فی نار جهنم فتکوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم، هذا ما کنزتم لأنفسکم، فذوقوا ما کنتم تکنزون‏

    سوره توبه آیه 34
    کسانى‏ که از طلا و نقره گنج مى‏سازند، و آنها را در راه خدا به مصرف نمى‏رسانند، به عذابى دردناک بشارت ده* آنروز که آن طلا و نقره را در آتش جهنم داغ مى‏کنند، و با آن گداخته ‏ها پیشانى و پهلو و پشت آنان را می سوزانند، (و به ایشان می گویند:) این است آنچه همچون گنج براى خود فراهم آورده بودید، پس امروز (مزه) گنجهاى خویش را بچشید.

    ********************

    مردم فکر میکنند ثروتمندان افرادی انساندوست تر از فقرا هستند

    چون بیشتر به همنوعان خود کمک میکنند.

    در صورتی که اصولا

    جمع آوری ثروت خلاف انساندوستی است!

    پرفسور فرامرز رفیع پور/ کند و کاوها و پنداشته ها

     


     



    همسخن ::: یکشنبه 97/9/18::: ساعت 9:13 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 29
    بازدید دیروز: 44
    کل بازدید :442516


    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    همسخن
    همسخن
    اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    تشیع[10] . معارف[6] . کشکول[4] . تضاد[3] . امام[2] . خدا[2] . دبستان[2] . خانم[2] . دکتر[2] . رفیع پور[2] . ایران[2] . توسعه[2] . سیاسی[2] . سید[2] . فرامرز[2] . عمره[2] . غرب . فریب . قدرت شهوت کنترل خواسته حدیث زیبا امیرامومنین علی علیه السلام قان . قلهک . کار فرهنگی . معماری . مکروهات . مهری کویت قم نجف آیةالله حوزه سیاسی مراجع تقلید سیاست زندگینامه . موشک . میرحسین . نابرابری . نشان . نعمت . هدایت . ویران . یخچال . کارتر . کلیسا . شاه . شرق . شهبازی . شیطان، شیطان بزرگ، امریکا، مذاکره، روش مذاکره مقام معظم رهبری، ب . ظلم . علوم اجتماعی . گرمایش . محله . محمود . مردم . مسئولین . مستحبات . مطلوب . مظلوم . تیر . جامعةالزهرا . جامعه . جامعه اسلامی تذکرات کار فرهنگی سید حسن موسوی دانشگاه فرهنگ ادب ع . جامعه شناسی . جامغه الزهرا . جب . جریمه راهنمایی رانندگی پلیس نیروی انتظامی فرامرز رفیع پور جامعه . حدیث - نهج البلاغه - امیرالمؤمنین - کلمات قصار - اثر کار کوچک - . حضرت زهرا . حقوق زن زنان دفاع تعدد زوجات زن دوم مهریه . حمید بن قحطبه . حوزه . حکومت دینی . خاطره . ایرانی . باران . بد حجابی حجاب تلوزیون رسانه حکومت آخوند روحانی چادر روسری لج کرد . بیرونی . پایگاه مردمی . پرفسور . تجملات . آسایش . آشامیدن . آناتومی . آینده . اتاق خواب . اجحاف . احمدی نژاد . استعمار . اسلامی . افشار . رقابت . روحانیون . زن . زندگی - ظاهر - واقع - تکنولوژی - پیامد - ماشینی . سادات . ستم . سرمایش . سیاست . رئوف . رضا . خانه . خانواده . دریغ . دکتر . دولت . خمینی . خنثی . خواهران . خوردن . خیابان . خیریه . دانشگاه . انتخابات . اندرونی . انقلاب . انگلیس انگلستان مشکل دشمن دشمنی فرامرز رفیع پور جامعه . تعطیلی . تقلب . تلوزیون ماهواره فرهنگ دین صدا و سیما تربیت فرزند . تهران . تهویه .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    همسخن

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<