سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بردباری جامه دانشمند است، پس مبادا که آن را برتن نکنی . [امام باقر علیه السلام ـ در نامه اش به سعد خیر ـ]
سفرنامه عمره 1386 - همسخن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو

  • اصفهانیها


    اصفهانیها آدمای خوب و با همتی هستند و با تقوا و متدین. در مکانهای زیارتی هم حضور زیادی دارند.


    خدا حفظشون کنه


    اما متاسفانه یک خلاقیاتی دارند که خیلی زشته:


    یک شب در مدینه یک مغازه دار چند تا اسباب بازی آورد جلو بچه ما اونم گیر داد که میخواهم


    مجبور شدم برای ساکت کردنش یکی براش بخرم


    اما دیدم اسباب بازی خوبی نیست و قیمت را هم گران میده ،منصرف شدم


    مغازه داره وقتی دید نخریدم به مسخره گفت:اصفهانی اصفهانی


    دیدم که آوازه اصفهانیها به اونجا هم رسیده .


    یادمه چند سال پیش که در کربلا بودم یکی از کارگرای هتل گفت:عربی بلدی؟


    گفتم:بله


    شروع کرد از اصفهانیها گفتن.میگفت:وقتی کاروان اصفهانیها میاد ما همه عزا میگیریم.کلی از کاراشون تعریف  کرد ،کم مونده بود گریه کند...


    در مدینه هم خدمتکاران هتل ما اصفهانی بودن.خیلی بی ادب و دریده بودن.غذای کمی به افراد میدادن و اگر کسی میگفت :یه مقدار غذا بده یک نگاهی تو چشاش میکرد که طرف از رو میرفت.


    البته غذا از آشپزخانه برای افراد میامد و با کم دادن غذا چیزی به او اضافه نمیشد اما از مال دیگران هم بخیل بود...



    همسخن ::: شنبه 86/6/17::: ساعت 1:10 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    آخرین نکات سفرنامه را فهرست وار اشاره ای کنیم و بگذریم:

    مکه

    مکه شهر بسیار جالب و متفاوتی است.

    با همه شهرهای زیارتی فرق میکند،دیگر فاتحه و روضه و زیارت نیست.

    تنها جایی است که در آن طواف میکنی.

    مستقیما دست به دامان خدا میشویم.

    اضافه بیت به الله اضافه تشریفیه است یعنی این بیت بخاطر اضافه شدن به نام خدا شرافت و عظمت یافته.

    شریفترین سرزمینها ست و بیشترین ثواب نماز و قرآن را دارد.

    صفایی دارد که باید خود آدم درک کند.

    اذان

    در مکه و مدینه روزی 5بار برای 5 وعده نماز،اذان میگویند.5بار هم اقامه میگویند.یک بار هم برای نماز شب اذان میگویند.

    مجموعا 11 مرتبه صدای مؤذن بلند میشود.

    ابتدا اذان میگویند که افراد متوجه و آماده شوند حدود 15 دقیقه بعد خیلی سریع اقامه را میگویند و نماز را شروع میکنند.

    در اذانهایشان حی علی خیر العمل نمیگویند.در اذان صبح میگویند:الصلاه خیر من النوم.(افاضات عمر)

    در اقامه همه جملات را یکبار میگویند فقط قد قامت الصلاه را دو بار میگویند.

    نماز جماعت

    به نماز جماعت خیلی اهمیت میدهند.وقتی اقامه شروع میشود آب دستشون باشه زمین میگذارن .

    ماشینها دوبله و سوبله پارک میکنند و سریع خودشان را به نماز میرسانند.

    صفها از قبل تشکیل شده و هنگام شروع نماز کاملا منظم و در کنار هم قرار میگیرند.

    امام جماعتهاشون قراءت زیبایی دارند و سوره های بلندی میخوانند.مخصوصا درنماز صبح گاهی خیلی طولانی میکنند بطوری که آدم خسته میشود.

    در مجموع انسان از شکوه این نماز لذت میبره.

    برخی مراجع خواندن نماز جماعت با آنها را صحیح نمیدانند.

    برخی هم به شرط اینکه بقیه شرایط نماز رعایت شود جایز میدانند اما معمولا صفهاشون به هم اتصال نداره بنابراین اونا هم نمیتونن نماز بخوانند.

    من بخاطر اینکه فضیلت نماز اول وقت را از دست ندهم هنگام نمازها در حرم حاضر میشدم و قبل یا بعد از اونا نمازم را فرادا میخواندم و برای حفظ وحدت با اونا خم و راست میشدم...

    اگر هنگام نماز جماعت به کار دیگری مشغول باشی شدیدا باهات برخورد میکنند:

    یکروز به حرم نبوی رسیدم نماز مغرب شروع شده بود.یک پسر ایرانی که پدرش را گم کرده بود خیلی مظرب از من خواست شماره پدرش را بگیرم. داشتم شماره میگرفتم که یکنفر آمد دستم را گرفت وداد زد:نماز نماز

    با آرامش نگاهش کردم گفتم شما بفرمایید برسید به نماز من هم میام.کاردش میزدی خونش در نمیامد کمی سرسختی کرد اما برای اینکه برسد به نماز رفت...

    کاش ما هم از اونا یاد میگرفتیم که نماز جماعتهامون را اینقدر منظم و به موقع انجام بدیم.

    متاسفانه حتی در شهرهای مذهبی ما مثل قم و مشهد هنگام نماز همه مغازه ها باز است.زایرین هم مشغول خرید.

    اینقدر نتوانستیم جا بندازیم که چند دقیقه برای نماز تعطیل کنند.

    حجاب

    زنان عربستانی حجاب خیلی کامل و خوبی دارند.

    متاسفانه ایرانیها اصلا حجاب خوبی ندارند. همانطور که در تهران میگشتند با همان تیپ و وضع اونجا هستند.

    متاسفانه چون نگاه افراد به این سفر _مخصوصا در عمره_ نگاه سفر تفریحی است تفاوتی بین تهران و اونجا قائل نیستند.

    اصفهانیها

    حذف شد...

     



    همسخن ::: سه شنبه 86/6/6::: ساعت 1:5 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    این عکسی که مشاهده میکنید در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ست.

    که در کنار مرقد پیامبر است.خانه ای که در آن به مسجد باز میشد و به دستور خدا در همه خانه هایی که به مسجد باز میشد غیر ازین خانه بسته شد.

    اطراف این خانه و همچنین مرقد موانعی قرار داده اند که مبادا کسی دست بزند چون بنظر آنها شرک است.

    گریه،دعا و...ممنوع است.

    روز دوشنبه 19 تیر رفته بودم این قسمت از مسجد.خواستم با مامور امر بمعروفی که در اونجا بود صحبت کنم اما بخاطر اینکه خیلی ناراحت بودم منصرف شدم ...

    فرداش رفتم همانجا. رفتم پیش یکی از ماموران سلام و علیک کردم(عربی)

    ازش پرسیدم:این در و این نرده ها چیه؟

    گفت :باب فاطمه(در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها) بعد ادامه داد اینها جدید هستند از آنزمان نیستند بلکه حدود 300 سال است که ساخته شده اند.

    داشتم ازش سوالات دیگری میپرسیدم که گفت:اهل کجا هستی؟

    گفتم :ایرانی

    گفت:رافضی هستی ؟(رافضی تعبیر اهانت آمیزی است که به شیعه میگویند) 

    گفتم :من هم شیعه هستم هم سنی(اهل سنت واقعی ما شیعیان هستیم که به سنت پیامبر عمل میکنیم اونا اسم خودشان را گذاشتند سنی...)

    با تعجب گفت:چطوری؟

    گفتم :من فکر میکنم سنی ها و شیعه ها هرکدام یک کارهای جالبی دارند من به آنها عمل میکنم...

    حالا من آمدم ببینم حق با کدامیک است و هرکدام را که حق بدانم از آنها تبعیت میکنم.

    همه این حرفها در محیطی دوستانه بود و من مثلا یک انسانی بودم که میخواستم انتخاب کنم بین تشیع و تسنن.

    چند تا بحث پیش پ افتاده مطرح کرد که مثلا  شیعیان چرا مهر میگذارند؟و...

    من هم با خونسردی جواب میدادم که خوب شیعه ها دلیلشون اینه...

    گفت:نکاح متعه حرام است چرا شیعه ها حلال میدانند؟

    گفتم :شیعیان میگن روایت هست که پیامبر این عمل را حلال میدانسته و عمر اون را حرام کرده. من خودم روایاتش را دیدم.

    گفت:نه اینطور نیست.

    گفتم :باشه هرچی تو بگی...(نمیخواستم سر به سرش بگذارم)

    بعد گفتم :خوب من میخواهم در مورد شیعه و سنی تحقیق کنم شما در این زمینه کمک کنید

    گفت:من چند تا کتاب برات میارم بخوان

    قبول کردم

    گفت:کتابها تو ماشینه برم بیارم؟

    گفتم :باشه من اینجا هستم تا شما بیاری

    خیلی اصرار داشت که میترسم من برم بیارم تو نباشی و بروی

    تاکید کردم که من همینجا هستم تا شما برگردی

    رفت و از تو ماشینش 4-5 تا کتابچه بیخود آورد.کتابهایی که نه محتوایی داشت نه قلم مناسبی و ترجمه بسیار ناقص و مغلقی داشت.

    گفتم :غیر از اینها کتاب دیگری اری؟

    گفت :سی دی دارم فردا برات میارم .

    تا فردا که بازهم قرار داشتیم از دوستم آقای ابوالقاسمی که ایران بود 3تا آدرس از منابع اهل سنت گرفتم که در آنها گفته شده بود که عمر متعه را تحریم کرده.

    روز 4شنبه دیدمش گفت:سی دی را نیاوردم چون فکر نمیکردم بیای

    خلاصه عرض کنم:

    هر روز یک بهانه می آور.

    روز پنج شنبه صبح و بعد از ظهر بازم بهانه آورد.

    وقتی دید حرفی برای گفتن نداره من را به یکی از دوستاش ارجاع داد.

    اون هم چون بلد نبود فقط  از من تعریف و تمجید کرد که بله از قیافت معلومه از صالحان و ابرار هستی،خیلی نورانی هستی و...

    او هم چون حرفی نداشت من را برد پیش یکی دیگر از مامورین امر بمعروفشان به نام ((قاسم))

    قاسم گفت :بعد از نماز عصر بیا

    رفتم دیدم همان حرفای تکراری که این کارها شرک است خدا گفته:شرک نورزید و ازین حرفا

    گفتم:من اینا را شنیدم دنبال حرفای جدیدی هستم.

    او هم که چیزی در چنته نداشت قول یک سی دی داد.

    بالاخره طارق و قاسم هیچ کدام سی دی نیاوردن.

    گفتم:ایمیل دارید؟

    گفتن: نه و اصلا حروف انگلیسی را هم قاطی میکردند اما یک رفیقشان که کمی با کلاستر بود ایمیل من راگرفت که بعدا به من ایمیل بزند.

    آدرس منابع اهل سنت را هم به هرکدام میدادم میگفت: من نمیدانم .قرار شد که جواب اینها را هم به ایمیل بفرستند.

    تا حالا هم که یک ماه میگذرد خبری نشده

    جالب بود که اینها که اینقدر ادعاشون میشد و هارت و پورت میکردن هیچ کدام به اندازه یک فرد معمولی هم اطلاعات نداشتن و مردمشان را با زور و تبلیغات ساکت کردن...

    (این مناظره را خیلی خلاصه نوشتم.وگرنه در این چند روز خیلی حرفا زدم که جز سر تکان دادن کاری نمیکردن)



    همسخن ::: سه شنبه 86/5/23::: ساعت 6:11 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    مناظره 7سال پیش:

    یادم به مناظره ای افتاد که 7سال پیش داشتم. بدنیست اینرا هم بنویسم:

    رفته بودم مسجد النبی،قسمت قدیمی مسجد که به فرموده پیامبرصلوات الله علیه یکی از باغهای بهشت است دنبال جایی برای نماز خواندن میگشتم.

    دقیقا جلوی محراب یک نفر رفت.مامور امربه معروف عربستانی سریع به من اشاره کرد که بیا اینجا و جا را به من داد.(آن موقع هم با دشداشه بودم)

    وقتی الله اکبر نماز را گفتم ودید شیعه هستم خیلی ناراحت شد سرش را تکان داد و آهی کشید.

    وقتی نمازم تمام شد شروع کرد غر زدن که شما چرا آخر نماز 3بار الله اکبر میگید و ازین حرفا...

    بحث به مسایل اعتقادی کشیده شد.(عربی صحبت میکردم)

    گفت:شما صحابه را لعن میکنید

    گفتم:بدهاشون را نه همه را.

    گفت:مثلا کی؟

    گفتم:مثلا خالد بن ولید(برای این آدم خیلی احترام قائلند...)

    گفت:دیگر ؟

    من هم اسم چند تا دیگر را گفتم

    گفت:عثمان را هم لعن میکنید؟

    گفتم :خندیدم(یعنی آره)

    اونموقع خیلی اطلاعاتم کم بود اما آنقدر بی سواد بود که خودش و دو سه نفر دیگر که آمدند کمکش نتوانستند من را قانع کنند.

    گفت :بریم پیش استادمون میتواند جوابت را بده.

    گفتم بریم.

    گفت:الان نیستش ظهر بیا

    گفتم من تا یکساعت دیگر باید بروم جده پرواز دارم

    خلاصه اینکه کوتاه آمد.

    پدرم بعدا که شنیدند بحث لعن صحابه تا کجاها کشیده شده گفتند:نباید تا اینجا پیش میرفتی چون برای این حرف حد میزنند(شلاق) حالا نمیدانم چرا این بار کوتاه آمدن؟؟؟

    2.گفتگو با هشیم:

    هشیم یک مرد حدودا 45 ساله تونسی با قد بلند چار شونه و ریش بلند بور بود که در مسجد النبی خودش باب گفتگو بامن را باز کرد.

    پرسید انگلیسی بلدی؟ گفتم عربی بلدم.خوشحال شد و شروع کرد به صحبت.

    ابتدا پرسید کجایی هستی؟

    گفتم:ایرانی

    گفت:شیعه هستی یا سنی؟

    گفتم:شیعه

    من هم از او کشور و مذهبش را پرسیدم.

    ابتدا گفت:شما شیعیان از ما بدتون میاد در حالی که ما اهل بیت را دوست داریم.

    همسر من از شرفا(سادات) است و عموی این دوستم وبرخی دیگر از بستگان ما شریف (سید) هستند.

    ما معتقدیم پیامبر در قبرش زنده است و حرف ما را میشنود ما به ایشان متوسل میشویم و حاجت میگیریم...

    به حرفاش گوش میکردم و احسنت میگفتم.

    وقتی این قسمت از حرفاش تمام شد گفتم:ما شما را دوست داریم و برادر خودمان میدانیم. مشکل ما با وهابی هاست.

    اون هم تایید کرد که حسابشون از وهابی ها جداست و اعتقادات و کارهای آنها را قبول نداره.

    به او گفتم:مگر نمیدانی که رهبر فقید ما امام خمینی بنیانگذار تفکر وحدت بین شیعه و سنی بودند و رهبر ما امسال را سال وحدت نامگذاری کردند.ما هم عمیقا به این وحدت معتقدیم.

    یکی از سوالاتش این بود که چرا شما اجازه نمیدهید سنی ها در تهران مسجد بسازند؟ و الان نماز جمعه شان در سفارت پاکستان برگزار میشه

    گفتم:بخاطر تفرقه اندازی وهابی ها. وهابی ها پول زیادی خرج میکنند و بسیار تندرو هستند. الان هم آماده اند چنین مسجدی ساخته بشود تا به هر قیمتی با شیعیان تنش و درگیری ایجاد کنند.

    ادامه دادم که در همه شهرهای ایران که سنی ها هستند مسجد و امام جمعه و حوزه علمیه دارند و از هر نظر آزاد هستند.

    هشیم جزء جماعت اسلامی تبلیغ بود.(جماعت اسلامی تبلیغ یک شبکه تبلیغی گسترده اهل سنت است که قبلا در موردش شنیده بودم)

    شروع کرد در مورد فعالیت تبلیغی اش صحبت کردن که برای من جالب بود.

    گفت:من با هزینه خودم به شهرها و کشورهای مختلف میروم و به تبلیغ اسلام میپردازم و هروقت پولم تمام شد برمیگردم به شهرم.

    ما به مذهب افراد کاری نداریم که آیا حنبلی یا شافعی یا ...هستند. برای مردم مسائل اخلاقی را بیان میکنیم...

    علاوه بر اینکه هشیم آدم جالبی بودآنقدر در مدینه وهابی دیده بودم که هشیم خیلی برام دوست داستنی شده بود...

    شماره موبایل من راگرفت و گفت:تماس میگیرم.دعوتش کردم گفت:شاید هم آمدم به ایران...

     



    همسخن ::: پنج شنبه 86/5/18::: ساعت 9:18 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    مناظرات

    جذابترین بخش سفرنامه فکر میکنم همین مناظره ها باشد.

    در مدینه 3 مناظره داشتم که جالب و خواندنی است.

    1. مناظره در بقیع:

    هرروز صبح که میدیدم این مامور امر به معروف وهابی با ایرانیها بحث میکند و یکسری مطالبی ر طوطی وار میگوید ناراحت میشدم.

    روز پنجشنبه بود که نگاه میکردم به صحبتهای آنها. ایرانیها هم متاسفانه خیلی توان بحث نداشتند و مامور وهابی با مغلطاتی سروته ماجرا را به هم میچسباند و لبخند مرموزانه ای میزد.

    چند بار تصمیم گرفتم با او بحث کنم اما منصرف شدم.

    آنروز چند موضوع مطرح شد که خیلی اعصابم خورد شد.آخرین بحث این بود که یکی از ایرانیها به او میگفت ما باید با هم اتحاد داشته باشیم و او مسخره میکرد و اتحاد را دروغ و لقلقه زبان میدانست که هیچ گاه واقعی نمیشود.بعد اصرار زیادی که از سوی زائر ایرانی برای دعوت به وحدت شد با ناراحتی به او گفتم :وحدت را گدایی میکنی؟ و از جمعیت خارج شدم.

    اما دلم آرام نشد و تصمیم جدی گرفتم حال این مردک بی سواد وهابی را بگیرم.

    چون دیگران وسط بحث میپریدند و شلوغ میشد کار مشکل بود.باید خیلی تند وقاطع مساله را به نحوی مطرح میکردم که همه ساکت باشند و گوش کنند.

    چون دیده بودم این شخص مسایل مهم اختلافی را حفظ کرده و مثل طوطی مغالطه هاش را تکرار میکند تصمیم گرفتم کمی ظاهر سوال را عوض کنم که نتونه در بره.

    هموطن ایرانی آخرین تلاشهاش را میکرد برای الزام مامور به اصطلاح امربمعروف وهابی به وحدت که من رفتم جلو وگفتم :

    من یک سوال دارم.

    (در آنجا من با دشداشه بودم و با آنها عربی حرف میزدم اما اینجا فارسی صحبت کردم تا هم راحت باشم و هم بقیه ایرانیها بفهمند)

    گفت :بگو

    من:اگر امام جماعت مسجدالنبی بخواهد چند روز به مسافرت برود کسی را بجای خودش میگذارد؟

    او:برای نماز؟

    من:بله

    گفت خوب مشخصه که میگذاره

    من:پیامبر بعد از 23 سال زحمت داشت از دنیا میرفت کسی را جای خودش نگذاشت؟؟؟

    طرف رنگش عوض شد به من من کردن افتاد و گفت:به ابوبکر و عمر اهانت نکنید.

    گفتم:اهانت چیه؟ جواب من را بده

    گفت:پیامبر هیچ کس را تعیین نکرد.نه ابوبکر نه عمر نه علی..

    پرسیدم :اگر پیامبر تعیین نکرد پس ملاک تعیین خلیفه چی بود.

    از جواب طفره رفت چون میدانست این تناقضی است که به هیچ وجه قابل جواب نیست(بنظر آنها؛اولی با بیعت دومی با وصیت اولی ،سومی با شورا..)

    حدود 5 دقیقه باهم در این زمینه بحث کردیم.سعی میکرد بحث را به همان جاهایی بکشاند که مغالطه اش را حفظ است.اما من ول کن نبودم.

    عصبانیت و استیصال در چهره و صحبتهاش موج میزد

    وقتی دید نمیتونه جوابی بده چند قدم آنطرفتر رفت و داد زد:

    آقای مداحی والله می اندازمت زندان(منظورش این بود :آقا مداحی نکن بخدا می اندازمت زندان)

    در طول بحث ایرانیها مدام از پشت سر به شانه ام میزدن و میگفتن:آقا بحث نکن ،ولش کن الان می اندازت زندان ...

    وقتی به اینجا رسید و همه دیدند که توش مونده و احتمال زندان و این حرفا هم بود پدرم از راه رسیدن و من را از جمعیت خارج کردند

    برادرم میگفت:بعد از رفتن شما خیلی عصبانی بود،کمی بحث کرد ولی دیگر دل و دماغ نداشت خطاب به جمع گفت:شما احمق هستید من دیگر باتون حرف نمیزنم...

     

    ادامه دارد...



    همسخن ::: دوشنبه 86/5/15::: ساعت 4:18 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    خاطرات مدینه

    در سفرهای عمره مفرده همه زائران ابتدا به مدینه النبی مشرف میشوند.

    میدانید که مدینه شهری است که هر نقطه آن یادگاری از پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت صلوات الله علیهم است و با اینکه وهابی ها در سالهای اخیر بسیاری از این آثار را یا به کلی از بین برده اند یا تغییر داده اند هنوز هم در این شهر بوی عصمت و غربت به مشام میرسد.

    در حال حاضر مدینه مذهبی ترین شهر محل تجمع علمای وهابی و مردم آن بسیار متعصب و خشن هستند.

    یاد امیر المومنین علیه السلام در مدینه:

    هنوز هم در جاهایی از مدینه نام امیرالمومنین چشم را به سوی خود میکشاند و روح را نوازش میدهذ. این مکانها عبارتند از:

    1.مسجد علی بن ابی طالب(رضی الله عنه):

    2.باب علی (رضی الله عنه):یکی از درهای ورودی مسجد النبی به نام ایشان است.

    3.آبار علی:آبار جمع بئر به معنای چاه ها ست.چاه هایی که امیرالمومنین در زمان خانه نشینی حفر کرده اند وتا به حال موجود است.آبمعدنی به نام قبا هست که از این چاهها پر میشود.

    4.نام امیر در حیات مسجدالنبی:در مسجد نبوی دو حیات وجود دارد که بالای دیوار آنها نام همه اهل بیت ازجمله امیرالمومنین نوشته شده است.البته نام عمر،ابوبکر و... هم هست.این کار در زمان عثمانیها شده وگرنه وهابی ها چنین کارهایی نمیکنند.

    5.شارع علی بن ابیطالب:یکی از خیابانهای مدینه

    قبرستان بقیع

     

    در روز دوبار یکی بعد از نماز صبح و یکبار بعد از نماز عصر در بقیع باز میشود تا افراد برای زیارت به آنجابروند.

    هرساله محدودیتهای جدیدی برای زیارت در این قبرستان بوجود می آورند. قبلا فقط در بقیع را میبستند و مردم در غیر ازین ساعات میتوانستند جلوی دیوار بقیع بروند به زیارت و روضه خوانی بپردازند اما الان با گذاشتن در جلوی پله ها از رفتن پشت دیوار بقیع هم جلوگیری میکنند.

    ورود زنان به قبرستان ممنوع بوده و فقط بعد از نماز عصر حق دارند جلوی دیوار بروند.

    مامورین وهابی در بقیع و اطراف آن به شدت مشغول تبلیغ وهابیت و مبارزه با تشیع هستند.

    یک خاطره جالب از بقیع:

    روز چهارشنبه 20 تیر بعد از نماز صبح که به بقیع رفتم ،آرام مشغول زیارت خواندن در نزدیکترین نقطه روبروی قبور چهار امام مظلوم شدم.

    در آنجا هرگونه زیارت باصدای بلند،گریه و... ممنوع و مجازات دارد.

    هنوز زیارتنامه ام تمام نشده بود که آقایی آمد و آرام شروع کرد به مداحی. وقتی دید کسی به او اعتراضی نکرد صدایش بلندتر شد.یک نفر مداح دیگر هم به ا پیوست و جمعیت زیادی مشغول شنیدن و گریه کردن شدند.

    با آنکه به محض بلند زیارت خواندن به شما تذکر میدهند اما آنروز مامورین کور و کر شده بودند.حدود نیم ساعت این وضع ادامه داشت که یکی از مامورین نزدیک آمد.

     یکی از زائران آیه ((وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون)) را خواند.مامور نگاهی کرد ولی واقعا کور شده بود و خیلی زود بازهم دور شد.

    (شنیده بودم که در جبهه ها رزمندگان این آیه را میخواندند و عراقی ها کور میشدند اما اینج با چشم خودم دیدم)

    و این روضه خوانی ادامه یافت تا جایی که هرچه روضه و شعر بلد بودند خواندند و هرکس هرچه اشک داشت ریخت و همه عقده دل را خالی کردند.

    یک پیر مرد شروع کرد به خواندن چند بیت شعر که سروکله مامورانشان پیدا شد...

    همه متوجه شدند و میگفتند که این ماجرا از عنایات ائمه بقیع علیهم السلام بود.

     

    مناظره در بقیع

    امسال دیدم که ماموران وهابی شیر شده اند و پشت نرده ها می ایستند و به گمراه کردن شیعیان و بحث و مناظره میپردازند.

    یک مناظره هم من داشتم که در یک بخش جداگانه همراه با دیگر منظراتم مینویسم.

     



    همسخن ::: شنبه 86/5/13::: ساعت 6:42 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    چرا میرویم مکه؟

    بنظر شما چرا مردم این همه راه پا میشن میرن مکه؟

    نگاه اول:

    500 هزارتومان پول میدی میری 2هفته اونجا میخوری و میخوابی.3وعده غذا در رستوران میذارن جلوت،در یک هتل خوب اسکان داری،نوشابه چنین و دوغ چنان میدهند..

    از طرف دیگر بازارهای شیکی هم داره که صبح تا شب میری خسته نمیشی...

    و از همه مهمتر اینکه با رفتن به حرم پیامبر-صلوات الله علیه- و بقیع و کعبه و کمی گریه و ازین حرفا 6 دانگ بهشت را هم مالک میشوی.

    نگاه دوم:

    میروی تا وجود کوچک و محدودت را به ازلیت بسپاری وبه اقیانوس بی کران فیض الهی متصل شوی.

    از گودای کوچک تبدیل به دریا شوی،آنگاه دریای وجودت از سرچشمه ای زلال پر شود.

    میروی تا مس وجودت به کیمیا برسد.

    آنجا ره صدساله را یک شبه میتوان رفت.

    میتوان آدم شد؛آدم شدنی که یا مشکل است یا محال.

    اینها مبالغه نیست،خواب و خیال نیست،حرفهای کلیشه ای نیست.عین واقعیت است که با کمی آمادگی قبل از سفر میتوان حد اقل به بخشی از آن رسید.

    در هتل برای شما رفاهی فراهم شده که تمام یا بیشتر وقتت را با خیال آسوده به زیارت و معنویت بپردازی.

    زرق وبرق آنچنانی نیست، اگر مرغ همسایه را غاز ندانیم.

    چرا نمیبینیم کسانی را که اینگونه شده باشند؟

    خیلیها نمیدانند،کسی به آنها نگفته.روحانی کاروان باید تمام تلاشش رابکند تا بتواند حمد وسوره غلط آنها را درست کند و اعمال را به آنها یاد بدهد

     اگر بگویند هم یا باور نمیکنند یا فکر میکنند برای دیگران است یا فکر میکنند همنطور هم از خدا طلبکار میشوند یا...

    به نظر شما افرادی که اسم و خصوصیات تمام بازارهای مکه و مدینه را حفظ هستند،در آنجا هم حاضر نیستند کمی کارهای حرام را ترک کنند،ار غذا و هتل کمی بالا و پایین بشود فریادشون به آسمون میره  و... با کدام نگاه آمده اند؟

    فقط میدانم در روایتی میفرمایند:زمانی می آید که اغنیا برای سیاحت ،متوسطین برای تجارت و فقرا برای کسب نام و وجهه به حج میروند.

    برای آنها که تا به حال نرفته اند:

    خوشبختانه الان رفتن به عمره بسیار راحت شده؛ سهمیه بالای ایران وامکانات مناسب.

    برای ثبت نام 400 هزار تومان میگیرند و الباقی هنگام رفتن.

    شما این پول را ندارید؟ دور و برتون رانگاه کنید ؛موبایلتون،ساعت،کامپیوتر وخیلی چیزای دیگر را میبینید که بیش از اینها براش پول داید.اما خیلی به فکر این یکی نبودید.

    البته نمیخواهیم منکر شویم بعضی ها واقعا چنین مبلغی را آماده ندارند اما اونا هم نگران نباشن؛

    این افراد هم کافی است که همان مقدار که از دستشون بر میاد انجام بدن و اگر واقعا هیچ کاری جز دعا کردن  از دستشون برنمیاد فقط دعاکنند و بقیه کار را به خدا واگذار کنند.

    پیامبر گرامی اسلام فرمودند:اول العلم معرفه الجبار و آخره تفویض الامر الیه

    شما هم بقیه کارها را به خداوند تفویض(واگذار) کنید و به او اعتماد و حسن ظن داشته باشید



    همسخن ::: سه شنبه 86/5/2::: ساعت 7:14 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    جای همه خالی .سفر بسیار خوبی بود

    انشاالله توفیق شامل حال شما هم بشود

    مطالب جالبی دارم، براتون بنویسم.

    سعی میکنم مطالب جذاب را بنویسم و از نوشتن مسایل تکراری و کلیشه ای به شدت میپرهیزم...

    یا علی



    همسخن ::: یکشنبه 86/4/31::: ساعت 11:0 صبح
    حواشی وارده: حاشیه

    1

    . از همه عزیزانی که مطلب قبلی را خواندند و نظر دادند یا ندادند بسیار سپاسگذارم.

    احتمال برخوردهای تند (بانام یا بدون نام) میدادم ولی خوشبختانه مساله خاصی پیش نیامد.

    2.مطالب زیادی تو ذهنم هست که بنویسم اما سفری در پیش دارم که دستم به کار جدیدی نمی رود.

    از طرفی کارهای عقب مانده و از طرفی آمادگی های مادی و معنوی برای سفر فرصت زیادی برام نمیگذاره

    دعاگوی همه دوستان هستم

    دوستانی که دسترسی دارم حضوری یا تلفنیی یا اس ام اسی خدا حافظی و طلب حلالیت میکنم و بقیه دوستان هم حلال بفرمایند...

     



    همسخن ::: سه شنبه 86/4/12::: ساعت 3:0 عصر
    حواشی وارده: حاشیه


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 234
    بازدید دیروز: 91
    کل بازدید :441364


    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    سفرنامه عمره 1386 - همسخن
    همسخن
    اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    تشیع[10] . معارف[6] . کشکول[4] . تضاد[3] . امام[2] . خدا[2] . دبستان[2] . خانم[2] . دکتر[2] . رفیع پور[2] . ایران[2] . توسعه[2] . سیاسی[2] . سید[2] . فرامرز[2] . عمره[2] . غرب . فریب . قدرت شهوت کنترل خواسته حدیث زیبا امیرامومنین علی علیه السلام قان . قلهک . کار فرهنگی . معماری . مکروهات . مهری کویت قم نجف آیةالله حوزه سیاسی مراجع تقلید سیاست زندگینامه . موشک . میرحسین . نابرابری . نشان . نعمت . هدایت . ویران . یخچال . کارتر . کلیسا . شاه . شرق . شهبازی . شیطان، شیطان بزرگ، امریکا، مذاکره، روش مذاکره مقام معظم رهبری، ب . ظلم . علوم اجتماعی . گرمایش . محله . محمود . مردم . مسئولین . مستحبات . مطلوب . مظلوم . تیر . جامعةالزهرا . جامعه . جامعه اسلامی تذکرات کار فرهنگی سید حسن موسوی دانشگاه فرهنگ ادب ع . جامعه شناسی . جامغه الزهرا . جب . جریمه راهنمایی رانندگی پلیس نیروی انتظامی فرامرز رفیع پور جامعه . حدیث - نهج البلاغه - امیرالمؤمنین - کلمات قصار - اثر کار کوچک - . حضرت زهرا . حقوق زن زنان دفاع تعدد زوجات زن دوم مهریه . حمید بن قحطبه . حوزه . حکومت دینی . خاطره . ایرانی . باران . بد حجابی حجاب تلوزیون رسانه حکومت آخوند روحانی چادر روسری لج کرد . بیرونی . پایگاه مردمی . پرفسور . تجملات . آسایش . آشامیدن . آناتومی . آینده . اتاق خواب . اجحاف . احمدی نژاد . استعمار . اسلامی . افشار . رقابت . روحانیون . زن . زندگی - ظاهر - واقع - تکنولوژی - پیامد - ماشینی . سادات . ستم . سرمایش . سیاست . رئوف . رضا . خانه . خانواده . دریغ . دکتر . دولت . خمینی . خنثی . خواهران . خوردن . خیابان . خیریه . دانشگاه . انتخابات . اندرونی . انقلاب . انگلیس انگلستان مشکل دشمن دشمنی فرامرز رفیع پور جامعه . تعطیلی . تقلب . تلوزیون ماهواره فرهنگ دین صدا و سیما تربیت فرزند . تهران . تهویه .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    سفرنامه عمره 1386 - همسخن

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<