در ابتدای خطبه ازدواج معمولا این عبارت خوانده میشود:
اما جامعه ما بر عکس به پیش میرود؛ زنا را حلال کرده و ازدواج را تعطیل!
وقتی یک پسر به خواستگاری یک دختر میرود، خانواده دختر به بهانه نداشتن خانه و ماشین و شغل ثابت و تمام نکردن سربازی و... به او دختر نمیدهند.
پسر هم میبیند راه نکاح (ازدواج) بسته اما راه سفاح (فحشا) باز است. سفاح با چند پیامک به یک دختر بدست می آید ! ولی ازدواج با یک بار مسئولیت همراه است پس ترجیح میدهد که راه ساده را انتخاب کند.
دخترها هم دوست دارند ازدواج کنند اما خودشان نرخ خودشان را شکسته اند یعنی وقتی با یک قول و قرار بی پایه و اساس خود را تسلیم پسرها میکنند، دیگر پسر چه انگیزه ای دارد که برای بدست آوردن او منت خانواده اش را بکشد و خود را به زحمت بیندازد.
مثلث والدین، دختران و پسران جامعه را از نکاح به سوی سفاح میبرند...
الحمد لله الذی احل النکاح و حرم الزنا و السفاح . . .
یعنی سپاس خدایی را که ازدواج را حلال کرد اما فحشا را حرام کرد...
نکتات مهم درباره تربیت فرزند
تشویق و توبیخ
گرچه تحقیقات مختلف به اثبات رسانده اند که تشویق برای تقویت اعتماد به نفس بچه های با کارائی ضعیف مخصوصا در مواقعی که در یک درس یا یک کار (مثلا ورزش) ضعیف هستند و به اصطلاح روحیه خود را باخته اند، بطور معنی دار تاثیر مثبت داشته است اما تشویق بیش از حد یک تاثیر بسیار منفی بر روی شکل گیری شخصیت مستقل و «هویت» خویش دارد.
تشویق درونی
بسیاری از مواقع دیده و تجربه کرده ایم که بچه ها از یک کاری که کرده اند، خودشان لذت میبرند و از خودشان خوششان می آید، به خودشان بارک الله میگویند. این احساس برای شکل گیری شخصیت مستقل و همان مساله که «انسان خود باید در شرایط زمانی – مکانی مختلف، خودش تشخیص دهد، که چه درست است و چه غلط»، بسیار مهم است.
آزمایش تشویق
وقتی ما در دوره بعد از دکتری خود، آموزش روش تدریس می دیدیم، یکی از مدرسین فعال، آقای آرندت که میخواست مطلب فوق را به ما یاد دهد، تمرین و سؤال زیر را به ما داد که ما ترجمه آنرا نسبت به شرایط ایران تطبیق میدهیم:
رضا 10 سالش است. او ریاضی اش خوب نیست. در بعضی از امتحانات نمره 4 یا 5 میگیرد. امروز از مدرسه به منزل می آید و ورقه امتحانی خود را نشان میدهد و میگوید: من ایندفعه 12 گرفتم، این خوب نیست؟
حالا سؤال میکنیم که اگر ما به جای پدر و مادر او بودیم، کدامیک از عکس العمل های زیر را باید نشان میدادیم؟
11 (به شوخی) نه بابا، چطور تونستی این کار را بکنی، چه کلکی به معلمت زدی؟ بگذار ببینم
12 میبینی رضا؟ اگر تو یک کمی برای ریاضی زحمت بکشی، زود نتیجه میگیری.
13 بارک الله رضا، این خیلی عالی است، من هم درباره این کار خوب مثل تو خوشحالم
14 معرکه است، چطور تونستی این کار را بکنی؟ یک کمی تعریف کن ببینم، میخواهم بدانم. نمره 12 واقعا عالیه.
15 البته که خوب است. من خوشحالم که تو زحمت کشیدی، شاید بتوانی یک روز نمره ای بیاوری که خوشحالت کند.
16 کارَت عالی بوده. میبینی که چقدر خوب ریاضی بلدی، انشاالله دفعه دیگر هم یک چنین نمره خوبی بگیری.
17 اینکه عالیه، چطور این کار را کردی؟
جواب درست پایین صفحه
اول فکر کنید...
چرا؟
مضمون سخنان آقای آندرنت:
اگر پدر و مادر این بچه او را در همه شرایط تشویق یا توبیخ کنند و بگویند «به به این کار خیلی خوب بود و اه اه این کار خیلی بد بود» بچه همواره در پی انجام کارهایی خواهد بود که پدر و مادر آنرا تایید کنند...
در مهمانی کودک با نگاه پدر و مادر میوه یا شیرینی مورد نظرش را انتخاب میکند...
گزینه 5 درست است. منبع: آناتومی جامعه ص 378 این مطالب را از پاورپوینتی که برای ارائه آماده کرده بودم اینجا کپی کردم لذا توضیح دارد...
چه شعری بر سنگ مرقد امام نوشته شده است؟
تاکنون سه سنگ مرقد بر مزار حضرت رضا ( علیه السلام ) نصب شده که هر کدام ارزش تاریخی خود را دارند. در اینجا به اجمال تاریخچه این سنگ و مفصل از نوشته های سنگ کنونی را برای شما بازگو می کنیم.
قدیمی ترین سنگ مرقد امام رضا(ع) ، سنگ مرمری با ابعاد40*30 و قطر 6 سانتیمتر است که در اوایل قرن ششم بر مزار امام ( علیه السلام ) نصب شد . این سنگ از نفایس بسیار ارزشمند موزه آستان قدس رضوی است که از نظر تاریخی و نوع خط آن که کوفی شکسته است ، اهمیت فوق العاده ای دارد . سه کتیبه در حاشیه سنگ و یک کتیبه در سطح محرابی شکل آن نقش بسته است .
دومین سنگ مرقد امام ( علیه السلام ) ، بهظاهر سنگی از جنس مونسار ( مرمر سفید آهکی ) است که بهجای سنگ قبلی بر مزار امام ( علیه السلام ) جای داشته و آگاهی چندانی از چگونگی آن به دست نیامده است .
سومین سنگ مزار حضرت ، سنگی مرمر بسیار ممتاز از معدن توران پشت یزد است . این سنگ به رنگ سبز چمنی با ابعاد 20/2*10/1 و قطر یک متر و وزن 3600 کیلوگرم است که هم زمان با تعویض و نصب ضریح پنجم در سال 1379 هـ .ق در حرم مطهر ، درون ضریح بر مرقد امام ( علیه السلام ) نصب شد .
سنگ پیشین مضجع شریف امام ( علیه السلام ) به لحاظ قدمت و آسیب دیدگی ، همزمان با تعویض و نصب ضریح جدید با حضور مقام معظم رهبری ، حضرت آیت الله خامنه ای ( مدّ ظله العالی ) تعویض و بهجای آن سنگ جدید با محتوای الهام بخش هنری و آیات الهی بر مضجع نورانی امام ( علیه السلام ) نصب شد .
بر سطح این سنگ جدید ، علاوه بر کلمات مقدس و الهام بخش ، تاریخ ولادت و شهادت امام هشتم ( علیه السلام ) نقش بسته است .
متن کتیبه سطح سنگ جدید مرقد امام رضا ( علیه السلام )
متن زیر بر سطح سنگ جدید مرقد امام رضا ( علیه السلام ) حک شده است :
«هذا هو المرقد الشریف للامام التقی النقی الصدیق الشهید ، وارث الانبیاء والمرسلین ، ثامن الائمه المعصومین من اهل بیت رسول رب العالمین ، حجه الله علی الخلق اجمعین ، سیدنا و مولانا ابی الحسن الرضا علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین .
ولد بالمدینه فی الحادی عشر من ذی القعده عام 148 و استشهد بطوس فی آخر صفر سنه 203 من الهجره النبویه و قد جدّد هذا المضجع المطهر عام 1418 هـ .ق »
ترجمه متن کتیبه :
«این مرقد شریف امام پرهیزگار ، پاک ، راستگو ، شهید و وارث پیامبران و فرستادگان پروردگار ، هشتمین فرد از امامان معصوم اهل بیت پیامبر خدای جهانیان ، حجت خدا بر تمام موجودات عالم ، آقا و مولای ما ابوالحسن رضا ، علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) ، که سلام و درود خداوند بر تمام آنان باد .
در روز 11 ذی العقده سال 148 هـ .ق در مدینه متولد و در آخر ماه صفر سال 203 از هجرت پیامبر ، در شهر توس شهید شد و این مرقد مطهر در سال 1418 هـ .ق بازسازی شد . »
و نیز دو بیت زیر از اشعاری که حضرت به قصیده دعبل ملحق فرموده اند ، بر آن حک شده :
و قبر بطوس یا لها من مصیبه * الحت علی الاحشاء بالزّفرات الی الحشر حتی یبعث الله قائماً * یفرّجُ عنا الغمّ و الکربات
( قبری در طوس است ، چه عجب مصیبتی است ، مصیبت آن با ناله های دردناک ، آتش حسرت را تا روز قیامت در درون می افروزد تا اینکه خداوند قائمی را برانگیزد و اندوه و سختی ها را از ما برطرف سازد . )
علاوه بر این ، آیاتی از کلام الله مجید نیز زینت بخش سنگ شده است :
بالای سر مبارک : یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
پیش روی مبارک : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل بیت و یطهرکم تطهیراً
پشت سر مبارک : سلام علی آل یاسین انا کذالک نجزی المحسنین انه من عبادنا المؤمنین
پایین پای مبارک : یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم
زیر خط های کتیبه نوشته شده است :
سلام علی آل طه و یس * سلام علی آل خیر النبیین
سلام علی روضه حل فیها * امام یباهی به الملک و الدین
--
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی************** مقبول طبع مردم صاحب نظــر شود
من رفتم و خاک ها را آوردم.
امام خاکها را بویید و فرمود:« میخواهند مرا پشت سر هارون دفن کنند، ولی در آنجا سنگی ظاهر می شود که اگر همه کلنگهای خراسان را بیاورند، نمی توانند آن را بکَنند.» و این سخن را در مورد بالای سر و پایین پای هارون فرمود.
بعد وقتی خاک پیش روی هارون یعنی طرف قبله هارون را بویید، فرمود:« این خاک، جایگاه قبر من است. ای اباصلت، وقتی قبر من ظاهر شد، رطوبتی پیدا می شود. من دعایی به تو تعلیم می کنم. آن را بخوان. قبر پر از آب می شود. در آن آب ماهی های کوچکی ظاهر می شوند. این نان را که به تو می دهم برای آنها خرد کن. آنها نان را می خورند. سپس ماهی بزرگی ظاهر می شود و تمام آن ماهی های کوچک را می بلعد و بعد غایب می شود. در آن هنگام دست خود را روی آب بگذار و این دعا را که به تو میآموزم بخوان. همهی آبها فرو می روند. همهی این کارها را در حضور مأمون انجام ده.»
سپس فرمود:« ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.»
مسموم شدن امام با انگور
فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.
با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.»
امام فرمود:« مرا معذور بدار.»
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا می روید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.»
سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.»
سپس در بستر افتاد.
حضور امام جواد بر بالین پدر در لحظه شهادت
من در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم که ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا علیه السلام است.
جلو رفتم و عرض کردم:« از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود.»
فرمود:« آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد.»
پرسیدم:« شما کیستید؟»
فرمود:« من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد هستم.»
سپس به طرف پدر گرامیش رفت و فرمود:« تو هم داخل شو!»
تا چشم مبارک حضرت رضا علیه السلام به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانیاش را بوسید.
حضرت جواد علیه السلام خود را روی بدن امام رضا انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا زمانی که روح ملکوتی امام رضا علیه السلام به عالم قدس پر کشید.
تغسیل امام به دست امام جواد علیه السلام
امام جواد علیه السلام فرمود: ای اباصلت! برو از داخل آن تخت و لوازم غسل و آب را بیاور.»
گفتم:« آنجا چنین وسایلی نیست.»
فرمود:« هر چه می گویم، بکن!»
من داخل خزانه شدم و دیدم بله، همه چیز هست. آنها را آوردم و دامن خود را به کمر زدم تا در غسل امام کمک کنم.
حضرت جواد فرمود:« ای اباصلت! کنار برو. کسی که به من کمک می کند غیر از توست.» سپس پدر عزیزش را غسل داد. بعد فرمود:« داخل خزانه زنبیلی است که در آن کفن و حنوط است. آنها را بیاور.»من رفتم و زنبیلی دیدم که تا به حال ندیده بودم. کفن و حنوط کافور را آوردم.
حضرت جواد پدرش را کفن کرد و نماز خواند و باز فرمود:« تابوت را بیاور.»
عرض کردم:« از نجاری؟»
فرمود:« در خزانه تابوت هست.»
داخل شدم. دیدم تابوتی آماده است. آن را آوردم.
امام جواد، پدرش را داخل تابوت گذاشت و سپس به نماز ایستاد.
پرواز تابوت به سوی آسمان
هنوز نمازش تمام نشده بود که ناگهان دیدم سقف شکافته شد و تابوت از آن شکاف به طرف آسمان رفت. گفتم:« یا ابن رسول الله! الان مأمون می آید و می گوید بدن مبارک حضرت رضا چه شد؟»
فرمود:« آرام باش! آن بدن مطهّر به زودی برمی گردد. ای اباصلت! هیچ پیامبری در شرق عالم نمی میرد، مگر آنکه خداوند ارواح و اجساد او و وصیاش را به هم ملحق فرماید، حتی اگر وصیّ اش در غرب عالم بمیرد.»
در این هنگام دوباره سقف شکافته شد و تابوت به زمین نشست.
سپس حضرت جواد، بدن مبارک پدرش را از تابوت خارج کرد و به وضعیت اولیّه خود در بستر قرار داد. گویی نه غسل داده و نه کفن شده بود. بعد فرمود:« ای اباصلت! برخیز و در را برای مأمون باز کن.»
مأمون در کنار پیکر مطهر امام
ناگهان مأمون به همراه غلامانش با چشمی گریان و گریبانی چاک کرده داخل شد. همان طور که بر سر خود می زد، کنار سر مطهّر حضرت رضا علیه السلام نشست و دستور تجهیز و دفن امام را صادر کرد.
تمام آنچه را که امام رضا به من فرموده بود، به وقوع پیوست. مأمون می گفت:« ما همیشه از حضرت رضا در زنده بودنش کرامات زیادی می دیدیم. حالا بعد از وفاتش هم از آن کرامات به ما نشان میدهد.»
وزیر مأمون به او گفت:« فهمیدید حضرت رضا به شما چه نشان داد؟»
مأمون گفت:« نه.»گفت:« او با نشان دادن این ماهیهای کوچک و آن ماهی بزرگ می خواهد بگوید سلطنت شما بنی عباس با تمام کثرت و درازیِ مدت، مانند این ماهی های کوچک است که وقتی اجل شما رسید، خداوند مردی از ما اهل بیت را به شما مسلّط خواهد کرد و همه شما را از بین خواهد برد.»
مأمون گفت:« راست گفتی.»بعد مأمون به من گفت:« آن چه دعایی بود که خواندی؟»
گفتم:« به خدا قسم، همان ساعت فراموش کردم.» واقعاً هم فراموش کرده بودم.
آزادی اباصلت از زندان به دست مبارک امام رضا علیه السلام
ولی مأمون مرا حبس کرد و تا یک سال در زندان بودم. دیگر دلم به تنگ آمده بود. یک شب تا صبح دعا کردم و خدا را به حق محمد و آل محمد خواندم که ناگاه حضرت جواد علیه السلام داخل زندان شد و فرمود:« ای اباصلت، دلتنگ شده ای؟»
گفتم:« به خدا قسم، آری.»
فرمود:« بلند شو!» زنجیر را باز کرد و مرا از زندان خارج فرمود. محافظین مرا میدیدند ولی نمیتوانستند چیزی بگویند.
فرمود:« برو در امان خدا که دیگر دست مأمون به تو نخواهد رسید.»
و تا کنون من دیگر مأمون را ندیده ام.
منابع:
بحار الانوار، ج 49، ص 300، ح 10. از عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 242.
بسم الله الرحمن الرحیم
امسال توفیق شد اربعین به زیارت سیدالشهدا علیه السلام بروم؛
خیلی زیارت عجیب و دارای نکته های زیادی بود. قبلا تعریفش را شنیده بودم اما حضور و لمس آن نزدیک چیز دیگری بود...
انشاالله چندین پست را به این موضوع خواهم پرداخت . . .
نکاتی درباره معماری منازل در مناطق جنوب کشور
دبستان دکتر محمود افشار
دبستان هدایت
روش مذاکره قدرتهای بزرگ
سفرنامه قونیه 3
سفرنامه قونیه 2
سفرنامه قونیه
انساندوستی!
رابطه علم و تهذیب نفس
عدم ورود دین داران به عرصه های مهم و پیامدهای آن
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 25
کل بازدید :442477
اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام
رادیو معارف [102]
تفسیر نور [73]
شبکه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف [202]
پایگاه آیت الله سیستانی مدظله العالی [136]
پایگاه آیت الله مکارم [193]
پرسمان [101]
مکتب السید محمد باقر المهری [120]
فرهنگستان زبان فارسی [285]
الغدیر(اشکنان) [182]
[آرشیو(10)]
معضلی به نام دانشگاه آزاد
کمک
شب عید
وحدت
سیزده به در...س
بهار من نیامد
9 ربیع
عشق
سفرنامه عمره 1386
. کشکو ل
اشعار
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
فروردین 91
بهمن 90
دی 90
مهر 90
تیر 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
مهر 89
خرداد 89
آبان 88
تیر 88
فروردین 88
بهمن 87
شهریور 87
تیر 86
خرداد 86
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
زمستان 94
تابستان 95
بهار 97
پاییز 97
آب وآتش
یک روحانی
دولت عاشقی(کبوتر بین الحرمین)
تا آسمان
حامد
میثم رشیدی
دانشناپذیر
استاد بابایی(رئیس انجمن قلم حوزه)
منتظرم تاکه اوبرگردد
فانوس
آینه جادو(سید ابوالفضل محمدی)
کیمیای قلم
حدیث نفس
انتظار(محمد علی پناهی )
خلوت دل
نازترین احساس
مکتب امام صادق علیه السلام
گریبان فطرت
مهرستان
کلبه عاشقی
دانلود دانلود نرم افزار و مقاله