سفرنامه قونیه
شنبه 24 آذر 1397
پس از صرف صبحانه در لابی هتل جمع شدیم تا راهی مزار مولوی شویم؛ قیافه ها و تیپ های کاروان خودمان عوض شده بود، تقریبا شیک و مدرن البته با رعایت حریم. حضور در مزار تجربه جدیدی بود؛ بخشی از مزار در حال تعمیر بود، یک کاور به کفشها زدیم و وارد شدیم؛ جمعیت زیادی که مشتاقانه آمده بودند و خیلی ها در گوشه و کنار سعی در کسب حالات معنوی داشتند.
یک واقعیتی بر کل سفر من سایه افکنده بود؛ از طرفی مولوی را بعنوان یک انسان بزرگ قبول داشتم و دارم اما این اعتقادی که خیلی ها دارند - بقول آقای شجریان از مولوی یک امامزاده ساخته اند و از در و دیوار آنجا سعی در کسب تبرک دارند- نداشتم.
حضور این همه انسان مشتاق برایم جالب بود، سعی کردم خوب آنجا را بررسی کنم. بخاطر دیداری که قرار بود داشته باشیم، زود از مزار بیرون رفتیم و در حیات منتظر بودیم. اطراف حیات هم اتاقهایی بود که هر کدام اشیاء و وسیله هایی قرار داده شده بود مثلا یک اتاق آلات موسیقی، یک اتاق لباسها و... . آقای بهلولی گفتند دور نشوید، بعدا می آییم اینها را میبینیم. به امید اینکه بعدا می آییم، از بیرون اتاقها را دیدم اما بعدی در کار نبود و این اولین و آخرین حضور من در مزار مولوی بود.
یک نکته جالب در مزار مولوی این بود که نام دوازده امام بر سقف مزار، بصورت جداگانه حک شده بود. همچنین محفظه ای بود که در آن صندوقچه ای بود که گفته میشد یک تار مو از محاسن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا قرار دارد و مردم از سوراخ پایین محفظه بوی آن را استشمام میکردند.[1]
پس از آن در همان نزدیکی به دفتر کاری رفتیم که گفته میشد این بنا جدید است اما منسوب به منزل مولوی است. هماهنگ کننده خانم وثوق بود؛ خانم وثوق یک ایرانی شناخته شده، فارغ التحصیل یا مشغول دکتری در دانشگاه قونیه بود و سفارت ایشان را بعنوان نماینده به ایرانیها و ترکیه ای ها معرفی میکرد. خانمی میانسال، خوش برخورد و بافرهنگ که مترجمی ما را نیز هم در جلسات بعهده داشتند.
منتظر اتفاق خاصی بودم اما جلسه ای معمولی با یک آقای ترک که عنوانشان را نفهمیدم. کمی توضیحات از طرف دانشگاه و معرفی دانشگاه، کمی هم توضیح از طرف آن آقا و سپس اهدای هدیه از طرف ما به آن آقا و ایشان هم مثنوی به نماینده دانشگاه هدیه کردند و به همه حضار یک سی دی رقص سماع.
از آنجا خارج شدیم، نماز ظهر را در نمازخانه ای که در داخل مزار مولوی بود خواندیم. من با عجله وارد مسجدی که در آن نزدیکی بود شدم و کمی آنجا را برانداز کردم. مجددا وارد مجموعه مولوی شدم و در کنار کاروانیان قرار گرفتم، همه با هم وارد محوطه وسیع جلوی مسجد و کنار مزار مولوی شدیم. اعضای کاروان در همان محوطه سرگرم بودند؛ لباسهای قرمزی در جلوی مسجد بود، ما بی اجازه برداشتیم به آقای حلاجیان دادیم، کلاه بر سر گذاشت و چند عکس از او گرفتیم. صاحبان لباسها رسیدند، آنها را پوشیدند. جمعیتی حدود 10-12 نفر بودند، حلقه زدند و شروع کردن به مارش زدن. چند موسیقی مختلف اجرا کردند و مردم مشغول فیلمبرداری بودند.
بعد از اتمام نماز در مسجد در همان محوطه وسیع در دو نقطه یک نوع غذای شیرین با ظاهری شبیه بلغور گندم توزیع کردند، مردم صف کشیده و هر کدام در یک ظرف یکبار مصرف دریافت میکردند، اما به ما هم رسید و کمی خوردیم.
از آنجا کمی پیاده و سپس با ماشین رفتیم به مدرسه ای که از نظر معماری بسیار شبیه مسجد کبود تبریز بود. کمی مشاهده و شعرخوانی و سپس از آنجا خارج شدیم. قرار بود برویم یک کلیسا بازدید کنیم اما گفتند برویم ناهار بخوریم. من، آقای حلاجیان و آقای شیخ الاسلامی ترجیح دادیم بجای ناهار همان اطراف بگردیم، کمی خیابانها و یک پارک در آن نزدیکی بود که آنها را نگاه کردیم، کمی شعر خواندیم و کمی عکس گرفتیم.
جمع شدیم و سوار اتوبوس شدیم، رفتیم هتل، کمی استراحت و شام و سپس راهی کنسرت شهرام ناظری شدیم. بخشی از دوستان را دیدیم اول رفتیم جلو اما با برخی دیگر تصمیم گرفتیم خیلی جلو نباشیم و کمی عقب نشینی کرده و نشستیم. من و آقای شیخ الاسلام کنار هم بودیم، ایشان سیب»ی از هتل آورده بود که آن را بو میکرد. گفتم بو می کنی که حالات عرفانی بهت دست بده؟! در آن فضا شوخی بامزه ای بود و ایشان بعدها مکرر این شوخی را تعریف میکرد و خیلی میخندید. بعد هم سیب را نصف کردیم و خوردیم. یکی از گازها به سیب، در سکوت کامل سالن بود که کمی تابلو بود و باعث تذکر آقای شیخ الاسلامی شد...
آقای صفی پور ساعت 23 در حالی که هنوز کنسرت ادامه داشت و به قسمت ترانه های درخواستی رسیده بود (جمعیت از شهرام ناظری میخواستند فلان قطعه را بخوان...) گفت بیایید برویم خانقاه و ما هم پاشدیم رفتیم.
[1] در جاهای دیگری هم موی منسوب به رسول خدا صلی الله علیه وجود دارد؛ در کاظمین هم در حرم مطهر و هم در دانشگاهی که قبر ابوحنیفه قرار دارد...
نکاتی درباره معماری منازل در مناطق جنوب کشور
دبستان دکتر محمود افشار
دبستان هدایت
روش مذاکره قدرتهای بزرگ
سفرنامه قونیه 3
سفرنامه قونیه 2
سفرنامه قونیه
انساندوستی!
رابطه علم و تهذیب نفس
عدم ورود دین داران به عرصه های مهم و پیامدهای آن
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 91
کل بازدید :441279
اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام
رادیو معارف [102]
تفسیر نور [73]
شبکه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف [202]
پایگاه آیت الله سیستانی مدظله العالی [136]
پایگاه آیت الله مکارم [193]
پرسمان [101]
مکتب السید محمد باقر المهری [120]
فرهنگستان زبان فارسی [285]
الغدیر(اشکنان) [182]
[آرشیو(10)]
معضلی به نام دانشگاه آزاد
کمک
شب عید
وحدت
سیزده به در...س
بهار من نیامد
9 ربیع
عشق
سفرنامه عمره 1386
. کشکو ل
اشعار
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
فروردین 91
بهمن 90
دی 90
مهر 90
تیر 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
مهر 89
خرداد 89
آبان 88
تیر 88
فروردین 88
بهمن 87
شهریور 87
تیر 86
خرداد 86
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
زمستان 94
تابستان 95
بهار 97
پاییز 97
آب وآتش
یک روحانی
دولت عاشقی(کبوتر بین الحرمین)
تا آسمان
حامد
میثم رشیدی
دانشناپذیر
استاد بابایی(رئیس انجمن قلم حوزه)
منتظرم تاکه اوبرگردد
فانوس
آینه جادو(سید ابوالفضل محمدی)
کیمیای قلم
حدیث نفس
انتظار(محمد علی پناهی )
خلوت دل
نازترین احساس
مکتب امام صادق علیه السلام
گریبان فطرت
مهرستان
کلبه عاشقی
دانلود دانلود نرم افزار و مقاله