-
2. اومانیسم
-
به گمان او باید تفسیر و فهم خود از دین بلکه بازسازی آن را بر مبنای انسان معاصر انجام داد نه مفهوم «الله» و «توحید»، لذا در کتاب «من العقیدة الی الثورة» تلاش کرد بازسازی علم کلام را بر چنین مبنایی انجام دهد
-
انسان مورد نظر او انسانی نیست که اسلام یا میراث اسلامی تعریف کرده است بلکه معطوف به مبنای پدیدارشناختی او، این جهانی و مادی میباشد. انسانی که به محوریت خود همه حقایق را در عالم شعور و احساس خویش خلق میکند و هیچ هستی و قدرتی فراتر از او وجود ندارد جز اینکه ساخته شعور او است
-
3. تاریخینگری و نسبیتگرائی
-
برای هر دوره تاریخی و هر تمدنی روحی قائل است. در این رویکرد اندیشهها در شرائط تاریخی معین و در محیط تمدنی خاصی پدید میآیند لذا هر فکری از نظر حنفی فکری تمدنی و تعبیری از روح عصر خویش است
-
مطابق چنین مبنائی، حنفی به این نتیجه میرسد که ذات و اصل دین تنها یک فرض امکانی است که جز از خلال تفسیرهای تاریخی مفسران وجودی ندارد. کتاب مقدس از خود سخن نمیگوید و به فکر دینی تبدیل نمیشود بلکه فرد یا گروه خاصی آن به تفسیر میکشند و از گذرگاه تاریخ است که اندیشه دینی به وجود میآید
-
او معتقد است که قرآن تاریخی است ولی حدیث تاریخیتر از قرآن بوده، و تفسیر تاریخیتر از قرآن و حدیث، و نیز سیره تاریخیتر از قرآن و حدیث و تفسیر میباشد و سرانجام فقه را تاریخیترین علم از میان علوم نقلی معرفی میکند. او با مبنای تاریخی بودن احادیث، مفاد و معانی آن را ناظر به محیط جغرافیایی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و دینی اعراب زمان صدور روایات و گاه عرب جاهلیت میداند
-
لازمه تاریخینگری فوق نسبیتگرائی و کثرتگرائی است و حنفی به هر دو ملتزم است. در مجموعه آثار حنفی اعم از غربشناسی و اسلام شناسی، صراحتهای فراوانی از نسبیتگرائی را میتوان مشاهده کرد. از نظر او میراث اسلامی در برگیرندهی مجموعهای از قرائتهای مختلف و احتمالات گوناگونی است که هیچ مقیاسی برای تشخیص نظری صواب و خطا در آن وجود ندارد و باید به دنبال ملاکهای عملی نظیر فایدهمندی رفت اما ملاک عملی هم از نظر او، نمیتواند صحت و سقم رویکردهای مختلف تراث را اثبات کند، بنابراین گزینش قرائتی از میراث گذشته یا انتخاب قرائتی نوین به معنای تخطئه سایر قرائتهای میراث نیست زیرا آنها تفسیرهای احتمالی دیگری به تناسب شرایط اجتماعی و تاریخی خودشان هستند
-
حنفی به کثرتگرایی هم تن میدهد. او معتقد است همه فرق اسلامی بر اساس شرایط مختلف فرهنگی پدید آمده و هر یک بازتابی از آن شرایط میباشند، لذا مدعی است برخلاف توهم برخی که میراث اسلامی را نمایانگر عنصر ثبات در برابر واقعیت اجتماعی متغیر دانستهاند، کثرت فرقههای اسلامی و مذاهب کلامی نشان دهنده تغییر و ثبات هر دو است
-
4. فایدهگرایی
-
حنفی معتقد است که در میراث ما عقاید و نظریههای مختلفی وجود دارد که از سوی اشاعره، معتزله و... مطرح شد ولی ما باید مطابق نیازهای عصری برخی از آنها را که مناسبتر است اختیار نماییم. ملاک این گزینش به فایدهمندی آنها در شرایط اجتماعی خاص برمیگردد.
-
در گذشته عقاید اشعری را قبول کرده بودیم لذا الهیات ما به ربط بین خالق و مخلوق، خدا و عالم محدود شده بود در حالی که امروز شرایط عوض شده است و گرایش اعتزالی بهتر میتواند پاسخگوی نیازهای عصر باشد. تنها معیار این قبول و نکول، مقیاس عملی و فایده عینی است، در غیر این صورت معیاری نظری برای صواب و خطا وجود ندارد
-
5. قداستزدایی
-
حنفی میراث گذشته مسلمین را از دین جدا میسازد. حاصل این تفکیک آن است که میراث مجموعه تفسیرهایی است که گذشتگان ما نسبت به واقع و جهان اجتماعی خود داشتهاند لذا گاه از دین جبریت میفهمیدند و گاه اختیار، گاه مسلک اشعری را میپذیرفتند و گاه معتزلی و این تفسیرهای مختلف همچنان در آینده به شکلهای مختلف و نوین استمرار خواهد داشت. از نظر او اقبال به یک رویکرد و ادبار از رویکردی دیگر ارتباطی با دین و وحی ندارد تا سر از حوزه قداستها در آورد.
-
اصرار حنفی مبنی بر اینکه میراث ما، نباید وصف «اسلامی» داشته باشد و در صورت کاربرد آن، «اسلامی» بودن هیچ معنای دینی ندارد بلکه به معنای تمدنی آن است، همگی در راستای قداستزدایی از میراث اسلامی میباشد
-
6. سکولاریسم
-
حنفی در رویکرد «تجدد و تراث» خود معتقد است که به اقتضاء نیازهای عصر ما که به عقبماندگی، اشغال سرزمینهای اسلامی و رکود فکری مبتلی شدهایم، هدف اصلی باید استقلال و آزادی این سرزمینها باشد در نتیجه اگر نیازی به الهیات، فلسفه، فقه و تصوف باشد باید الهیات زمین، فلسفه زمین، فقه زمین، تصوف و شعر زمین پدید آید. عرفان باید عرفان انقلاب، فقه باید فقه پیشرفت و تفسیر دین، تفسیر از دین توسعه و ترقی باشد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد ایدئولوژی لازم برای تغییر اجتماعی به وجود میآید
-
او سکولاریسم غرب را جوهر و اساس دین میداند و مدعی است وحی در جوهر خود سکولار است، دینی بودن امری عارضی بوده که از تاریخ بر آن تحمیل شده است. از نظر او سکولاریسم در غرب برای بازگشت آزادی انسان (آزادی فکر، بیان و رفتار) و نفی هر نوع سلطهای غیر از سلطه عقل به وجود آمد، بنابراین سکولاریسم اساس وحی و جوهر آن است
-
به اعتقاد وی، در مصر معاصر، اندیشه اخوانالمسلمین نیازمند یک تطور است، و او این تطور را در ارائه ایدئولوژی سکولاری میداند، چه این که اسلام را دین سکولار قلمداد میکند که بنیاد آن بر مراعات مصالح مردم است «ما رآه المسلمون حسناً فهو عندالله الحسن»، حاکمیت خدا به معنی حاکمیت مردم است و در اسلام تئوکراسی یا حکومت دینی وجود ندارد. نظام اسلامی از نظر حنفی نظام مبتنی بر بیعت، شوری و نوعی از قانون اساسی اسلامی است که مصالح مردم را رعایت کند، در این صورت ایدئولوژی اسلامی، ایدئولوژی انسانی و اجتماعی خواهد بود نه ایدئولوژی دینی و لاهوتی
-
غرب شناسی یا استغراب
-
حنفی غربشناسی یا «استغراب» را علم جدیدی میداند که به مطالعه غرب نه از نگاه غربیها، بلکه از منظر شرق و در آیینه مسلمانان میپردازد.
-
او تصریح میکند که رسالت مهم غربشناسی گسستن عقده حقارت تاریخی است که در نسبت ما با دیگران (غربیها) وجود داشته است به طوری که ما در جایگاه موضوعی برای مطالعه غربیها قرار داشتیم. اما اینک باید این نسبت تغییر یابد و ما به جایگاه رفیع محققی بار یابیم که در برابر غرب احساس نقص نمیکند بلکه غرب را به عنوان موضوعی برای مطالعه و تنظیم نسبت خود با آن مورد تأمّل قرار میدهد.
-
حنفی یکی از اهداف غربشناسی را نفی اسطوره جهانی بودن غرب میداند. در غربشناسی، باید موضوع غرب و تمدن غربی را همچون پدیدهای تاریخی که به شرایط محیطی و اجتماعی خاصی مربوط است، نگاه کرد، نه به عنوان پدیدهای جهانی و دستاوردی بشری.
-
حنفی اندیشه معاصر را در سه رویکرد کلی تقسیم کرده است:
1- رویکرد اصلاح دینی سید جمال،
2- رویکرد لیبرالی طهطاوی و دیگر صاحبان آن،
3- رویکرد علمی سکولاری شبلی شمیل و طرفدارانش
از نظر او این سه رویکرد علیرغم تفاوتی که داشتهاند، در نقطهای به اشتراک میرسند و آن تلقی از غرب به عنوان مدل و راهی برای توسعه و تجدد است. در رویکرد اصلاح دینی سید جمال، سخن از غرب علمی، قدرتمند و دارای تکنولوژی برتر نظامی، نظام پارلمانی و حکومت مشروطه و مقیّده است و در رویکرد لیبرالی طهطاوی مظاهر عمران و آبادانی و پیدایش دولت جدید غرب برجسته است و در دیدگاه علمی سکولاری شبلی شمیل، غرب در جلوههای علوم طبیعی و تجربی و سکولاریسم نمایان میشود.
-
بنابراین از نظر او مطابق هر سه رویکرد، غرب تابلویی برای ورود به عرصه نوگرایی و تجدد است و تفاوت این رویکردها به اختلاف در درجه برمیگردد نه اختلاف در نوع. از نظر حنفی باید رویکرد ما به غرب از رویکرد «راهی برای نوگرایی» به رویکرد «کاستن غرب» و محدود کردن آن به جایگاه طبیعیاش تغییر یابد
-
به طور کلی، حنفی اندیشه معاصر ما را در مواجهه با غرب، در سه دیدگاه هجوم، دفاع و گزینش در نوسان میبیند. رویکرد مناسبی را که حنفی به اقتضاء «آگاهی تاریخی» و از «منظر تمدنی» پیشنهاد میدهد، «رویکردی نقدی» است یعنی نسبت به هیچکدام از تراث قدیم یا تراث غرب موضع دفاعی یا هجومی نباید داشت، بلکه باید دست به نقادی هر دو زد. تراث گذشته را باید مطابق نیازهای عصر جدید «بازسازی» کرد و این وظیفهای است که «موضع ما نسبت به میراث گذشته» متصدی آن است. از نظر او مادامی که بر پژوهشهای غربشناسی ما جدل هجوم یا دفاع، رویکرد مسلط باشد و نه منطق نقد و بازسازی، همچنان در حیرت به سر خواهیم برد.
-
حنفی هر چند در تقسیم اندیشه معاصر ما در مواجهه با غرب در سه رویکرد هجوم، دفاع و گزینش، جامعیتی به کار بست، اما در تطبیق و تفسیر آن لغزش نمود.
تهاجم، دفاع و گزینش اضلاع سهگانهای است که در فرهنگ و تمدن اسلامی سابقهای دیرینه دارد. در دنیای اسلام با شخصیتها و جریانهایی مواجه میشویم که در هر سه ضلع زندگی میکردند، دفاع از هویت اسلامی و میراث گذشته، گزینش عناصر مفید و مناسب از دیگر فرهنگها و تمدنها، و تهاجم به بعد استعماری غرب و عناصر نامطلوب از فرهنگ و تمدن مغرب زمین.
-
از جمله لغزشهای حنفی که در این بحث تکرار شده است، این است که محدود کردن غرب در جایگاه طبیعی و تاریخی خود را وظیفه استغراب میداند لذا رویکرد تهاجمی به غرب را خارج از حوزه استغراب و نامناسب تشخیص میدهد. حقیقت آن است که با محدود کردن غرب در جایگاه تاریخی خودش، هنوز نقد غرب انجام نگرفته است، نقد باید قیمت و بهاء غرب را تعیین کند اما محدود کردن آن اعتبار آن را برای تاریخ و جغرافیایش نقض نمیکند و این همان نسبیت معرفتی، ارزشی و تمدنی است.
-
طرح نظری حنفی در موضوع غربشناسی یا « نسبت ما با میراث غرب» سه موضوع کلی زیر را در بر میگیرد:
ب) تکوین خود آگاهی اروپایی
ج) ساختار خودآگاهی اروپایی
د) سرنوشت خود آگاهی اروپایی
-
تکوین خودآگاهی اروپائی
-
او «تکوین آگاهی اروپائی» را در چهار مرحله «منابع آگاهی اروپائی»، «آغاز آگاهی اروپائی»، «اوج آگاهی اروپایی»، و «پایان آگاهی اروپایی» ترسیم میکند.
-
مراد از «منابع آگاهی اروپایی»، سرچشمههای آشکار و پنهانی است که تمدن غرب از قرن اول تا چهارده میلادی از آنها تغذیه کرده است مثل منابع یونانی رومی و یهودی مسیحی که از منابع آشکار آن است و منابعی از شرق قدیم و شرایط محیطی اروپا که منابع پنهان آن را تشکیل میدهد (یعنی منابعی که اروپائیان، فلاسفه و مورخین فلسفه غرب به این دسته از مصادر اهمیتی نشان نمیدهند و ترفند سکوت اختیار کردهاند، مثل اینکه قبل از تمدن یونان، تاریکی و جهل مطلق وجود داشت). همچنین عصر آباء کلیسا و عصر مدرسی هم جزئی از منابع تمدن غرب میباشد.
-
«آغاز آگاهی غربی» اشاره به عصر اصلاح دینی و عصر رنسانس (قرن 15 و 16 میلادی) دارد که نقطه آغازی بود برای آگاهی غربی، بخصوص آغاز کوجیتو دکارتی (فکر میکنم پس هستم) و سپس عقلانیت در قرن 17 که به دنبال خود عصر روشنگری و انقلاب را در قرن 18 پدید آورد.
-
«پایان آگاهی اروپایی» به بررسی تحول بنیادی در روند آگاهی غربی از «من فکر میکنم» در قرن 17 تا «من وجود دارم» در قرن 20 میپردازد و نیز اشاره به مرحلهای دارد که غرب به نقد خویش روی آورده است، چه نقد گذشته یا نقد وضعیت جدیدی که خود بنیاد نهاده است مثل نقد ایدئالیسم و پوزیتیویسم.
-
ساختار خودآگاهی اروپائی
-
ساختار آگاهی اروپایی
از نظر حنفی آگاهی اروپایی بعد از طی مراحل مختلف تکوین که در گفتار پیشین به آن اشاره شد، شکل و ساختار خاصی میگیرد که حاصل همان مراحل تکوین میباشد. او ساختار آگاهی اروپایی را در شش ویژگی معرفی نماید و در واقع این بحث به تعبیر او لبّ «علم استغراب» است. تنها به دو ویژگی آن اشاره میکنیم:
-
1- عقلانیت اروپایی
حنفی به دو ویژگی از عقلانیت یا ذهنیت اروپایی اشاره میکند:
أ- گسست معرفتی
از نظر حنفی رنسانس و عصر اصلاح دینی نقطه آغاز «گسست معرفتی» آگاهی اروپایی از گذشتهاش میباشد، گسستی که پیشرفت علمی و توجه به «انسان» مدیون آن است. به هر میزانی که جدائی از «گذشته» تحقق یافت، پیشرفت در آینده شکل گرفت. گسست معرفتی به یکی از مفاهیم کلیدی فلسفه علوم معاصر تبدیل شد.
-
بعد میگوید این مفهوم به برخی از محققین معاصر عرب (از قبیل محمد ارگون، محمد عابد جابری و...) هم سرایت کرد و آنها گسست بین گذشته و حال را در میراث، به عنوان یک وظیفه تمدنی تلقی نمودند، با اینکه ما هنوز نظریه معرفتی تقلیدی را به آخر نرساندهایم، نه عقل را اعمال کردیم و نه حس را تکیهگاه قرار دادهایم.
-
-
حسن حنفی روشنفکر معاصر مصر
-
اندیشههای حسن حنفی
حسن حنفی اندیشههای خود را در پروژه نظری گستردهای تحت عنوان «تجدد و تراث» و با محوریت سه موضوع کلان زیر تنظیم کرده است:
أ. «موضع ما نسبت به میراث گذشته» یا نقد میراث عربی - اسلامی
ب. «موضع ما نسبت به میراث غرب» یا نقد میراث تمدنی غرب
ج. «موضع ما نسبت به وضعیت کنونی» یا واقعیت معاصر
محور نخست یعنی «موضع ما نسبت به میراث گذشته» به بررسی تاریخ گذشته و تراث فرهنگی ما میپردازد و هفت موضوع را در بر میگیرد:
1. «من العقیدة الی الثورة» به هدف بازسازی علم اصول دین یا علم کلام، که در پنج جلد از سوی مؤلف به رشته تحریر درآمد؛
2. «من النقل الی الابداع» به منظور بازسازی علوم حکمی؛
3. «من الفناء الی البقاء»، برای بازسازی علوم تصوف؛
4. «من النص الی الواقع»، به هدف بازسازی اصول فقه؛
5. «من النقل الی العقل»، به منظور بازسازی علوم نقلی (قرآن، حدیث، سیره و فقه)؛
6. «وحی، عقل و طبیعت» تلاشی برای بازسازی علوم ریاضی و طبیعی؛
7. «الانسان و التاریخ»، برای بازسازی علوم انسانی (روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی، ادبیات، جغرافیا و تاریخ). ( مقدمة فى علمالاستغراب، ص 9 – 10)
طرح نظری حنفی در محور «موضع ما نسبت به میراث غرب» که بیانگر مواجهه «من» با «دیگری» یعنی غرب معاصر است، چهار موضوع کلی زیر را در بر دارد:
1) چیستی استغراب یا غربشناسی
2) تکوین خود آگاهی اروپایی (تکوین الوعى الاروبى)
3) ساختار خودآگاهی اروپایی(بنیة الوعى الوروبى)
4) سرنوشت خود آگاهی اروپایی(مصیر الوعى الاوروبى)
کتاب او تحت عنوان «مقدمة فی علم الاستغراب» موضوعات فوق را مورد بررسی قرار میدهد
سومین محوری که حنفی در پروژه «تجدد و تراث» دنبال میکند، عبارت است از «موضع ما نسبت به وضعیت کنونی». این محور با جهان خارج و واقعیت اجتماعی سر و کار دارد که به تعبیر او، نصّ مدوّنی در آن نیست، بلکه نصوص باید به توصیف و تعبیر آن بپردازند و به عبارت دیگر نظریهپردازی در این مرحله و با توجه به جهان اجتماعی و زیست اجتماعی ما صورت میگیرد. حنفی در این حوزه از بحث، به چهار رویکرد اشاره میکند:
1. رویکرد توجیه وضعیت موجود، چه در قلمرو باورهای دینی و یا در حوزه نظم اجتماعی؛
او رویکرد سلفیها نسبت به تراث اسلامی، شیوه سکولارها نسبت به تراث غرب و روش عالمان درباری نسبت به قدرت سیاسی را چنین ارزیابی میکند؛
2. رویکرد نفی و طرد وضعیت موجود و تمرد بر آنچه که وجود دارد؛ این رویکرد را سکولارها نسبت به تراث قدیم و سلفیون نسبت به تراث غربی دارند؛
3. رویکرد کنارهگیری از وضعیت موجود، نه توجیه آن و نه رفض و ردّ آن، بلکه گوشهگیری به بهانه دردناک بودن جهان اجتماعی و در نتیجه روی آوردن به مواد تخدیری یا مهاجرت کردن به خارج، آن طوری که برای بسیاری از شعراء اتفاق افتاد
از نظر حنفی هیچ یک از سه رویکرد فوق واقع خارجی را تغییر ندادند یا حتی درست درک نکرده و تعامل صحیحی با آن برقرار ننمودند، لذا او رویکرد چهارمی را مطرح میکند.
4. رویکرد تئوریزه کردن بیواسطه واقع خارجی از راه احساسی که به واسطه زندگی کردن در درون آن به دست میآید. این همانندسازی و نظریهپردازی از نظر او مبتنی بر تبعیت از افراد یا پیروی از تراث نقلی (اعم از قدم و جدید) نیست بلکه از درون متن زندگی و واقعیت اجتماعی و احساس مستقیم آن برمیآید. حنفی راه شناخت عناصر وضعیت موجود را همان شیوههای
در محور سوم یعنی «موضع ما نسبت به وضعیت کنونی» حنفی هفت موضوع کلیدی را به عنوان چالشهای این عرصه معرفی مینماید:
1- آزادی سازی سرزمینها، بخصوص فلسطین از استعمار و صهیونیسم؛
2- دفاع از آزادی شهروندان و دیگر حقوق انسانی؛
3- عدالت اجتماعی و بازنگری در توزیع در آمد ملی؛
4-وحدت ملی در مقابل تجزیه و قومگرایی و جنگهای داخلی؛
5- پیشرفت همراه با استقلال، در مقابل عقبماندگی و وابستگی؛
6- دفاع از هویت و اصالت، در مقابل غربیسازی و غربگرایی؛
7- بسیج عمومی مردم و مشارکت ملی، در مقابل بیتفاوتی
تراث اسلامی، در مقابل تراث غرب به عنوان دو محور کلی و مهم در کنار محور سوم به نام مقتضیات عصر فعلی و حیات اجتماعی ما میتوانند چارچوب پروژه بزرگ «تجدد و تراث» را تشکیل دهند. ولی نکاتی تأمل برانگیز و قابل مناقشه در طرح حنفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
1. بر خلاف نظر حنفی تراث اسلامی مجموعه بزرگی است که همه بخشها و محورهای آن نسبت واحدی با زمان و تاریخ ندارند، هر چند «گذشته» ظرف تحقق همه آن است اما قیدی برای کلّ میراث اسلامی نیست. بسیاری از اصول و امهات تفکر اسلامی و نیز فروعات زیادی از آن، هر چند حاصل اجتهاد و نظریهپردازی اندیشمندان اسلامی در طی مراحل تاریخی مختلف است، اما جملگی محدود به شرایط جغرافیایی و تاریخی نیستند، بلکه بازگشت آنها به دلالتهای صریح و قطعی نصوص دینی یا احکام عقلی میباشد. لذا با ضوابط تفسیری کتاب و سنت میتوان استفاده فرا تاریخی از آن به عمل آورد بنابراین تراث قدیم را نمیتوان تراث گذشتگان به معنای دقیق کلمه، دانست، چه بسا حاصل اندیشه امروز و فردای ما و ترجمان هویت ثابت و جاودانه ما باشد؛
2. چگونه میتوان با گسست از میراث، به تفسیر واقعیت حیات معاصر خود پرداخت؟ چگونه تفسیر واقع معاصر باید از میان دو میراث قدیم و جدید بجوشد در حالی که تراث جدید غرب ربطی به ما ندارد؟
با توجه به اینکه از نظر او واقعیت خارجی را نخست باید از هر نوع نظریهای (اعم از اینکه آن نظریه از تراث گذشته ما باشد یا تراث غرب) خلع کرد آنگاه لباس جدیدی از نظریه بر اندام آن پوشاند، سؤال این است که با کدامین «ریشهها و اصالتها» میتوان به این مهم نائل آمد؟ آیا با کنار گذاشتن تراث گذشته اصالتی باقی میماند تا بر اساس آن به مطالعه بخشی از واقعیت معاصر ما یعنی غرب پرداخت؟! بدیهی است که شناخت خویش که مرهون میراث گذشته اسلامی است، مهمترین مبنا برای استغراب است و تا این شرط محقق نشود، استغراب ما حاصلی جز غرب در آیینه غربیان نخواهد داشت.
3. حنفى در موارد متعددى از آثار خود نسبت ما را با غرب، نسبت ما با آینده مىداند همانطورى که میراث اسلامى را گذشته، و نسبت ما را با آن، نسبت ما با گذشته تلقى میکند. هر دو تعبیر او قابل مناقشه مىباشد. مفهوم گذشته و آینده در تعبیر او چه معنائی دارد؟ آیا مقصود از «گذشته»، سپرى شدن عمر میراث اسلامى و پایان یافتن تناسب آن با عصر کنونى است؟ همچنین آیا مقصود از «آینده»، مرحله تاریخى فراروى تمدن اسلامى است که چارهاى از ورود به آن نیست؟ چرا غرب نسبت به ما «آینده» باشد؟
4. چالش دو رویکرد سکولار و اصولگرا از نظر حنفی تنها در تفسیر واقعیت معاصر است، در حالى که چنین حصرى صحیح نیست. اختلاف دو رویکرد فوق قبل از آنکه به تفسیر وضعیت معاصر مربوط باشد، از تفاوت بنیادى و ماهوى در مباحث معرفتشناسی، هستیشناسی و انسانشناسی برمىخیزد و آنگاه این تمایز به چالش در حوزه واقعیت معاصر منتهى مىشود.
-
مبانی نظری اندیشه حسن حنفی
-
1. رویکرد پدیدارشناختی
یکی از مبانی نظری حنفی که تاثیر مهمی در بازخوانی او از میراث داشته، رویکرد پدیدارشناختی هوسرلی است
از نظر او میراث همواره تعبیر از روح عصری است که در آن پدید آمد و مجموعه تفاسیری است که یک نسل به اقتضاء نیازهایش به دست آورده است
او میراث را تعبیری فکری از پدیدههای هر عصر و تدوینی نظری از ستیزهای فکری آن میداند لذا معتقد استکه میراث امری آسمانی نیست بلکه تکوینی تاریخی وتطوری اجتماعی دارد
-
مفهوم تعلیق یا تأویل فلسفی ( به معنی در پرانتز گذاشتن یا عزل نظر از بعض احکام و معلومات و توقیف و توقف آنها) که در اندیشه هوسرل موضوعی محوری است، به صورت آشکاری در رویکرد حنفی نسبت به میراث اسلامی وجود دارد.
-
از نظر هوسرل «حقیقتی مطلق که فرض مشترک جزمگرایی و شکاکیت است، وجود ندارد و حقیقت خود را در صیرورت به مثابه تجدید نظر، تصحیح و فرا رفتن از خود تعریف میکند
-
در مکتب هوسرل فلسفه «جهان زندگی» برای پاسخ دادن به سئوال از «حقیقت» است اما حقیقت به مثابه تطابق اندیشه و متعلق خارجی آن نیست، پدیدارشناسی چنین خارجیتی را به رسمیت نمیشناسد، همچنین حقیقت به معنای مجموعهای از شروط پیشین تعریف نمیشود بلکه حقیقت چیزی جز «تجربه زیسته از حقیقت» نیست
-
هوسرل موضوع خدا را به عنوان وجودی عینی و متعالی از دائره اهتمام انسانی «تعلیق» و از حوزه شعور او خارج دانسته و آن را نوعی توهّم، خطا و ساختگی تلقی میکند ولی میگوید خدا موضوعی است که در شعور حلول مییابد و این حلول، حلول مطلق در شعور است در این صورت همانند تجربه یا جریانی زنده در شعور و آگاهی انسان وجود دارد و انسان با آن زندگی میکند، نه اینکه واقعیتی عینی و قابل اثبات باشد. در واقع انسان خالق خدا و واضع آن در شعور است و نه بالعکس
-
«شعور» در زبان حنفی و در معنای هوسرلی به مفهوم محل تجلّی حقایق خارجی و عینی نیست بلکه بیانگر ارتباط و میل حرکت به سوی چیزی است
-
مطابق نظر او اینکه در متن واقع و هستی، واقعیتی به نام خدا هست یا نه، صفات حقیقی و سلبی او چیست، همه اینها خارج از حوزه عقل انسانی در نتیجه خارج از حوزه زبان انسانی است و علم کلام این باره نمیتواند اظهار نظر کند
-
به جای اثبات ذات و صفات ثبوتیه و سلبیه خداوند به اثبات ذات، صفات ثبوتیه و سلبیه انسان پرداخت و این صفات حقیقتاً از آن انسان و مجازاً به خدا نسبت داده میشود لذا علم کلام و الهیات در این رویکرد به «انسانیات» تبدیل میشود و خدا نه موضوعی نظری برای معرفت، تصدیق و ایمان، بلکه انرژیای است حلول یافته در درون انسان که او را به حیات، حرکت و عمل فرا میخواند.
-
از نظر حنفی خدا نه موضوعی برای فهم جهان بلکه وسیلهای برای تغییر آن است، یگانه دلیل بر وجود او دلیل عملی است و نه نظری. و این دلیل عملی وقتی محقق میشود که خدا همچون ذات ما و پروژهای انسانی برای خروج از نقصها و رسیدن به کمال مورد توجه قرار گیرد، وسرانجام خدا در نظر حنفی همان تاریخ در حال حرکت و پیشرفت، ملتهای در حال انقلاب و نهضتهایی است که اتفاق میافتد
-
به گمان او الهیات ما همان انسانیات وارونه است که در آن خدا به جای انسان نشسته است و این وارونگی باید برگشته و اصلاح شود
-
اخوان المسلمین
-
زمینههای پیدایش
حسن البنّاء (1906 - 1949 م) بنیانگذار اخوان المسلمین مصر خود مینویسد: «در پی جنگ گذشته و در دورانی که در قاهره بودم موج لاابالیگری بنام آزادی عقل در نظریات و افکار برخی از مردم شدت یافت و سپس در رفتار و اخلاق آنها به عنوان آزادی شخصی متجلّی گردید. این یک موج الحادی و بیبند و باری بسیار قوی بود که هیچ چیز در برابر آن مقاومت نداشت و اوضاع و احوال و حوادث روزگار باعث تقویت آن میشد».() او همچنین دانشگاه مصر را جایی برای مبارزه با دین و سنتهای اجتماعی و ترویج اندیشه مادی غربی و رهایی از قیود اخلاقی معرفی میکند.()
در چنین شرائطی، اندیشه مقابله با موج الحاد و دینستیزی در ذهن حسن البناء که دانشجویی در دارالعلوم بود، شکل میگیرد .
وجود پادگان نظامیان انگلیس در شهر اسماعیلیه نمادی از سلطهگری و حاکمیت استعمار در ذهن حسن البنّاء بود. مشاهده رعیتهای ذلیل در شرکت کانال سوئز، روح او را آزرده میکرد لذا اولین حلقه اخوان المسلمین در سال 1928 توسط جمعی از دوستان بنّاء در شهر اسماعیلیه به وجود آمد.
جمعیت اخوان فعالیت فرهنگی و ارشادی خود را از اسماعیلیه شروع کرد و بعد به قاهره و نواحی دیگر رسید. مبنای حسن البناء، تقدم آموزش و تربیت مردم برای تحقق اهداف نهضت اخوان بود، همانطوریکه جمالالدین و عبده چنین راهی را رفتند. او معقتد بود که نخست امّت باید آداب و رسوم و مظاهر زندگی غیر اسلامی را که بر او چیره شده است، بزداید و با روح جهاد و فداکاری و مهار شهوات سیراب شود، تا به رهبری مصلحی قوی و با اراده، نهضت خود را محقق سازد.
اخوان بعد از یک دهه فعالیت فرهنگی در قالب گروهها و مجلات مختلف، تأسیس مساجد و مؤسسات فرهنگی و جذب انبوهی از طرفداران احیاء ارزشهای اسلامی، در دور جدید فعالیت خود، حضور خود را به صورت رسمی و علنی به هدف اسلامخواهی و مبارزه با عناصر ضد دینی اعلام نمود. در این مرحله، اخوان وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شد و خواص، حاکمان، وزیران، نمایندگان و احزاب را مخاطب خود قرار داد و حتی به رؤسای کشورهای عربی پیام فرستاده و مواضع خود را درباره مسائل جهان اسلام اعلام میدارد.
در یکی از مجلات اخوان، به نام «النذیر» چنین آمده است: «ما بدین وسیله گام دیگری در راه اسلامیمان و نقشه محمدیمان و قرآنمان برمیداریم و ما مقصر نیستیم که سیاست قسمتی از دین است و اسلام شامل حاکم و محکوم میشود و در تعالیم اسلام این نیست که آنچه مال قیصر است به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا واگزارید بلکه در تعالیم اسلام، قیصر و مال قیصر هر دو از آن خداوند قهار است».
دامنه فعالیت اخوان توسط نمایندگانش به کشورهایی چون سوریه، لبنان و فلسطین هم کشیده شد. بخصوص مسأله فلسطین یکی از دغدغههای مهم اخوان گشت.
توجه به ماهیت اخوان، شعارها و اهدافش به خوبی نشان میدهد که این نهضت با تکیه بر ارزشها و باورهای اسلامی به دنبال بیداری اسلامی مسلمانان و بازگشت به اسلام بوده است و مسأله فلسطین یکی از اهداف آن بود نه کل آن.
اخوان المسلمین با ایجاد یک سازماندهی و تشکیلات خاص درونی به رهبری حسن البنّاء، اهداف و فعالیتهای چشمگیری را وجهه همت خود قرار داد. اصول اساسی سازمان اخوان به صورت خلاصه از سوی بنّاء چنین اعلام شد: «جنبشی است سلفی، شیوهای است بنیادگرا، حقیقتی است صوفیانه، نهادی است سیاسی، گروهی است پهلوانی، انجمنی است فرهنگی و علمی، شرکتی است اقتصادی و اندیشهای است اجتماعی»
-
رویکرد اصلاحی اخوان المسلمین از نظر حسن البناء
در رویکرد اصلاحی اخوان دو جهتگیری کلی وجود دارد، نخست آزادی از استعمار و بدست آوردن استقلال سیاسی و دوم بازسازی اساسی امّت که در این مرحله دو راه پیش روی ما گشوده است یکی اسلام و مدنیت اسلامی است و دوم راه غرب که باید راه اسلام را برگزید
رویکرد اصلاحی اخوان برای رسیدن به مقصد فوق و تحقق جامعه اسلامی، بر گامهایی بنیادی تأسیس شده است. در نخستین مرحله، بر بازسازی شخصیت اسلامی افراد اصرار میورزد. افراد باید به گونهای تربیت شوند که با معرفت به مبداء و معاد، ارادهای شایسته و مستحکم و بدون هیچ نوع مکر و خدعهای در راه تحقق اسلام گام بردارند و آماده هر نوع فداکاری در این راه باشند. لذا مهمترین اقدام اخوان تبلیغ و تربیت مردم بوده است.
در کنار رویکرد فردگرایانه فوق، اخوان رویکردی اجتماعی هم به خود میگیرد. قوانین جامعه که بیانگر هنجارهای اجتماعی است، باید برخاسته از شریعت و قرآن کریم باشد. پدیدهها و رفتارهای اجتماعی که بوسیله حکومت و قانون به نظم درمیآید، باید هماهنگ با آداب و شریعت اسلامی باشد و حکومت و آحاد مردم در این زمینه و در مبارزه با اباحهگری مسئولیت خطیری دارند.
سرانجام مقاومت اسلامی حسن البناء منجر به ترور و شهادت او در سال 1949 شد
مهمترین چالشی که اخوان المسلمین مصر با آن روبرو شد بعد از انقلاب 1952 افسران آزاد بود.
ارتباط جمال عبدالناصر، انور سادات و برخی دیگر از افسران آزاد با اخوان المسلمین در اعترافات برخی از اعضاء اخوان آمده است. ولی در سال 1952 بعد از پیروزی انقلاب افسران، شورای انقلاب تصمیم گرفت سیاست خود را مستقل از اخوان نگه دارد. محمد نجیب در کتاب سرنوشت مصر مینویسد که بیشتر اعضاء اخوان المسلمین خواهان بازگشت به گذشته و تشکیل حکومت دینی همانند حکومت صلاحالدین ایوبی بودند در حالی که چنین اتفاقی مملکت را با فاجعه روبرو میکرد و حکومت دینی بر مبنای قرآن عملی نیست. بنابراین اختلاف بین اخوان و شورای انقلاب ریشهای و بنیادی بود
کشمکش بین اخوان و جمال عبدالناصر سرانجام در سال 1954 با تیراندازی ساختگی بسوی عبدالناصر و انتساب آن به اخوانالمسلمین ابعاد تازهای به خود گرفت، برجستهترین افراد جمعیت به اعدام محکوم شدند
یکی از اعضاء برجسته اخوان المسلمین که به دنبال ترور نافرجام جمال عبدالناصر دستگیر و روانه زندان شد سید قطب (1906 - 1966م) بود
او که در سنین جوانی به این حزب پیوست تا سال 1942 مقالات و سرودههایش را در مطبوعات وابسته به این حزب مینگاشت. پس از آن قریب ده سال بدون عضویت رسمی در هیچ حزب و سازمانی باقی ماند تا اینکه بعد از بازگشت از سفر دو ساله خود به آمریکا، گمشده خود را در جماعت اخوان المسلمین یافت و در سال 1953 به عضویت رسمی این جماعت درآمد.این مرحله جدیدی بود که سید قطب شروع کرد، مرحلهای که مردم شخصیت سید را در آن تثبیت یافتند. سید قطب کتابهای مهم و اندیشههای تأثیرگذار خود از اسلام را در این مرحله که تا سال 1966 (تاریخ شهادتش) امتداد مییابد، بر جای نهاد، کتابهای مهمی همچون «فی ظلال القرآن»، «معالم فی الطریق»، «خصائص التصور الاسلامی و مقوماته»، هر چند کتاب «العدالة الاجتماعیه فی الاسلام» او قبل از این عضویت منتشر شده بود و اعضاء اخوان از آن استفاده میکردند.
سید به مدت پانزده سال زندان با اعمال شاقه محکوم شد. او مهمترین و جدیترین کتابهایش را در دوران زندان علیرغم بیمارهای سخت، تألیف نمود. سید بعد از گذراندن ده سال از زندان، در سال 1964 به علت نارسایی شدید قلبی با وساطت عبدالسلام عارف رئیس جمهور عراق آزاد شد.
سید قطب اندیشه احیاء و بازسازی جنبش اخوان را در سالهای زندان در سر میپروراند. از نظر او این احیاء باید با تقدم احیاء و باورهای اسلامی در عقلها و دلها صورت بگیرد. مردم باید با حقیقت باور اسلامی آشنا شوند و از اقدامات سیاسی محدود اجتناب کنند و ایجاد نظام اسلامی را به عنوان هدفی دراز مدت بعد از اینکه جامعه با فهم صحیح اسلام را شناخت و بر اساس آن تربیت یافت، دنبال نمایند
رهبری سید قطب در سازماندهی اخوان المسلمین در دو مرحله شکل گرفت، نخست، وقتی بود که سید در زندان دیدگاهش را برای اخوانیان زندانی بیان کرد در نتیجه رهبری دستههایی از اخوان را به عهده گرفت. این مرحله از سال 1962 تا 1964 ادامه یافت. اما مرحله دوم از سال 1964 تا 1965 است که سید رهبری فکری اخوان را در دست داشت.() این رهبری به طول نیانجامید که سید مجدداً زندانی و به اعدام محکوم شد و در سال 1966 به شهادت رسید.
اندیشههای سید قطب مورد تفسیرهای مختلفی قرار گرفت که به موجب آن انشعاباتی در اخوان المسلمین پدید آمد مثل جماعة المسلمین (التکفیر و الهجرة به رهبری شکری احمد مصطفی)، منظمة التحریر الاسلامی (به رهبری صالح سریر) و الجهاد (به رهبری عبدالسلام فرج).()
-
. اخوان المسلمین و غرب
از نظر حسن البناء، غرب پیشرفته در علم و تکنولوژی، علیرغم تهیه اسباب ثروت و ترقی مردم و افزایش قدرت دولتها، نتوانسته است امنیت و آرامش شهروندان خود را فراهم کند. مادیگرایی، تمدن غرب را به انحطاط فرو برده است و در دوران معاصر، غرب با چنین رویکردی بسوی ما آمده است. بنّاء یکی از خطرات این تمدن برای جهان اسلام را سکولاریسم میداند. او تلاش میکند خواص جامعه اسلامی را از این فریب که غربیها درست کردهاند، برحذر بدارد که جدائی دین از سیاست و جامعه، عامل اصلی پیشرفت غرب بوده است، زیرا دین و کلیسائی که غربیها از آن جدا شدهاند غیر از اسلام و رجال دین است.
غرب از نظر بنّاء با همه پیشرفت علمیاش در حال فروپاشی است، هیچیک از اصول سیاسی، اقتصادی و اجتماعیاش درمان دردی از بشریت نکرده است بلکه خود منشأ این دردها بوده است. همه معاهدات و میثاقهای ایشان متزلزل و فرو ریختنی است. سازمانهای بینالمللی آنها شبحی میباشند که هیچ روحی ندارند. اگر به امید امنیت و آرامش دستی بسوی دیگران دراز کند، با دست دیگر بر سرشان میکوبد و دنیا را با چنین سیاستی به پیش میبرد، انسانیت اینچنین در گرداب غرب گرفتار و معذب شده است
سید قطب هم در ارزیابی فرهنگ و تمدن آمریکا، ابعاد مادی این تمدن را بسیار پیشرفته و معجزهآسا میداند اما او بهای تمدن انسانی را در ابزار و تولیدات مادی نمیبیند. از نظر او ارزش تمدن بیشتر در اموری است که انسان را در درک حقایق هستی رهنمون باشد و تصور آدمی را به ارزشهای حیات عمق بخشد بطوری که از عالم اشیاء و حیوانیت فاصله گیرد. در حالی که تمام ارزشهای آمریکا در کار و تولید خلاصه شده و توازن انسان در برابر ابزارها از بین رفته است بطوری که نزدیک است خود نیز در جرگه ابزارها درآید. این چنین حالتی او را تبدیل به حیوانی افسارگسیخته کرده است
او در فرازی دیگر، همه غربیان را از یک جنس و برخاسته از یک سرچشمه میداند که همان تمدن مادی است، تمدنی که جز صدای ابزارها، هیچ فریادی را نمیشنود و جز به سودجویی فکر نمیکند. تمدن غرب، تمدن فریب است که نامش را دموکراسی گذاشتهاند.()
سید قطب علّت غلبه استعمار غرب بر مسلمین را نه آهن و آتش، بلکه غربزدگانی میداند که غرب را تقدیس میکنند و همچون موریانهای در مجاری علمی و فرهنگی جوامع اسلامی نفوذ کردهاند. استعمار بوسیله قلمهای ایشان که همواره از مجد و عظمت فرانسه و انگلیس و آمریکا و... سخن گفتهاند بر ما تفوق یافتهاند.
سید قطب در نگاه نافذ خود از اصطلاح جدیدی بنام اسلام آمریکایی یاد میکند، موضوعی که یادآور اندیشه نافذ امام خمینی1 میباشد. اسلام آمریکایی از نظر سید قطب اسلامی است که تنها ابزاری برای مقابله با کمونیستها است لذا اسلامی که تنها به زکات، تأمین اجتماعی و موضوعات دیگری بپردازد که جاذبیتی بیش از کمونیسم دارد مورد حمایت آنها است، همچنین وقتی که دموکراسی و سایر مفاهیم غربی از منظری اسلامی مورد تأیید قرار میگیرند، رضایتمندی خود را نشان میدهند؛ اما اسلام حکومتی به شدت مورد مخالفت آنها است. اسلامی که بتواند رویارویی خود را با دو جبهه استعمار و کمونیسم اعلام نماید، مطابق میل و نظر آنها نیست بلکه به شدّت آن را محکوم میکنند
-
دین و سیاست از نظر عبده
أ- عبده معتقد است که در اسلام نوعی حکومت و سلطه دینی وجود ندارد، آنگونه که در مسیحیت قرون وسطی وجود داشت
از نظر او تنها چیزی که در اسلام هست سلطه موعظه حسنه و دعوت به خیر و برحذر داشتن از شرّ است و این چیزی نیست که مخصوص افراد خاصی به عنوان سلاطین دینی باشد بلکه خداوند برای ضعیفترین و پایینترین افراد جامعه هم این سلطه را نسبت به بالاترین فرد جامعه قائل است
ب- عبده بین سلطه دینی و سلطه مدنی تفکیک قائل است:
سلطه دینی از نظر او حجیت و شرعیت هر گفتار و رفتاری است که از حاکم اسلامی سر زند به طوری که سلطان، مقرر دین و واضع احکام باشد و در واقع ایمان ابزاری در دست او بوده تا دلها را به خضوع و عقلها را به قبول وا دارد.
اما سلطه مدنی، قدرت و حکومتی است که امت به حاکم میدهد و حاکم هر چند باید مجتهد باشد تا بتواند احکام مورد نیاز حکومت را از کتاب و سنت استنباط نماید اما او از جهت فهم کتاب وسنت مثل سایر طلاب و مجتهدین است و مزیتی ندارد
ج- عبده مثل سایر عالمان اسلامی از اهل سنت، اسلام را دینی میداند که دارای حدود شرعی و حقوقی است و حکمت تشریع احکام وقتی به کمال خود میرسد که قدرتی برای اقامه حدود الهی، تنفیذ حکم قاضی و حفظ نظام اجتماعی وجود داشته باشد. این قدرت را نمیتوان به صورت مشترک به دست جمع زیادی سپرد بلکه چارهای جز سلطان یا خلیفه واحد نیست اما در هر صورت امت صاحب حق سیطره است و هرگاه در سلطان شرایط لازم را نبیند او را خلع میکند. پس حاکم از جمیع جهات حاکم مدنی است نه سلطان الهی آنگونه که در مسیحیت قرون وسطی بنام تئوکراسی یا حکومت مذهبی مطرح بوده استندارد (الاعمال الکاملة،الجزء الثالث، ص 304 – 309).
د- عبده متأثر از فضای ذهنی خود، تفکیک سلطه دینی از سلطه سیاسی را لازم شمرد همان طوری که غربیها معتقدند در اثر این جدا سازی به خیر اعمّ رسیدهاند، بر این اساس او فتوحات اسلامی در تاریخ اسلام را عملی سیاسی میداند که به اقتضاء حکومت و سیاست صورت گرفته است نه جنگ دینی، حتی جنگ بین امویان و هاشمیان را جنگ برای خلافت و تغییر شکل حکومت ارزیابی میکند که به سیاست مربوط است نه دین. (الاعمال الکامله، الجزء الاول، ص 108 – 109).
این اظهار نظر از دقت و حقیقت برخوردار نیست بخصوص نسبت به بنیهاشم (اهل بیت:)، نمیتوان رفتار آنها را به دو نوع رفتار سیاسی و رفتار دینی تفکیک کرد، چنین سخنان مغالطهآمیزی که بیگمان از اندیشه اهل سنت نسبت به خلافت بعد از رسول6 و اهل بیت نشأت میگیرد، زمینهای بسیار مستعدّ برای پیدایش نظریه علی عبدالرازق درنفی حکومت و سیاست از اسلام پدید آورد.
با نفی یک نوع از سلطه دینی از اسلام (یعنی سلطه بر عقل و اندیشه وآزادی انتخاب) نمیتوان نفی مطلق سلطه دینی را نتیجه گرفت
-
عبده و اصلاح اجتماعی
أ- اندیشههای اصلاحی عبده به تناسب تحولات سیاسی - اجتماعی مصر، فراز و فرودهایی داشته است:
او همزمان با آشنایی و همکاری با سید جمال الدین وسپس همکاری با نهضت عرابیپاشا، عملاً خود را در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار داد اما در هر حال مشی عملی غالب و باور او بر این بوده است که برای بیدرای مشرق زمین رویکرد انقلابی پاسخگو نیست بلکه باید رویکردی اصلاحی در پیش گرفت. این رویکرد تنها راه رسیدن به تجدید حیات اسلامی را تعلیم و تربیت و بیداری افکار عمومی میداند و همکاریش با رویکرد انقلابی عرابی امری عارضی و موقتی بود که با شکست آن، دوباره به ماهیت اصلاحی خود بازگشت
ب- عبده به شدت پایبند به رویکرد اصلاحی خود ازطریق آموزش و تعلیم و تربیت بود، او حتی در تفسیر قرآن این رویکرد عملگرایانه را دنبال میکرد و به صورت استطرادی به شرح اوضاع مسلمین و نقد آنها بر اساس الهامات قرآنی میپرداخت.
او معتقد بود مادامی که مردم با مجلس شورا، جمهوریت، آزادی، انتخابات و امثال آن آشنا نشوند وادار کردن آنها به این امور موجب مفسده است بنابراین مهمترین سنگ بنای ترقی و پیشرفت، تربیت و تعلیم همگانی است .
ج- از جمله اندیشههای اصلاحی عبده، توجه به وضعیت زنان مسلمان مصر و بازسازی نگرشها درباره حقوق زنان بود. او فصل جدیدی را در لزوم تعلیم و تربیت زنان و مشارکتهای اجتماعی آنان همچون مردان، و نیز در حوزه طلاق و تعدد زوجات گشود. به نظر محمد عماره افکارعبده در کتاب «تحریر المرأة» قاسم امین ظهور پیدا کرد (قاسم امین در این کتاب بر آزادی بیحجابی و تساوی حقوق زن ومرد تأکید میکند) بلکه این کتاب به مشارکت عبده تألیف شد و فصلهایی از آن نوشته خود عبده است اما برای حفظ اسلوب واحد، تحریر آن را قاسم امین انجام داد (الاعمال الکاملة، الجزء الاول، ص 261 – 262)
-
عبده و غرب
أ- عبده ضمن اینکه تحت تأثیر اندیشههای برخی از متفکرین اروپایی قرار داشت، به بعد استعماری غرب کاملاً توجه کرده بود چه اینکه فعالیت ضد استعماری او در نهضت عرابی پاشا و همکاری با سید جمال علیه استعمار انگلیس و مقالات و نوشتههای او گویای این حقیقت است (سیرى در اندیشه سیاسى عرب، ص 129 – 130)
ب- او هر چند در برابر غرب استعماری، در دو عرصه سیاسی و اندیشهای به طوری جدی میایستاد و سخنان مبسوط و صریحی از خود بر جای گذاشت، اما در نقد و ارزیابی تمدن غربی ورود لازم و بایستهای نداشته است. به نظر میرسد تلقی او از تمدن غربی مشابه تلقی سید جمال و سایر اسلامگرایان نهضت بیداری اسلامی باشد یعنی با حذف جنبه استعماری آن، و حذف ضدیت با اسلام و ارزشهای دینی، این تمدن تمدنی پیشرفته و قابل الگوبرداری است: «و اردنا لبلادنا اصلاحاً و تقدماً کتقدم الاوروبیین فی طریق الحریة» (و ما خواستار اصلاح و پیشرفتی برای جوامع خود هستیم که غرب در راه آزادی بدست آورد).
این اظهار نظرها نشان میدهد که غرب درنظر عبده و امثال او تمدنی مترقی است که باید به شیوه صحیح جامعه را با حفظ اسلام و دیانت به آن سمت هدایت کرد. این رویکرد از برخی آسیبهای فکری و اجتماعی مصون نیست که باید در جای خود بحث کرد.
-
محمد رشید رضا (1282 - 1354هـ)
أ- سید محمد رشید رضا از مریدان و شاگردان صاحب نام عبده است که از افکار و اندیشههای او و سید جمال الدین بهرههای فراوان برد. رشید رضا از طریق مجله «العروةالوثقی» با اندیشههای سید جمال آشنا شده بود و برای درک افکار عبده به مصر مهاجرت کرد(1315هـ). او موافقت عبده را برای انتشار مجلهای به نام «المنار» به هدف ترویج اندیشههای اصلاحی جلب نمود.
ب- در مقدمه مجله المنار، رشید رضا هدف خود را ادامه حرکت و روش عروةالوثقی در تعلیم عمومی و مبارزه با خرافات و افکاری که به عنوان بدعت وارد دین شد اعلام کرد.
ج- بین رشید رضا و استادش عبده و نیز سید جمال تفاوتهایی وجود دارد، بخصوص تفاوتهای او با سید جمال از جهت تعصب سلفیگرایی و ضدّیت رشید رضا با شیعه بسیار زیاد است لذا به تعبیر عنایت، او از روح کلی آموزشهای عبده و سید جمال فاصله گرفت. (سیری در اندیشه سیاسی غرب، ص 159)
او در رساله خود بنام «السنّه و الشیعه» از شیوه تحقیق و انصاف خارج میشود و با فحاشی و توهین به برخی از علماء شیعه نظیر مرحوم علّامه سید محسن امین عاملی میتازد و اکاذیبی را به شیعه نسبت میدهد، که به تعبیر مرحوم علّامه امینی شایستگی نقد و پاسخ را از دست میدهد ولی با این وصف علّامه امینی در کتاب گرانسنگ «الغدیر» به این اشتباهات و توهمات پاسخ داده است. ( الامینى، عبدالحسین، الغدیر، الجزء الثالث، ص 370 – 397)
-
رشید رضا و جنبش بیداری اسلامی
أ- مقالات المنار در بیش از سه دهه از فعالیت خود تأثیر عظیمی در افکار و اندیشههای خوانندگان خویش داشت. رشید رضا در خلال این مقالات هدف «نهضت بیداری امت اسلامی» و بازگشت به سیادت گذشته را دنبال میکرد. (رشید رضا (تاریخ و سیرة)، ص 44).
ب- او طرفدار پاناسلامیسم و وحدت اسلامی مسلمانان تحت خلافت واحد بود و ناسیونالیسم را محکوم میکرد. رشید رضا خلافت را بهترین وسیله برای احراز وحدت اسلامی میشمرد لذا بر خلاف ناسیونالیستهای عرب، خلافت عثمانی را تأیید میکرد
ج- حمایت رشید رضا از دولت عثمانی دوام نیافت زیرا:
با انقلاب ترکان جوان او متوجه شد که «جمعیت اتحاد و ترقی» که بانی انقلاب و حکومت جدید عثمانی بودند، در صدد ترکی نمودن کامل حکومت عثمانی و طرد عناصر عربی از حکومت میباشند
از سوی دیگر با انتساب این جمعیت به حرکت ماسونیه، تلاششان بر این است که رجال حکومت را از اعضاء ماسونی قرار دهند و این خود مقدمهای برای جدایی دین از سیاست و حذف خلافت اسلامی خواهد بود.
همچنین رشید رضا بر نفوذ یهود در دولت جدید عثمانی اشاره دارد که به دنبال دستیابی به حکومت اسرائیل در سرزمین فلسطین است، لذا برخی گفتهاند که رشید رضا نخستین فردی است که به نقشه یهود و صیهونیسم برای دستیابی به فلسطین از طریق خلافت عثمانی، پی برد. (رشید رضا (تاریخ و سیره، ص 48 – 49)
-
رشید رضا و خلافت اسلامی
أ- رشید رضا اسلام را دین هدایت معنوی و سیاست اجتماعی و مدنی میداند، هدایت معنوی و روحی آن بر اساس نصوص وحیانی و روایات و سیره نبوی انجام گرفته است اما سیاست اجتماعی و مدنی آن بر اساس اصول و قواعد خاصی تنظیم شده است و امّت اسلامی باید بر حسب اقتضائات زمان و مکان به اجتهاد در آنها بپردازند. او یکی از قواعد سیاست اجتماعی اسلام را حق حاکمیت امّت بر خود میداند که طبق اصل «شوری» انجام میشود و چنین حکومتی، نوعی از جمهوریت میباشد که در آن خلیفه پیامبر امتیازی بر ضعیفترین افراد رعیت ندارد بلکه صرفاً حکم شرع و نظر امت را تنفیذ میکند. (رشید رضا، محمد، الخلافة اَوْ الأمامة العظمى، در: الدولة و الخلافة فى الخطاب العرلمى، دراسة و تقدیم وجیه کوثرانى، ص50).
ب- واژه حکومت اسلامی را رشید رضا همان خلافت یا امامت عظمی و یا ریاست مؤمنین میداند که در بر دارنده مصالح دین و دنیای مسلمین است.
ج- رشید رضا افکار خود را درباره حکومت اسلامی و تجدید خلافت اسلامی به شکل مبسوطی در رساله «الخلافة اَوْ الأمام? العظمی» بیان نمود که دست کم در سه حوزه قابل تفکیک است:
1- آنچه که مربوط به ماهیت خلافت اسلامی و مبانی آن میشود؛
رشید رضا غیر از حکومت آرمانی کسانی که همه شرائط خلیفه را دارند و توسط شورای حلّ و عقد انتخاب و بیعت میشوند، از دو نوع حکومت دیگر یاد میکند یکی «امامة بالضرورة» و دیگری تحت عنوان «امام? التغلّب بالقوة».
امامة بالضرورة اشاره به مواردی دارد که فردی جامع همه شرائط خلافت وجود نداشته باشد در این صورت از باب ضرورت، کسی که جامع اکثر شرایط است انتخاب میشود. اما در امامة بالتغلب کسی به زور و قدرت عصبیت، حکومت را در دست میگیرد، در این صورت هر چند ضرورت اقتضاء دارد که این حکومت هم جایز باشد ولی ضرورت آن از باب اکل المیته است که به اضطرار باید به آن تن داد.
در حکومت تغلب و استبداد باید در حدّ امکان زمینه زوال آن را فراهم کرد، بخلاف فرض نخست. رشید رضا وظیفه مقابله با چنین حکومتی را بر عهده اهل حلّ و عقد میداند ولی آن را مشروط میکند به اینکه مصلحت قیام علیه حکومت استبدادی بر مفسده آن رحجان داشته باشد. او معاویه را بنیانگذار سنت سیّئه حکومت تغلّب در اسلام میداند که برای فرزند فاسق خود یزید، با زور و رشوه از مردم بیعت گرفت، همانطوریکه همه حکومتهای بنی امیه غیر از عمر بن عبدالعزیز و نیز همه حکام بنی العباس را حکومت استبدادی و از نوع تعلّب معرفی مینماید.
از موضوعات جالب توجه در اندیشه رشید رضا، تلاش برای احیاء اهل حلّ و عقد جهت ایفاء نقش خود در زمان معاصر است، زیرا مصالح امت اسلام و بخصوص مسأله خطیر حکومت، از آنها مطالبه میشود. نقطه آغاز اصلاح اسلامی از دیدگاه رشید رضا، اصلاح این گروه از امت است که با اصلاح ایشان جامعه اسلامی بازسازی خواهد شد و حکومت اسلامی برپا خواهد گشت. ولی مشکل از نظر او این است که ماهیت علماء اهل حلّ و عقد تغییر یافته و حکومتهای غیر مشروع اعم از بیگانه و وطنی، آنها را در خدمت خویش به فساد کشاندند و جزء اعوان خویش قرار دادند. هر چند در مواردی برخی از علماء در حدّ زعامت امت صلاحیت یافتند، اما این ظهورهای فردی از پشتیبانی لازم امت برخوردار نشد
اینجا است که رشید رضا دست به مقایسه بین علماء اهل سنت و مجتهدین شیعه میزند و میگوید: در بین علماء اهل سنّت هیچ فرد یا جمعیتی وجود ندارد که از جهت زعامت و میزان پیروی که امّت از او دارد به جایگاه مجتهدین از علماء شیعه برسد، بخصوص مجتهدین نجف، آنها در مقابل ملک فیصل، انتخابات جمعیت وطنیه را تحریم کردند و شیعیان همه از ایشان پیروی نمودند، و یا مرحوم آی?الله میرزا حسن شیرازی را نام میبرد که همه ایرانیان از فتوای تحریم تنباکو او پیروی کردند.
2. فاصله گرفتن مسلمانان در طول تاریخ بعد از خلفاء راشدین، از مدل مطلوب خلافت اسلامی (از منظر رشید رضا) و آسیبهای آن؛
3. خلافت اسلامی در دوران معاصر
رشید رضا و غرب أ- رشید رضا همانند اسلاف خود چون عبده و سید جمال، غرب استعماری را به خوبی میشناخت و نگرانی خود را از فرصتطلبی غرب در تهاجم به دنیای اسلام بارها اعلام کرده بود، او در نامه خود به شکیب ارسلان میگوید: «نگران اعراب هستم نه از جانب بلشویکها، نه از ترکها، بلکه از بریتانیا. میترسم که بریتانیا پیش از آکه عربها فرصت رفع ضعف مفرطشان را داشته باشند، آنان را با یورشی خرده کننده از هم بپاشد». ( شرابی، هشام، روشنفکران عرب و غرب، ص 114) ب- همچنانکه غرب پیشرفته علمی مورد تحسین او و قابل اقتباس امت اسلامی معرفی میشود. او بر خلاف علماء الأزهر که در مقابل علوم غربی موضعی خصمانه گرفتند و صرفاً به علوم شرعی اکتفاء نمودند، موضعی ایجابی و گاه افراطی داشت. او این علوم را اساس تمدن پیشرفته تلقی میکند که چارهای از اقتباس آن نیست، بلکه گامی فراتر، تلاش میکند بین علوم جدید و اسلام توفیق ایجاد نماید مثلاً آراء داروین در موضوع تکامل طبیعی را هماهنگ با نظریه اسلام نشان میدهد (الاتجاهات الفکریة عند العرب، ص 236 و 242). این اعتماد افراطی به دانش غربی و تطبیق آن با نصوص دینی در رویکرد عبده هم وجود داشت. اما در عین حال تمدن غرب را تمدنی مادی میداند و نصیحت یکی از اروپاییان را به خود خاطرنشان میسازد که از مدنیت مادی اروپا پیروی نکنید بلکه بر آداب و فضائل دینی خود محافظت نمائید (رشیدرضا، محمد، تفسیر المنار، الجزء التاسع، ص 22) ج- به نظر میرسد که رشید رضا بین علم غربی و تمدن غرب به عنوان یک مجموعه کامل و تاریخی تفکیک قائل است. او از علوم غربی که زمینه پیشرفت را فراهم آورد استقبال میکند اما از تمدن و مادیت فرهنگ غرب برحذر میدارد و در مقابل تنها اسلام را باعث حیات مشرق زمین و مایه نجاب مغرب زمین میداند. او میگوید که مدنیت فقط با فضیلت باقی میماند و فضیلت تنها بوسیله دین محقق میشود و در بین ادیان، تنها اسلام است که با علم و مدنیت هماهنگ است (همان، ص 22 - 23)
-
محمد عابد جابری
-
(مقاله: نگرشی واقعگرایانه بر عقل اثباتگرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی دکتر لؤی صافی)
متفکر دیگری که عقل پوزیتویستی غربی را دست مایه نقد عقل عربی ساخته، محمد عابد جابری است. وی منادی تأسیس دوباره عقل عربی بر مبنای واقعیت حسی و اجتماعی غربی است
جابری بر آن است که «علم به منبع دیگری برای عقل و قواعد عقلی، جز واقعیت، ایمان ندارد». واقعیتی که جابری، منبع قواعد عقل میداند، واقعیتی کلّی نیست، بلکه واقعیت مادی محسوس است
جابری می گوید: «تنها، تجربه میتواند در مسئله مطابقت، که همان تحقق تجربی است فصل الخطاب باشد، عقلانیت معاصر، همان عقلانیت تجربی است و نه عقلانیت تأملی که پیشترها اعتبار داشت»
«فلاسفه در گذشته به عقل به عنوان محتوا مینگریستند (قوانین عقل در اندیشه ارسطو، اندیشههای فطری در اندیشه دکارت و چهره زمان و چهره مکان و مقولات در اندیشه کانت)، اما اکنون تحول و پیشرفت علم به ظهور نظریات جدیدی در باب عقل انجامیده، که عقل را به وصف ابزار و فاعل مینگرد و نه جز آن. عقل در انگاره علمی معاصر از مبادی نیست، بلکه توانایی انجام اقداماتی براساس مبادی است. عقل در انگاره جدید اساسا، فعالیتی منظم است و به تعبیر بهتر بازیای براساس قواعد است»
در تحلیل ساختار عقل عربی به این کشف دست مییابد که «نگره هنجاری به اشیاء بر عقل عربی حاکم است»
می گوید: «مقصود ما از هنجارگرایی، رویکردی در اندیشه است که مکان و جایگاه اشیاء را در منظومه ارزشهایی که این اندیشه آنها را مرجع و مبنای خود قرار داده، جستوجو میکند. این رویکرد، در مقابل رویکرد واقعگرایی است که در جست و جوی مؤلفههای ذاتی اشیاء و در پی کشف عناصر جوهری آنها است. نگره هنجارگرا، نگرهای تقلیلگرا است. هرچیزی را در ارزشش و در نتیجه در معنایی که شخص (جامعه و فرهنگ) دارای چنین نگرهای برآن میپوشاند، خلاصه میکند، اما واقعگرایی، نگرهای تحلیلی ترکیبی است که عناصر اساسی اشیاء را تحلیل میکند تا ساخت آن را به شکلی که عناصر جوهریاش را بروز دهد، بازسازی کند»
از این رو جابری به معجمهای لغت پناه میبرد تا معنای عقل عربی و دلالتهای آن را جستوجو کند و در این معجمها، دلالتهای واقعگرایانه بیابد. جابری از پس این جستوجو میگوید: آری میتوانیم از میان دلالتهای مختلف کلمه «عقل» و کلمات دیگری که به معنای آن است، معنایی را لمس کنیم که میتوان با نظام و تنظیم ربط داد، اما حتی در این حالت نیز بُعدِ ارزشی، حضوری دائمی دارد؛ زیرا نظام و تنظیم در استعمال متداول کلمات عربی یاد شده همواره به رفتار و سلوک بشری توجه دارد نه به طبیعت و ظواهر طبیعت. از این رو میتوان گفت: «عقل» در انگارهای که زبان لغت نامه عربی منتقل میکند، همواره به ذات و حالات و وجدانی و احکام ارزشی آن مرتبط است
عیببزرگی که جابری بر عقل عربی میگیرد، این است که این عقل احکام متعالی و ارزشی کلی را حفظ میکند و تقلیل احکام خود به مجموعهای از احکام تجربی ـ یعنی به عقل اثباتگرا (پوزیتیویستی) ـ را آن گونه که عقل غربی بدان تن داد و جابری آن را معیار داوری و نقد عقل عربی قرار داده ـ بر نمیتابد
-
پیشگامان بیداری اسلامی
-
سید جمالالدین اسد آبادی (1254 - 1314 ق)
1- سید جمالالدین اسد آبادی یکی از بنیانگذاران جنبش بیداری عرب؛
2- گسترش نهضت ضد استعماری و حس وطن دوستی در قرن سیزدهم مصر مدیون رهبری او و شاگردانش؛
3- به تعبیر مالک بن نبی اندیشمند مغربی، اگر چه سید جمال طرح کامل انقلابی را به مسلمانان ارائه نداد اما ارزش اساسی حرکت او در روحیه آرمان خواهانهای نهفته بود که توانست بذر آن را در شرق و غرب بیافشاند لذا همه ما مدیون او هستیم؛
4- عوامل انحطاط جوامع اسلامی:
الف) اختلاف و تفرقه بین مسلمین؛
او علت این تفرقه را در گسست عقاید دینی مسلمین از رفتارشان میداند
ب) فاصله گرفتن مسلمانان از عقاید صحیح اسلام و ابتلاء به خرافات و پیرایههایی که به نام دین، بخصوص از ناحیه خلفاء جور وعلماء سوء درباری ترویج میشد؛
ج) انحطاط عملی و اخلاقی جامعه؛ لذا رسوخ اخلاق رذیله در افراد جامعه را باعث نابودی آن و تسلط بیگانگان میشمارد
د) عقبماندگی علمی و توقف کاروان تمدن اسلامی؛
او علت این انحطاط را در انحطاط سیاسی جهان اسلام میبیند. یعنی همزمان با شروع انحطاط سیاسی، انحطاط علمی هم آغاز گردید
5- دین و سیاست از نظر سید جمال الدین
أ- یکی از ویژگیهای متدولوژیک او در دعوت مسلمانان به بیداری اسلامی، استفاده وسیع از آیات قرآن کریم و روایات پیامبر گرامی اسلام در پیامها و مقالات خویش است. بسیاری از مقالات «العروةالوثقی» مصدّر به آیات قرآن و مستند به آنها جهت احیاء تفکر دینی در حوزههای مختلفی سیاسی و اجتماعی است
ب- اسلام، حکومت کسی را که صاحب ولایت بر تنفیذ احکام الهی نباشد به رسمیت نمیشناسد و آن را نفی میکند.
ج- همانطوری که اسلام دین دعوت به عالم ملکوت و امور معنوی است، تنظیم کننده حیات اجتماعی و تعاملات مدنی هم میباشد.
د- اسلام حدود معاملات و حقوق کلی و جزئی افراد را بیان فرموده و شرایط حکومت بر مردم را تعیین نموده است و در حقیقت حکومت مورد نظر اسلام، حکومت شریعت و قانون اسلام است.
6- اسلام و تجدد از منظر سید جمال الدین
أ- عدم سازش با نظریهها و مکاتبی که به ستیز با دین و دیانت میپرداختند لذا کتاب «نیچریه» او به هدف مقابله با طبیعتگرایی که ملازم با انکار الوهیت بود، نوشته شد؛
ب- نمونهای از مقابله با افکار الحادی غرب (در کتاب نیچریه):
او در این کتاب بر شخصیتهای برجسته تمدن جدید غرب از قبیل ولتر و روسو میتازد که آنها «قبر اپیکور کلبی را نبش کرده عظام بالیه ناتورالیسمی را احیاء نمودند و تکالیف را برانداختند و تخم اباحت و اشتراک را کاشتند و آداب و رسوم را خرافات انگاشتند و ادیان را اختراعیات انسان ناقصالعقل پنداشتند و جهراً به انکار الوهیت و تشنیع انبیاء پرداختند».
ج- او سه مذهب سوسیالیسم، کمونیسم و نهیلیسم را به علت آنکه هدف هر سه نفی مبادی متافیزیکی و توجه تام به طبیعت و مادیگرایی است، به یکسان محکوم میکند؛
د- او تمدن غرب را تمدنی جهانی و گریزناپذیر نمیداند تا هیچ چارهای از ورود به مدرنیته نبیند، بلکه آن را تمدنی برای غرب و مربوط به همان کشورهایی ارزیابی میکند که در آن پدید آمد:
«... کلُّ ما یسمّونه تمدّناً وهو فی الحقیقة تمدنٌ للبلاد الّتی نشأ فیها علی النظام الطبیعة و سیر الأجتماع الأنسانی» (هر آنچه را که با نام تمدن یاد میکنند در واقع تمدن همان سرزمینهائی است که مطابق نظام طبیعت و حرکت جامعه انسانی در آن به وجود آمدهاند.)
ه- خطر غربزدگی
غربزدگان الفاظی از قبیل آزادیخواهی، وطنپرستی و قومیتگرایی را یدک میکشند و خودشان را زعماء حریت میشمارند و برخی از ایشان فقط در نوع لباس و مسکن و خوراک و امثال آن از غرب تقلید نمودن و تجربه تاریخی نشان داده است که اینان خود از عوامل نفوذ بیگانگان بودند؛
و- علوم غربی
علوم و آثاری که از تجدد برخاسته است و روش بهرهگیری از آنها یکسره مورد قبول سید جمالالدین نبود بلکه او از سوء بهرهگیری این علوم و پیامدهای آن مینالد: «والعلوم الجدیدة لسوء استعمالها رأینا ما رأینا من آثارها»
7- تأمّل در متدولوژی سید جمال نشان میدهد که او حساسیتی مناسب شخصیت خویش را در روشها و ابزار بکار نگرفت. همکاری و مجالست او با برخی از شخصیتهای مسیحی و یهودی یا ارتباط موقت با برخی از انجمنهای سری، نقاط آسیبپذیر نهضت او بود زیرا برخی از این افراد با به چنگ آوردن رسانه مکتوب، خود زمینهساز جریانهای انحرافی از قبیل ناسیونالیسم عربی و اندیشههای سکولاری شدند
-
شیخ محمد عبده (1266 - 1323 هـ )
1- درخشش عبده و حضورش در حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی مدیون رهنمودهای سید جمال؛
2- حضور در فرانسه به دعوت استادش سید جمالالدین و مشارکت در انتشار العروةالوثقی؛
3- بعد از تعطیلی نشریه فوق درصدد برآمد تا با وساطت برخی از دوستانش نظر مقامات انگلیسی را برای بازگشت خویش به مصر جلب کند لذا مطابق اظهار نظر تذکرهنویسان در این باره، او به انگلیسیها تضمین داده بود که از فعالیتهای سیاسی اجتناب خواهد کرد و به فعالیتهای علمی، تربیتی و اصلاحی خواهد پرداخت. لذا عبده تا پایان عمر، تلاش خود را صرف اصلاح فکری و تربیتی در مصر کرد و از اصطکاک سیاسی با دولت انگلیس پرهیز نمود و همین منشأ اختلاف نظر بین او و سید جمال شد
4- عبده شخصیتی فرا ملّی در خارج از مرزهای مصر؛
در سوریه شخصیتهای برجسته سوری از قبیل شکیب ارسلان، رشید رضا، عبدالقادر مغربی، کرد علی، جمالالدین قاسمی، عبدالقادر بیطار و... از مریدان او بودند. همچنین عبده از طریق مجله المنار که توسط رشیدر ضا منتشر میشد، توانست بر آفریقای شمالی هم تأثیرگذار باشد. شیخ محمدبنخوجه در الجزایر از یاران اصلاحات عبده است. تونس و مراکش هم تحت نفوذ اندیشههای عبده قرار داشتند
5- عبده و اندیشه دینی
أ- به اعتقاد عنایت و نیز از قرائن چنین برمیآید که عبده در رویکرد اصلاحی خود در حوزه اندیشه دینی علاوه بر متأثر بودن از آراء حکماء اسلامی همچون فارابی، ابن سینا و ابن رشد، از متفکرین غربی هم تأثیر پذیرفته است
ب- ارادت او به «هربرت اسپنسر» و «لئون تولستوی»، و ترجمه کتاب «تربیت» اسپنسر به عربی، و بهرهگیریاز آموزههای آن در نوسازی نظام آموزشی، همچنین الهام گرفتن از رویکرد اصلاح دینی تولستوی و تقدم تربیت اخلاقی در اصلاح اجتماعی و پرهیز از خشونت و زور.
در نامه خود به تولستوی چنین اظهار داشت که تو افق تازهای در برابر ذهن ما گشودی و حجاب تقلید را زدودی
«فرانسوا پیرگیوم گیزو» از دیگر متفکرین اروپایی است که عبده در ایده ارتباط اصلاح فکر دینی و اصلاح نظام سیاسی و اجتماعی متأثر از کتاب او «تاریخ تمدن اروپا» است
ج- عبده یکی از اهداف خود را اصلاح دینی و آزادی فکر از قید تقلید معرفی کرده است
د- عبده برای اصلاح اندیشه دینی بر ویژگیهائی از قبیل آزاداندیشی، تقلیدگریزی، دینشناسی به شیوه سلف و پیشینیان (قبل از پیدایش اختلاف)، بازگشت به سرچشمههای نخستین معرفت دینی و فهم و بازشناسی آن برحسب موازین عقل بشری تأکید میکرد.
ه- مهمترین دغدغه او احیاء عقل و اعتبار استقلالی آن در معرفت دینی است. اصلاح اندیشه دینی به عنوان مهمترین و نخستین گام بیداری اسلامی از نظر عبده با محوریت جایگاه عقل آغاز میشود
و- محمد عمارة اندیشمند معاصر مصری، سه نکته کلیدی را در اهمیت و نقش عقل از دیدگاه عبده این چنین بیان میدارد:
1- در حوزه تفسیر قرآن که نخستین و اساسیترین کتاب دین است، باید اقوال مختلف مفسرین گذشته را کنار گذاشت زیرا بیان این اقوال تفسیر نیست. شأن عقل، شأن فهم و تفسیر قرآن است که باید با حفظ شرائط خاصی مثل علم به لغت، آشنایی با اسلوب قرآن، آشنایی با احوال و اطوار بشر، علم به سیره پیامبر و...، و به قصد هدایت از این کتاب الهی، به تفسیر آن همت گماشت
2- عقل مهمترین قوه از قوای انسانی است و کتاب تکوین برای مطالعه عقل است و هیچ صفحهای از آن، برای ورود و تأمل عقل نظری ممنوع و محظور نیست. تنها چیزی که قلمرو عقل را تعیین میکند فطرت است نه نصوص مأثوره
3- - عبده بین نصوص قرآن و سایر نصوص مأثوره اینگونه تمایز قائل میشود که در روایات به جهت عدم اطلاع ما از وضعیت راوی مگر در حدّ تقلید از گفتههای دیگران، باید این روایات را بر قرآن عرضه کنیم، اگر موافق کتاب بود اخذ نماییم و اگر مخالف آن بود راهی برای تصدیقش نداریم. اما روایاتی که نه موافق قرآن است و نه مخالف آن باید بر عقل عرضه کرد که در این حوزه، عقل میدان مفتوحی دارد
با توجه به تجلیلی که عبده از منزلت و نقش عقل دارد، محمد عمارة رویکرد او را «سلفیت عقلانی» مینامد که متمایز از «سلفیت نصوصی» است. در سلفیت نصوصی، جایگاه روایات مأثورة برتر از عقل است در حالی که عبده این نظر را قبول ندارد و برای عقل مکانت برتری قائل میشود
شرب عقلانی عبده آفاق جدیدی را به رویش باز کرد که خالی از آفات هم نبود، اینکه تنها فطرت میتواند حوزه فعالیت عقل را ترسیم کند و نه نصوص و یا این نظر که قرآن در حوزه قواعد خلقت و قوانین هستی ساکت است و سکوت او زمینه جمع نصوص قرآنی و دانش بشری را فراهم میکند، به نظر سخن سادهلوحانهای مینماید که تأمّلات قرآنی و حتی صریح نصوص مأثوره روایی با کلیت آن سازگار نیست
به نظر میرسد که نظریه عبده درباره نسبت جهان هستی با نصوص قرآنی و در نتیجه نسبت علم و دین زمینه مستعدی را برای پیدایش یا پذیرش علم سکولار پدید میآورد. عبده برای احیاء اندیشه دینی که آن را تنها راه اصلاح جامعه اسلامی میداند، تنها راه ممکن را عرضه نمودن منابع نخستین دینی بر موازین علمی و عقل بشری معرفی مینماید.([1]) حتی معانی روایات از نظر او اصل حاکم نیستند بلکه تشخیص عقل برحسب مصالح و مفاسد و نیازهای موجود جامعه اسلامی دلالت روایات را تمام میکند. اگر مقصود عبده از «موازین علمی و عقل بشری» دانش و تجارب بشری باشد این معیار خود معمولاً در بند قرائتهای عصری مختلف گرفتار بوده و نیازمند موازین ثابت دینی و عقلی است، علاوه بر اینکه در عرصه شریعت و فقه وحقوق، تجارب بشری هر چند مفید است اما میزان و معیار نخواهد بود.
[1]. الاعمال الکاملة، الجزء الثانى، ص 310.عبده برای جمود اندیشه دینی مسلمانان عوامل زیادی را بر شمارد که مهمترین آنها عوامل سیاسی است. خلفاء عباسی به شدت مورد انتقاد او قرار میگیرند که چگونه اسلام و امت اسلامی را تباه کردهاند، در اینجا است که او نفرت خود را از سیاست اعلام میدارد «اعوذ بالله منالسیاسة و من لفظ السیاسة و من کل حرف یلفظ من کلمةالسیاسة ومن کل خیالٍ یخطر ببالی منالسیاسة و من کل ارضٍ تذکر فیها السیاسة و من کل شخص یتکلم او یتعلم او یجن او یعقل فیالسیاسة ومن ساس و یسوس و سائس و مسوس»، مقصود او از این سیاست، سیاست حاکمان ظالم است
-
مفهوم سنت اسلامی نزد محمد ارکون
ارکون به این موضوع تکیه میورزد که به گفته ژرژ بالاندیه تاریخ انسان تا حدود زیادی به تاریخ کره زمین شباهت دارد که طبقههای ژئولوژی به هم پیوسته را که بالای همدیگر قرار دارند تولید میکند، درست است که تاریخ انسان حرکت میکند و به سرعت بیشتری دگرگون میشود… اما خود نیز طبقات ستبرتری را تولید میکند که علوم اجتماعی باید آن را کشف کند؛ (16? جورج بالانده، (مصاحبه) ترجمه هاشم صالح (الفکر العربی المعاصر شماره 41، 1984، مرکز الانماء القومی، بیروت) ص 22?
ارکون بر این باور است که: سه طبقه از طبقات سنت وجود دارد که به صورت به هم پیوسته بالای هم قرار ندارند، بلکه در حالت درهم کنش متبادل در درون آنچه به شکل کلی «سنت اسلامی» نامیده میشود؛ قرار دارند (? محمد ارکون: الفکر الاسلامی، نقد و اجتهاد، ترجمه هاشم صالح، الموسسه الوطنیه للکتاب، الجزائر، ص 104?
او درونمایه این طبقات را اینچنین شرح میدهد:
سطح ژرف: که بالاندیه آن را طبقه اصلی یا قدیمیتر میخواند، (جورج بالانده، السلطه و الحداثه، ص 22?) این سطح، بیانگر سنت در معنای کلی و قدیمی (Archaique) است و آداب و رسومی را در بر میگیرد که پیش از اسلام حاکم بودند و به نوعی حتی بعد از ظهور اسلام ادامه داشتند؛ همچون قوانین محلی و آداب و رسوم گروههای نژادی مختلف همچون قبایل بدوی در ایران، افغانستان، اندونزی، آفریقای سیاه و قبایل بربر در شمال آفریقا. هنگامی که اسلام وارد آن سرزمینها شد، مناطق خالی از عادات و آداب و رسوم را ندید؛ (19?حمد ارکون، الاسلام، الاخلاق ، السیاسه، ص 116) و هنگامی که مردمان این مناطق اسلام آوردند، تماما از عادات و رسوم خود دست بر نداشتند.
سطح دوم: که بالاندیه آن را «طبقه اسلامی» میخواند، این سطح بیانگر سنت اسلامی مقدس و ایدهآل، در دید هر گروه و مذهب و فرقه است، در این سطح، سنت سنی و سنت شیعی و سنت خارجی (خوارج) جای میگیرند و این سنتها به واسطه مجموعهای از احادیثی که هر گروه آنها را تولید کردند، تحکیم یافتند که سنت خود را خط مستقیم یا اسلام مستقیم مینامد. (محمد ارکون، الفکر الاسلامی، قراءه علمیه، ص 24?)
هر فرقه سنت خاص خود را دارد که در متون مشخصی محفوظ است و متون خود را سنت اسلامی اصیل و صحیح قلمداد میکند. تا زمانی که یک اسلام وجود دارد و آن دینی است که خدا برای بشر برگزید، در این صورت – در اعتقاد هر فرقه – به جز یک سنت، سنت دیگری وجود ندارد که به دقت و اخلاص بیانگر اسلام باشد. این امر تفسیرکننده ناسازگاری و ابتعاد فرقههای مختلف از همدیگر است که در پارهای از مواقع به تکفیر یکدیگر میانجامد.
سطح سوم: طبقه مدرنتر را دربرمیگیرد که در نتیجه دخالت استعماری غرب پا به عرصه نهاد، زیرا استعمار علاوه بر تاثیرات اقتصادی و سیاسی، تاثیرات فرهنگی نیز بر جای گذاشت. (جورج بالانده، السلطه و الحداثه، ص 22?) این امر به روشنی در قانونگذاری مدرن مشخص میشود، کمااینکه در تمام اندیشههای وارداتی از اروپا متجلی میشود که با سنت، از طریق سازوکاری که ارکون آن را سنتسازی میخواند، در تعارض است. سنتسازی یعنی قرار دادن چیزی که خود جزو سنت نیست به وسیله پوشاندن لباسی اسلامی به آن در درون سنت.
ارکون در این رابطه میگوید: دولتهای اسلامی مدرن که پس از استقلال پا به عرصه نهادند، به دنبال مشروعیتی بودند که بر سنت اسلامی تکیه میورزد… و رهبران سیاسی لباس سنت بر فعالیتهای اقتصادی که ربطی به دین ندارند، میپوشانند و همچنین نهادهای سیاسی و قضایی و نظام آموزش و ایدئولوژی رسمی (همچون سوسیالیسم) را با مظاهر اسلامی میپوشانند (محمد ارکون، الفکر الاسلامی، قراءه علمیه، ص 22?)
با نظر به سطوح پیشین به روشنی مشخص میشود که سنت، پدیدهای بسیار پیچیده است، زیرا «طبقات تشکیلدهنده آن با همدیگر تداخل دارند و ترکیب پیچیدهای را تشکیل دادهاند23?» سطوح مذکور از دوره عصر بنیادین اسلامی تا به امروز با هم در تفاعل هستند، نقشهای خود را با هم جابهجا میکنند و با هم در رقابتی پیوستهاند.
هدف ارکون، بررسی طبقه دوم یعنی سطح سنت اسلامی مقدس است و واژه سنت (Tradition)24 را نهفقط برای دلالت بر مذهب سنی، بلکه برای آنچه آن را سنت اسلامی فراگیر و کلی میخواند، بهکار میبرد، زیرا رویکرد معین یا شخصی یا فرقهای را بر همتای خود برتری نمیدهد و این موضوع را وظیفه خود به عنوان تاریخنگار یا پژوهشگری نمیداند25 بلکه این کار را از طریق بررسی اعتقادات و آداب و رسوم اسلامی به ارثرسیده از نسل گذشته و از عصر بنیادین اسلام تاکنون انجام دهد، خواه این پروسه را از طریق وارسی کتابت (یعنی متون) انجام دهد یا از طریق بررسی گفتار (یعنی میراث مردمی شفاهی و گفتهشده). این دید گسترده یکی از مشخصههای اندیشه ارکون به شمار میآید.
سنت اسلامی در اندیشه ارکون، سنتی کلی است (سنی، شیعی و خوارج) که علاوه بر مذاهب مذکور شامل سنت مکتوب و سنت شفاهی و مردمی و سنت خاص اقلیتهاست؛ بدون آنکه نادیده گرفته شوند یا متمایز شوند یا عامدانه و غیرعامدانه در حاشیه قرار گیرند.
-
جریان شناسی روشنفکری در بازخوانی میراث اسلامی
در دوره اخیر چندین پژوهش دایرةالمعارفی به هدف نقد میراث عرضه شده که در آنها میراث بعد تاریخی فرهنگ حاکم دانسته شده است.
آغاز این پژوهشها کتاب «النزعات المادیة فیالاسلام» (گرایشهای مادی در اسلام) حسین مروة است.
سپس طیب تیزینی کار او را در کتاب «من التراث الی الثورة» (از میراث تا انقلاب) ادامه داد.
آنگاه حسن حنفی با کتاب پنج جلدیاش؛ یعنی «من العقیدة الی الثورة» و در کتاب «التراث و التجدید» (میراث و نوسازی) مقدمه آن را ارائه کرد و در همان مسیر گام زد.
سپس محمد عابد جابری اینگونه کارهای انتقادی را در کتاب سه جلدیاش با نام «نقد العقل العربی» که با کتاب «تکوین العقل العربی» (شکلگیری عقل عربی) آغاز میشود به اوج خود رساند.
در سه دهه گذشته مسئله عقل و نقش آن در خیزش تمدنی، درصدر عناوین و ادبیات نواندیشی و نقد میراث قرارداشته است.
شماری از متفکران و پژوهشگران مطالعاتی را جهت پرتوافکنی بر مفهوم و ماهیت عقل و مؤلفههای اساسی آن و رابطه آن با نوسازی فرهنگی و خیزش تمدنی عرضه کردهاند، که مهمترین این نوع مطالعات، کتاب «حول اعادة تشکیل العقل المسلم» عماد الدین خلیل، «ازمة العقل المسلم» عبدالحمید ابوسلیمان، «خلافةالانسان بین الوحی و العقل» عبدالمجید نجاری، «المعقول و اللامعقول» زکی نجیب محمود و «نقد العقل العربی» محمد عابد جابری است (مقاله: نگرشی واقعگرایانه بر عقل اثباتگرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی، لوئی صافی)
در دنیای اسلام مهمترین جریان های روشنفکری غرب گرا که به بازخوانی میراث اسلامی پرداخته اند بیشتر از منظر اومانیسم، سکولاریسم، لیبرالیسم، پوزیتیویسم و رویکردهای هرمنوتیک هستند.
-
نقد روش شناسی میراث و طرح روش های جایگزین
-
عقل و میراث
حسن حنفی در کتاب «التراث و التجدید» خود ـ که مقدمه پروژهاش میباشد ـ به تأکید، اصرار میورزد، که عقل به تنهایی مرجع حکم درباره میراث است، که وظیفه تأسیس فرهنگ جدید و اندیشه جدید به آن وانهاده میشود:
«وظیفه پروژه میراث و نوسازی، رهایی از تمامی انواع سلطههاست؛ سلطه گذشته و سلطه عناصر موروثی. پس فرمانروایی، تنها از آنِ عقل است و قدرت تنها از آنِ واقعیتی است که در آن به سر میبریم. وظیفه پروژه میراث و نوسازی، رهاسازی وجدان معاصر ما از ترس و بیم و اطاعت از قدرت است؛ چه قدرت موروث و چه قدر منقول؛ چه قدرت سنتها و چه قدرت سیاسی (مقاله نگرشی واقعگرایانه بر عقل اثباتگرا در فرایند میراث فکری وحی و خیزش تمدنی دکتر لؤی صافی)حنفی، عقل پوزیتیویستی (وضعی) را مبنای خود قرار داده است؛ عقلی که مرجعیت وحی را ردّ میکند و بر فرو کاستن و حصر حقیقت در حوزه حسّی اصرار میورزد.
حنفی در بررسی رابطه وحی و عقل، به نیاز «خبر» یا «نقل» به «عقل» برای فهم و تحلیل و تفسیر آن و به واقعیتی که این نقل بر آن متمرکز است و با آن تعامل دارد، توجه میدهد.
وی هرگونه نقش معرفتی نصّ را ردّ میکند و حتی بر عکس، دلیل نقلی را مانعی برای رسیدن به صواب و یقین میداند. وی میگوید: «دلیل نقلی از خارج از عقل آغاز میشود و وظیفه عقل، در بهترین حالتها فقط فهم و درک و در بدترین حالتها، توجیه آن است. بنابراین دلیل نقلی، کارکرد عقل را در تحلیل وقایع و ماهیت مستقل آن را نابود میکند، حال چگونه عقل میتواند ابزاری برای معرفت باشد، در حالی که دلیل نقلی آغازگاه آن باشد؟ و دلیل نقلی و حجیت آن چگونه رخ مینماید، در حالی که جز از راه دلیل عقلی درک نمیشود؟ زمانی که نقل و عقل تعارض کنند داوری با کدام خواهد بود؟ قطعا داوری با عقل خواهد بود. در تعارض نقل و عقل راه چاره اثبات و تثبیت عقل و تأویل و تفسیر نقل است. بنابراین عقل، اساس نقل است. نصّ چیزی را ثابت نمیکند، بلکه نیازمند اثبات است، در حالی که عقل از هر چیزی ابهامزدایی و پیچیدگیزدایی میکند. پس عقل قادر بر اثبات یا نفی هر چیزی است که در برابرش قرار گیرد.»
از نظر حنفی ترکیب و پیوند عقل و نقل بسیار دشوار است؛ زیرا این دو متضادند. نقل محدوده روایت، زبان و تفسیر است و عقل موطن بداهت و وضوح و تمییز و بافت فکری دلیل عقلی اجازه شکستن یا قطع آن به وسیله ادله خارجی را نمیدهد و یقین درونی خود بسنده است و نیازمند یقین خارجی زاید نیست
احکام عقلی، صدق معرفتی و یقین علمی خود را از چه راهی به دست میآورند؟ پاسخ میدهد که: واقعیت، اساس ثابت و استواری است که دچار تزلزل نمیشود و تنها منبع یقین، واقعیت است؛ «زیرا واقعیت به طور برابر اساس نقل و عقل است» و «واقعیت قدر مشترکی است که همه مردم آن را مشاهده میکنند، بنابراین استدلال عقلی و احصای استقرایی دور کن یقیناند
-
تغییر قرائت میراث و طرح مسائل جدید
روش شناسی ابوزید هرمنوتیک، روش شناسی جابری تبارشناسی فوکویی با آمیزه ای از مفاهیم ابن خلدونی و رهیافتی نو متأثر از باشلار، آلتوسر و لوی استروس، و روش شناسی ارگون فوکویی و دریدایی است
-
تلاش ابوزید در نقد منطق و گفتمان اندیشه دینی:
1-تفکیک مطلق بین اسلام و اندیشه اسلامی؛
2- نفی نسخه واحد برای اندیشه دینی و تأکید بر کثرت گرائی؛
3- نفی صاحبان خاص به عنوان صاحبان واقعی اندیشه دینی؛
4- نسبت دادن گفتمان دینی به جزماندیشی غیرعقلانی که با حاکمیت نصوص، استقلال عقل را سلب مینماید؛
5- این تلقی که ایده خدامحوری در حوزههای مختلف هستیشناختی، معرفتی، سیاسی و اجتماعی سبب حذف انسان و نگاه انسانی است؛
6- تاریخی خواندن میراث اسلامی بلکه اصل اسلام و وحی و نفی مرجعیت سنت و میراث اسلامی؛
7- تجدد در میراث اسلامی و بازتولید آن از نظر او از این جهت تبیین میشود که متون اعم از بشری یا خالصاً دینی، به دلیل تاریخی بودن متضمن زبانی اجتماعی است و قهراً جنبهای انسانی پیدا کرده و محکوم دیالکتیک عناصر ثابت (الفاظ) و متغیر (معانی) خواهد بود؛
محمد سعید عشماوی از مدافعان رویکرد سکولاری است که کتابهای او از قبیل «الاسلام السیاسی» و «الخلافة الاسلامیة» با چنین رویکردی تألیف شده است.
1- دین پدیدهای کلی و امری معنوی و فردی است در حالی که سیاست امری جزئی است.
2- رابطه تضاد بین دین و سیاست؛ میگوید: خداوند چنین خواست تا اسلام دین باشد ولی مردم کوشیدند تا سیاست باشد
3- اختصاص وجوب حجاب (در کتاب حقیقةالحجاب و حجیةالحدیث) به همسران پیامبر و تاریخی دانستن آن، که غیر قابل تعمیم به سایر زمانها است.
4- تمایز بین اسلام و اندیشه اسلامی؛ اندیشه دینی اندیشمندان مسلمان اسلوبی تاریخی در فهم نصوص دینی دارد که گاه با ذات دین موافق است و گاه مخالف.
-
سوسیالیسم اسلامی
مصطفی السباعی دانشمند سوری در کتاب «اشتراکیة الاسلام» (1959) قوانین و مبادی اسلامی را بهترین اساس برای تشکیل جامعه سوسیالیستی در کشورهای اسلامی میدانست.
او در مقدمه کتابش میگوید: احکام و قوانینی که در شریعت اسلام برای تنظیم مسأله مالکیت و تحقق مسئولیت اجتماعی (تکافل اجتماعی) وضع شده است، نام آن را «اشتراکیة الاسلام» میگذارم، زیرا هدف سوسیالیسم در نظارت و کنترل دولت بر فعالیت اقتصادی افراد در شریعت اسلام هم به خوبی دنبال میشود. او اصراری بر نام سوسیالیسم اسلامی نداشت بلکه نامهای دیگری از قبیل «عدالت اجتماعی»، «تکافل اجتماعی» و «ستیز با فقر» را هم ذکر میکند اما به گفته او به جهت اهمیت و علاقهای که مردم به سوسیالیسم برای نجات از مشکلات اجتماعی از خود نشان دادهاند، این نام را انتخاب کرد. (السباعى، مصطفی، التکافل الاجتماعى فى الاسلام، ص 10 – 12)
سوسیالیسم اسلامی توسط برخی از تحصیلکردگان الازهر و تحت فشار حکومت ناصر ومتأثر از اندیشههای مصطفی السباعی، در مصر تعقیب شد.
سوسیالیسم اسلامی یک جریان انقلابی و در مقابل حکومتهای عربی نبود، بلکه جریانی اصلاح طلب و سازشکار در مقابل حکومت به حساب میآمد. ویژگی دیگر این رویکرد در این بود که مثل سوسیالیسم عربی، روحیه قومپرستانه داشت اما هدفهای سوسیالیسم را در درون اسلام جستجو میکرد.
البته در مقابل سوسیالیسم اسلامی سباعی مخالفتهایی از سوی جریانات اسلامی و بخصوص سید قطب انجام شد. سید قطب وجود برخی از مشترکات بین اسلام و سوسیالیسم را هیچ گاه مایه یگانگی و وحدت این دو نظام فراگیر نمیداند.
-
چپ گرایان مدرن جدید عربی
در دهه هفتاد م نظریه پردازان چپ مارکسیستی به قرائت های چپ گرایانه از میراث و واقعیت عربی و اسلامی پرداختند .محمدعابد الجابری از مهمترین چپ گرایان عرب درحوزه اندیشه بود. وی با بهره گیری از نظریات اندیشمندان نو مارکسیستی مانند آلتوسر و جورج لوکاچ در پی قرائت نو از سنت برامد.
-
جریان چپ و سوسیالیسم در ایران
-
منابع:
1. جریانشناسی چپ در ایران، حمید احمدی حاجیکلائی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1387
2. تاریخ جنبش کمونیستی در ایران، سپهر ذبیح (ایرانی مقیم آمریکا با گرایش ملیگرایانه آمریکائی، ترجمه محمد رفیعی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی، 1364
3. شورشیان آرمانخواه، مازیار بهروز (ایرانی مقیم آمریکا و از اعضاء سابق حزب توده،
4. تاریخ سیساله ایران، بیژن جزنی (از عناصر نظریهپرداز مبارزات چریکی چپ در ایران؛ این کتاب از جامعیت بهتری برخوردار است)، جلد 1و2، تهران انتشارات رحمن، 1357
5. چپ و چپگریان در جهان اسلام، جمعی از مؤلفان، انتشارات کتاب مرجع، 1389
6. پنجاه سال فراز و فرود حزب توده ایران، محسن مدیرشانهچی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388.
-
اصطلاح چپ
ریشه این اصطلاح به انقلاب فرانسه بازمیگردد؛ کسانی که در سمت چپ پارلمان مینشستند، مخالف سلسله مراتب سنتی قدرت بودند و از اصلاحات رادیکال پشتیبانی میکردند.
-
اصول کلی در گرایش چپ
در ادبیات سیاسی غالبا چپها شامل نیروهای انقلابی و خواهان دگرگونیهای سریع اساسی بودهاند که به برقراری عدالت اقتصادی، برابری، تاکید بر انترناسیونالیسم ضد استعماری و بهرهگیری از روشهای انقلابی مشهورند و خواهان نظارت دولت بر اقتصاد و مبارزه با سودجویی سرمایهداری بودهاند.
گروههای چپ، اعتقاد به مسئولیت دولت در مورد تأمین بخشی از رفاه مردم، اعتقاد به برابری و نفی امتیازات طبقاتی و اشرافی و باور به عدالت اجتماعی، طرفداری از تودههای محروم، رد احترام به سنت و نفی حجیت سنت دارند.
بنابراین عنوان چپ به گروه کثیری از کمونیستها و سوسیالیستها و نیز احزاب گوناگون از حزب کمونیست مائو در چین گرفته تا حزب سوسیال دمکرات جمهوری فدرال آلمان اطلاق شده است.
-
مقصود از جریان چپ:
جریان چپ به معنای خاص ودقیق، به آن دسته از گروههای مارکسیست- لنینیست یا کمونیست اطلاق میشود که طرفدار سرنگونی انقلابی و قهرآمیز نظام سیاسی اجتماعی موجود و نشاندن یک دولت سوسیالیستی مطابق الگوی شوروی یا الگوی دیگر به جای آن بودند. همچنین این کاربرد شامل احزاب و گروههای سوسیالیستی که به آراء و اندیشههای مارکس وفادار بوده هر چند روش قهرآمیز نداشته باشند هم میشود.
-
سوسیالیسم در ایران
نخستین آشنائی با افکار سوسیالیستی در ایران از طریق مکتوب: مقالهای در روزنامه اختر چاپ استانبول (اسفند 1258)
بعدها از طریق مقالاتی در باره سوسیالیسم در روزنامه ایران ارگان حزب دموکرات ایران
از اوائل قرن چهارده هستههای مطالعاتی مارکسیسم در قالب احزاب، سازمانها و گروههای چپ فعالیتها شکل گرفت
-
دورههای فعالیت جریان چپ
1. از مشروطیت تا دهه 1320
2. جریان چپ در دهه 20 و 30
3. در دهه 40 و 50 (تا پیروزی انقلاب اسلامی)
4. جریان چپ پس از پیروزی انقلاب اسلامی
-
جریان چپ از مشروطه تا دهه 1320
در اواخر حکومت قاجار حضور کارگران و مهاجران ایرانی در قفقاز و باکو و جذب آنها در شاخه تشکیلات سوسیال دموکرات روسیه در قفقاز.
سازمان «همت» حلقه واسط بین کارگران ایرانی مقیم قفقاز و حزب سوسیال دموکرات روس بود. سازمان سوسیال دموکرات ایران (یا اجتماعیون- عامیون) توسط سازمان همت در قفقاز پیریزی کرد. آنگاه شعبههائی از آن در چند شهر ایران تأسیس شد.
مثل انجمن مخفی مرکز غیبی در تبریز که مجاهدان خوانده میشدند. ونیز فرقه اجتماعیون- عامیون تهران که توسط حیدرخان افشار (عمواوغلی) سازماندهی شد. اعضاء این انجمن در تهران: ملکالمتکلمین، سیدجمالالدین واعظ اصفهانی، محمدرضا مساوات، میرزایحیی دولتآبادی، شیخ ابراهیم تبریزی، و ....
اجتماعیون عامیون (ترجمه سوسیال دموکرات) مرامنامه فکری سوسیالیستی داشتند و ترور سیاسی را برای از بین بردن مخالفین خود لازم میشمردند.
-
جریان شناسی سوسیالیسم در دنیای اسلام
-
1. از جهت دیدگاه ها و اندیشه اجتماعی
-
2. از جهت مبانی نظری
-
3. از جهت روش شناسی
-
4. از جهت اهداف و کارکردها
-
چیستی سنت و ویژگی های آن
-
سنت میراث گذشته
الجابری مقصود خود از سنت را اینچنین بیان میکند: منظور از سنت به همان سان که در گفتمان نهضت عربی نوین و معاصر مشخص است، همان عقیده و شریعت، زبان، ادبیات، هنر، کلام، فلسفه، تصوف و… البته پیش از عصر انحطاط است. (محمد عابد الجابری، التراث و مشکله المنهج (اعمال ندوه منهجیه فی الادب و العلوم الانسانیه، جمعیه البحث فی الادب و العلوم الانسانیه، دار توبقال، الدار البیضاء 1986) ص 83?)
-
طیب تیزینی سنت را اینگونه تعریف میکند: سنت در یکی از ابعاد خود به هر رخداد، اثر و فرآورده انسانی که به جزیی از گذشته بدل گشته اطلاق میشود و در بُعد دیگر، سنت، تاریخ-گذشته است که تا به امروز پیوستگی و امتداد دارد. (? طیب التزینی، من التراث الی الثوره، دار ابن خلدون، بیروت چاپ 1، 1978، ج 1، ص 242?)
-
این تعریف به تعریف حسن حنفی بسیار نزدیک است که اعتقاد دارد که: سنت یعنی هر آنچه از گذشته در چارچوب تمدن حاکم به ما رسیده است؛ (حسن حنفی، التراث والتجدید، مکتبه الانجلو مصریه، القاهره، چاپ 3، 1987، ص 11?)
در این تعریف سنت اسلامی به هر آنچه در تمدن اسلامی تولید شده است، اطلاق میشود.
رویکرد پدیدارشناختی به اسلام
ناسیونالیسم در جهان عرب
«وطنیة» به عنوان واژهای معادل ناسیونالیسم و به معنای استقلال و آزادی ملی در برابر متجاوزان و بیگانگان،
اصطلاح «وطن عربی» (ناسیونالیسم عربی) در مشرق زمین، نخستین بار در شرق جهان عرب به ویژه در لبنان و سوریه توسط مسیحیان عرب پدید آمد زیرا ناسیونالیسم عربی، میتوانست جایگاه آنها را از اقلیت مسیحی خارج کرده و با مسلمانان برابر سازد و دیگر امتیازات و تمایزات اجتماعی و سیاسی برخاسته از دین را در اولویت قرار نداده یا ملغی اعلام نماید. امپراطوری عثمانی که نماد وحدت مسلمانان در کشورهای تحت سلطه آن بود، در نخستین مرحله از سوی این دسته از مسیحیان مورد بیمهری و انکار قرار گرفت. (درویش پور، حجت الله، بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 38)
ناسیونالیسم در بیشتر کشورهای عربی، با دو رویکرد پدید آمد که هر یک بر پایه انگیزهها و شرایط اجتماعی خاصی ظهور یافته و پیامدهای ویژهای را به دنبال داشت.
نخستین رویکرد، ناسیونالیسم عربی است که اولین بار در قرن 19 از سوی مسیحیان سوری، لبنانی و مهاجرین از آنها به مصر مطرح شد وآنگاه توسط نظریهپردازانی مثل ساطعالحصری گسترش یافت.
دومین رویکرد، ناسیونالیسم وطنی (مثل ناسیونالیسم مصری) است که نخستین بار از سوی طهطاوی در «مناهج الالباب المصریه» مطرح شد و سپس توسط شخصیتهایی مثل طه حسین، مصطفی کامل و دیگران بسط یافت.
ناسیونالیسم عربی عبارت است از اعتقاد به وجود ملتی عربی که از فرهنگ، نژاد، تاریخ و سرنوشت مشترکی برخوردارند و باید بر اساس این مشترکات و بخصوص زبان عربی، یک پارچه و متحد شوند و رسالت آنها بعد از آزادی از قدرتهای بزرگ، تشکیل حکومت عربی واحد در کل جهان عرب است (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 38).
در نخستین مرحله از پیدایش ناسیونالیسم در دنیای عرب، نقش مسیحیان سوریه و لبنان بسیار برجسته است. این جریان با تأکید بر «عروبت» در پی جدایی از ترکان عثمانی بود، افرادی چون ناصفالیازیجی (1871 - 1800)، پطرس البستانی (1883 - 1819) و نجیب عازوری (وفات 1916) از پیشگامان ناسیونالیسم عربی از بین مسیحیان هستند (انطونیوس، جورج، یقظة العرب، ص 109 – 115(.
-
مراحل تاریخی ناسیونالیسم عرب
-
1. ناسیونالیسم تا قبل از جنگ جهانی اول
تا قبل از جنگ جهانی اول، غیر از مسیحیان عرب که خواستار جدایی اعراب از عثمانی و تشکیل یک ملت عربی با حکومت واحد بودند، اعراب مسلمان ترجیح میدادند که در ظل وحدت اسلامی ناشی از حکومت عثمانی باقی بمانند اما در عین حال خواهان احیاء حقوق خود و پیدا نمودن نقش شایسته خویش در این حکومت بودند (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 84).
بنابراین نخستین جریان ناسیونالیستی عربی همزمان با تأکید بر استمرار خلافت عثمانی، به دنبال احیاء خود وپیدا کردن جایگاه خویش بود.
این جریان ناسیونالیستی با تأکید بر ملیت عربی و اسلامی، از دو جهت با ناسیونالیستهای مسیحی عرب فرق میکند:
1- روشنفکران مسیحی فروپاشی عثمانی را مهمترین راه رسیدن به ناسیونالیسم عربی میدانستند و از این جهت میتوان گفت آنها همگام با استعمار غرب خواهان نفی و محدویت قدرت بزرگ عثمانی بودند، در حالی که مسلمانان و اندیشمندان روشنفکر عرب نهضت خود را در مقابله با استعمار انگلیس و فرانسه اما با حفظ و تقویت قدرت عثمانی و در عین حال افزایش نقش خویش در حکومت عثمانی آغاز کردند.
2- روشنفکران مسیحی، ناسیونالیسم عربی را بدون توجه به مذهب و در واقع بدون توجه به اسلام میخواستند ولی اندیشمندان مسلمان در این دوره بیشتر اندیشه پاناسلامیسم و وحدت اسلامی همه مسلمانان عرب را مدّ نظر داشتند. (بررسى پدیده ناسیونالیسم عرب، ص 72).
-
2. ناسیونالیسم از جنگ جهانی اول (1914 - 1918) تا پایان جنگ جهانی دوم
. دولت بریتانیا با تحریک ناسیونالیستهای عرب و وعده استقلال و تشکیل امپراطوری عربی به شریف حسین، عملاً بخشی از اعراب را در مقابل عثمانی وارد جنگ کرد. جدایی بخش وسیعی از سرزمین عربی (عربستان، سوریه و عراق) از امپراطوری عثمانی و فریبی که اعراب از انگلیس خوردند، نه تنها امپراطوری عربی را ایجاد نکرد بلکه حضور استعمار و بخصوص تشکیل غدهای سرطانی به نام اسرائیل در قلب دنیای اسلام را موجب شد
زمانی که مصر تحت اشغال انگلیسیها بود عملاً از دولت عثمانی جدا شد لذا ناسیونالیسم وطنی در مصر برای استقلال و نجات خود از استعمار خارجی تلاش میکرد خصلتی انقلابی و ستیزی به خود بگیرد. اما بعد از آنکه جنگ و ستیز با اجانب فروکش کرد، بنیانهای ایدئولوژیکی ناسیونالیسم در عرصه فرهنگ و سیاست بیشتر نمایان شد لذا شاهد گرایش حزب وفد به سیاستهای انگلیس هستیم. تحولات بعدی که در جریان ناسیونالیسم و شخصیتهای مصری آن اتفاق افتاد به خوبی نشان میدهد که بعد از جنگ جهانی دوم، ناسیونالیسم از درون فاقد ایدئولوژی لازم برای تطور و ترقی شایسته جامعه بود از این رو فقر ایدئولوژیکی خود را از طریق اندیشه لیبرالیزم و گاه سوسیالیسم برطرف میکرد.
-
3. ناسیونالیسم عربی بعد از جنگ جهانی دوم
بعد از جنگ جهانی دوم و همزمان با ترویج اندیشههای سوسیالیستی و پیدایش مسأله فلسطین، ناسیونالیسم رادیکال عربی پدید آمد که مهمترین شعارش آزادی فلسطین، تغییرات اجتماعی و وحدت عربی بود. ناصریسم و بعثیسم اساسیترین ایدئولوژیهای ناسیونالیسم رادیکال بودند. (همان، ص 188 – 189).
جمال عبدالناصر در پی بسط قدرت و افزایش محبوبیتش درمصر، وقتی ایده پان عربیسم را مطرح کرد که غربیها با توجه کردن به عراق در صدد نفوذ خود و ایجاد پایگاهی در مقابل شرق کمونیست بودند. ناصر که از چنین موقعیتی ناراضی بود، برای حفظ مرکزیت مصر در میان کشورهای عربی، به اندیشه پان عربیسم یا ناسیونالیسم عربی روی آورد. او همچنین توانست سوسیالیسم حکومتی خود را اجرا کند و با گزینش دو رویکرد ناسیونالیسم و سوسیالیسم، مجالی برای رویکرد اسلامی و اسلامگرایی باقی نگذارد و لذا خواهان جدایی دین از سیاست شد. چه اینکه با اخوانالمسلمین کنار نیامد بلکه به قلع و قمع آنها پرداخت. درگیری ناصر با اخوانالمسلمین یکی از مهمترین پیامد تجدد در مصر بود.
مهمترین نظریهپرداز ناسیونالیسم عربی که ملیت عرب را بر اسلام ترجیح میداد، ساطع الحُصری (1879 - 1969) است. او معتقد است که شؤون سیاسی مصر را نمیتوان بر پایه عواطف دینی و جهتگیری اسلام پیریزی کرد زیرا همه مصریین مسلمان نیستند در عین اینکه بیگانه از مصر هم نمیباشند و باید حقوق مساوی با مسلمانان داشته باشند. تنها رابطه وطنی و ناسیونالیسم عربی است که از نظر او میتواند مقدم بر هر چیز، مبنایی برای کشور و سیاست باشد. (الحُصری، ابوخلدون ساطع، العروبة اولاً، ص 74).
ساطع الحصری در آخرین نوشتههایش به نقش اسلام در تأمین وحدت عربی بدبین شد بلکه گسست از اسلام را یکی از شرایط موفقیت قومیت عرب اعلام کرد. این موضعگیری صریح حصری او را در مقابل اسلام خواهان طرفدار ناسیونالیسم قرار داد همانطوری که ناسیونالیستهای وطنی در مقابلش قرار گرفتند. (بررسى پدیده ناسیونالیسم در جهان عرب، ص 178 – 179).
-
جریان شناسی ناسیونالیسم در دنیای اسلام
-
1. از جهت دیدگاه ها و اندیشه اجتماعی
-
2. از جهت مبانی نظری
-
3. از جهت روش شناسی
-
4. از جهت اهداف و کارکردها
-
سوسیالیسم در جهان اسلام
-
منابع:
1. چپ ناسیونالیستی عرب، طارق اسماعیل، ترجمه عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1369
2. چپ و چپگرائی در جهان اسلام، جمعی از مؤلفان، نشر کتاب مرجع، 1389.
اندیشه های چپ گرایانه در جهان عرب به دو شکل سوسیالیستی و مارکسیستی نمود پیدا کردند . در این میان مارکسیسم با تندی از سوی نحله های فکری مختلف و از جمله اصلاح طلبان مسلمان و اسلام گرایان روبرو شد. اما به رغم این واکنش و دلیل عوامل اقتصادی و سیاسی ،توانست به حیات خود ادامه دهد. نسخه سوسیالیستی چپ گرایی اما با واکنش های ملایم تری روبرو شد که تا حد و مرز پذیرش و گسترش آن هم به پیش رفت.
اگرچه اندیشمندان مسلمان ازهمان آغاز،باکمونیسم ومارکسیسم برخوردشدیدی داشتند، اما در مورد سوسیالیسم این برخورد چندان پرتنش نبود
-
سوسیالیسم در دنیای عرب
ناسیونالیسم عربی بعد از مرحله مبارزه با استعمار غرب و رسیدن به استقلال نسبی، به دنبال ایدئولوژی جدیدی برای حلّ مشکلات درونی، رفع فقر و تبعیض بود. سوسیالیسم شانس بیشتری از بین سایر ایدئولوژیهای مدرن داشت زیرا شعارهای عدالت اجتماعی و مبارزه با نظام سرمایهداری و تضاد طبقاتی، بیانگر احساسات و نیازهای جامعه عربی بود.
با انواعی از سوسیالیسم در جهان عرب و مصر مواجه میشویم: سوسیالیسم تخیلی، سوسیالیسم رادیکال، سوسیالیسم ناصری و سوسیالیسم اسلامی.
-
سوسیالیسم تخیلی
نخستین منادیان سوسالیسم تخیلی از بین روشنفکران مسیحی برخاستند. شبلی شمیل، فرح آنطون، سلامة موسی، نقولا حداد وجرجی زیدان جزء مهمترین آنها هستند .
شبلی شمیل نخستین کسی بود که اشتراکیة (سوسیالیسم) را ترویج کرد.. فرح آنطون سوسیالیسم را دین انسانیت نامید که باید جایگزین دین سنتی شود. (گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ص 101).
-
سوسیالیسم رادیکال
سوسیالیسم رادیکال به عنوان یک جریان و جنبش اجتماعی عمدتاً بعد از جنگ جهانی اول از طریق احزاب سوسیالیستی ظهور یافت. از این زمان به بعد، سوسیالیسم تخیلی بعد عملی به خود گرفت. نقولا حداد مسیحی لبنانی مقیم مصر مؤثرترین رساله را پس از جنگ درباره سوسیالیسم و اجتنابناپذیر بودن جنبش سوسیالیستی در جهان نوشت.
نخستین سیاستمداری که اندیشههای سوسیالیستی را در مصر در قالب یک برنامه و حزب سیاسی عرضه کرد «عزیز مرحوم» بود هر چند توفیق چندانی به دست نیارود. اما در سال 1920 حزبی به نام «حزب سوسیالیست مصر» توسط سلامة موسی و دو مسلمان مصری به نام «عبدالله عنانی» و «حسنی العربی» به وجود آمد که این دو نفر از سوسیالیسم رادیکال پشتیبانی میکردند.
نکته شایان توجه این است که مصر علیرغم مبتلا بودن به فقر و دیگر محرومیتهای اجتماعی به تبلیغات سوسیالیستی پاسخ مثبت نداد و به تعبیر خدوری تبلیغات آنها صدایی در برهوت بود
پس از جنگ جهانی اول فعالیت کمونیستها و احزاب کمونیستی تحت نفوذ رهبران شوروی در مصر، فلسطین و لبنان آغاز شد. این جریان هر چند توانست همکاری برخی از سوسیالیستها را جلب کند اما با مخالفت ناسیونالیستها و اسلامگرایان مواجه شد. در واقع دین و ناسیونالیسم قویترین بازدارنده فعالیتهای کمونیستی در جهان عرب بود.( پیشین، ص 139).
-
سوسیالیسم ناصری
کودتای سال 1952 افسران آزاد در مصر و به دنبال آن روی کار آمدن جمال عبدالناصر، رویکرد جدیدی در سوسیالیسم پدید آورد که همان رویکرد حکومتی سوسیالیسم است.
سوسیالیسم ناصری بر پایه سوسیالیسم اروپایی تنظیم شد اما تلاش بر این بود تا جزئیات آن مبتنی بر تجارب و نیازهای جامعه مصری باشد. در این برنامه نقش دولت بر تعیین نوع و کیفیت کالاهای تولیدی بیش از نقش فرد است و مالکیت خصوصی باید تابع مالکیت اجتماعی بوده و تحت نظارت دولت باشد. در طرح سوسیالیستی او اسلام حضور اجتماعی و حکومتی خاصی ندارد، او به اسلام صرفاً به عنوان عنصری جنبی و ابزاری برای تحقق ناسیونالیسم عرب نگاه میکرد
از سال1960 به بعد مقام و موقعیت اسلام در این رویکرد رو به کاهش بود و حداکثر به عنوان مواریث تمدنی مصر و مؤثر در عظمت گذشته آن تلقی شد. (اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، ص 246 – 247)
با بررسی «منشور عمل ملی» یا «میثاق الوطنی» که بیانیه سوسیالیستی ناصر بود، حضور بسیار ضعیف اسلام، آن هم به عنوان پدیدهای از تاریخ گذشته مصر، را میتوان مشاهده کرد و یا آنگاه که از ایمان ملت مصر به خدا و رسالت پیامبران سخن میگوید، بر موازین اخلاقی و دینی به طور کلی تأکید مینماید اما هیچگاه دلبستگی و یا لزوم پایبندی به اسلام را در سیستم اجتماعی و سیاسی جامعه اعلام نمیدارد. (عنایت، حمید، اسلام و سوسیالیسم در مصر و سه گفتار دیگر، ص 20 – 22).
البته تاثیر شکست عربها در جنگ شش روزه در سال 1967م بر جنبش چپ ناسیونالیستی عرب از هر رویداد دیگری مهم تر بود .این تاثیر آنچنان گران بود که به فروپاشی کامل این جنبش وزایش چپ نو درجهان عرب انجامید. (طارق ی.اسماعیل،چپ ناسیونالیستی عرب،ترجمه عبدالرحمان عالم،تهران،1369ش،ص،110-109)
-
جریان شناسی سکولاریسم در دنیای اسلام
-
1. از جهت مبانی و دیدگاه نظری
-
2. از جهت اندیشه اجتماعی
-
3. از جهت روش شناسی
-
4. از جهت اهداف و عملکرد
-
1. مدعیات جریان سکولار در دنیای اسلام
سکولارها بر این باورند که قرآن مسؤولیت پیامبر را "مبلغ عن اللَّه و داعی الی اللَّه" دانسته
است نه حاکم و زمامدار و شریعت اسلامی روابط مردم با همدیگر را تنظیم میکند؛ چنین چیزی
نمیتواند بنیانگذار حکومت و نظام آن باشد. حکومت نیازمند برنامه تفصیلی و دقیق است.
چنین برنامهای نزد اسلامگرایان دیده نمیشود. ما منکر رییس حکومت بودن پیامبر اکرم نیستیم اما این ناشی از نص الهی نبوده بلکه ناشی از آن است که او بنیانگذار جامعه اسلامی بوده استاحمد نایل (نویسنده مصری) "عَلمانیت" را به معنای غیر دینی میداند نه بیدینی و آن را با "عِلمانیت" یا سیانتیسیزم متفاوت میداند. اما میان علمگرایی و عَلمانیت ارتباطی وثیق قایل است همچنان که به لیل توجه فلسفههای مادی به عالم خارجی و محسوس میان علمانیت و فلسفههای مادی نیز ارتباط قایل است.
وی علمانیت را از مشکلات مسلمانان نمیداند چون به نظر وی در اسلام نه حاکمیت روحانی و قدسی وجود دارد و نه مقامات و شخصیتهای قدسی و علمانیت نیز یعنی زدودن قدسیت از حیات اجتماعی. وی
علمانیت را دارای بعد ایجابی نمیداند بلکه آن را تنها دارای حیثیت سلبی میداند یعنی سلب اعمال نظر و تقنین به نام خدا و بهترین معادل آن را در عربی السلطة الزمنیة (یعنی حاکمیت دنیایی و زمانمند) میداند. -
صادق جلال عظم کتابی دارد با نام العلمانیة و المجتمع المدنی
جلال عظم از مدافعان پرآوازه و پراطلاع علمانیت در دنیای عرب است. وی اهل سوریه است و آرای
وی همواره مورد توجه بوده است. مسؤولیت فعلی وی ریاست بخش تحقیقات فلسفی و اجتماعی در دانشگاه دمشق است. از وی آثار متعددی چون "ذهنیة التحریم" و "دفاعاً عن المادیة و التاریخ" انتشار یافته استاز نظر صادق جلال عظم علمانیت در معنای حداقلی آن نتایج زیر را در بر دارد:
- بیطرفی مثبت حکومت نسبت به اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی
-
- توانایی شمول در جوامع برخوردار از انواع تکثرها
-
- مستقل بودن زندگی عمومی جامعه از تحمیلات حکومتها بر اساس دین رسمی
-
- برابری شهروندان در مقابل قانون و نیز در تحصیل فرصتهای اشتغال و پیشرفت، آزادیها و
... بیتوجه به نوع تمایلات و گرایشهای دینی آنان -
- آزادی عقیده و بیان
در پاسخ به سؤالاتی از قبیل اینکه آیا اسلام با تجدد [= مدرنیته] یا دموکراسی یا علمانیت یا علم جدید و فنآوری پیشرفته سازگار است یا نه وی می گوید: واقعیت آن است که اگر نگاه مکتبی [= دگمایی یا اعتقادی] داشته باشیم از اسلام جواب نه میگیریم اما اگر نگاه تاریخی داشته باشیم و اسلام را از ابتدا تا کنون و در بستر تاریخ و تطبیقهای عینی ببینیم جواب آری است حتی در ایران اسلامی نیز علیرغم آنکه امامت شیعی، مقتضی ایجاد حکومتی چون خلافت است اما عملاً - و حتی برای اولین بار در تاریخ ایران
آیتاللَّههای ایران، نظامی جمهوری تأسیس کردند و این آیتاللَّه خمینی است که به موزههای علوم دینی نهیب میزند که نباید به دروس معمول حوزوی بسنده کنید.از نگاه وی مفهوم خصوصیتگروی: (الخصوصیة در برابر العالمیة = جهانی شدن، Gelobelisation است) مفاهیمی چون حقوق انسان، دموکراسی، مدرنیسم هر چند ریشهها و خاستگاههای اروپایی آشکاری دارند اما به مفاهیمی جهانی و فراگیر تبدیل شدهاند که نوعی مرجعیت یافتهاند. از اینرو صوصیتگروی [در پی بومی کردن بودن] در حرکتهایی چون حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر چینی، حقوق بشر هندویی، حرکتهایی تاکتیکی، راه حلهای موقت و بلکه تنها واکنشهایی انفعالی هستند.
به واقع حتی مفهوم خصوصیتگروی برگرفته از تلقینهای غربی است، چه اسلام چون مسیحیت به شدت مطلقگرا و جهانیگرا است و گرایشهای خصوصیگروی را برنمیتابد. خصوصیگروی چه بسا پوششی است برای توجیه رفتارهای مخالف حقوق بشر و غیر دموکراتیک. مفاهیمی چون اصالت، هویت، تراث و ... همه در چارچوب همین حرکتهای خصوصیگروانه میگنجد.
-
2. مبانی نظری جریان سکولار
-
3. روششناسی اندیشه سکولارهای مسلمان
-
سکولارهای مسلمان برای تفکیک دین از سیاست به شیوههای گوناگونی استدلال کردهاند:
1. استدلال از راه نقد و رد ادله عقلی و نقلی عالمان دینی مبنی بر سیاسی و حکومتی بودن اسلام، مثل روشی که علی عبدالرازق داشته است. در این روش تلاش میشود سیاسی بودن را از اساس از اسلام نفی کند (نه در قرآن، نه در سنت و نه خود پیامبر سیاسی نبودهاند).
2. استدلال با توجه به این نکته که در اسلام اعم از قرآن و سنت، نظام سیاسی بیان نشده است بلکه تنظیم و تدبیر امور سیاسی را به عهده خود مردم گذاشت تا با حفظ یک سلسله حدود کلی عام مثل امر به عدل و احسان، نهی از فحشاء و منکرات، هرگونه که خواستند عمل کنند. مثل نظر طهحسین (طه حسین، الفتنة الکبرى (عثمان)، ص 24). پس از این جهت بین اسلام و مسیحیت فرقی نیست همانطوری که مسیح چنین گفت: «کار قیصر را به قیصر واگذارید و کار خدا را به خدا» (همان، ص 24 – 25).
3. استدلال براین که سیاست امری تغییرپذیر و متأثر از شرائط بیرونی و نیازمند جرح و تعدیل است در حالی که دین امری ثابت و جاودانه است و بین این او رابطه ای نیست (مثل استدلال خالد محمد خالد). دین همان نبوت و هدایت است نه حکومت و سلطنت، جدایی آن از سیاست بهترین عامل بقاء خلوص و طهارت آن میباشد.
4. استدلال از جهت کارکردها و پیامدها
به عنوان مثال از نظر صادق جلال عظم علمانیت در معنای حداقلی آن نتایج زیر را در بر دارد:
-
- بیطرفی مثبت حکومت نسبت به اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی
-
- توانایی شمول در جوامع برخوردار از انواع تکثرها
-
- مستقل بودن زندگی عمومی جامعه از تحمیلات حکومتها بر اساس دین رسمی
-
- برابری شهروندان در مقابل قانون و نیز در تحصیل فرصتهای اشتغال و پیشرفت، آزادیها و
... بیتوجه به نوع تمایلات و گرایشهای دینی آنان -
- آزادی عقیده و بیان
5. استدلال از راه جهانی شدن (العالمیه) مفهوم و نظام سکولار و سایر مفاهیم نظیر حقوق بشر و دموکراسی در مقابل بومی گرائی (الخصوصیه) لذا ایده حکومت دینی در مقابل مفهوم عام و جهان شمولی مثل حکومت سکولار جزء بومی گرائی که امروزه جواب نمی دهد و موضعی انفعالی خواهد بود.
صادق جلال عظم در این باره می گوید:
از نگاه وی مفهوم خصوصیتگروی: (الخصوصیة در برابر العالمیة = جهانی شدن، Gelobelisation است) مفاهیمی چون حقوق انسان، دموکراسی، مدرنیسم هر چند ریشهها و خاستگاههای اروپایی آشکاری دارند اما به مفاهیمی جهانی و فراگیر تبدیل شدهاند که نوعی مرجعیت یافتهاند. از اینرو صوصیتگروی [در پی بومی کردن بودن] در حرکتهایی چون حقوق بشر اسلامی، حقوق بشر چینی، حقوق بشر هندویی، حرکتهایی تاکتیکی، راه حلهای موقت و بلکه تنها واکنشهایی انفعالی هستند.
به واقع حتی مفهوم خصوصیتگروی برگرفته از تلقینهای غربی است، چه اسلام چون مسیحیت به شدت مطلقگرا و جهانیگرا است و گرایشهای خصوصیگروی را برنمیتابد. خصوصیگروی چه بسا پوششی است برای توجیه رفتارهای مخالف حقوق بشر و غیر دموکراتیک. مفاهیمی چون اصالت، هویت، تراث و ... همه در چارچوب همین حرکتهای خصوصیگروانه میگنجد.
6. تحریف حکومت پیامبر از حکومت دینی به حکومت عرفی
می گویند: ما منکر رییس حکومت بودن پیامبر اکرم نیستیم اما این ناشی از نص الهی نبوده بلکه ناشی از آن است که او بنیانگذار جامعه اسلامی بوده است
-
خالد محمد خالد
تأکید خالد محمد خالد (1920) بر جدایی دین از سیاست با نوشتن کتاب «من هنا نبدأ» (سال 1950) و «أزمّة الحریة فی عالمنا» (سال 1964) .
او با به کارگیری واژه «کهانة» (که از روشنفکران غرب به استخدام گرفته بود و به معنی سلطه رجال دین در نظام حکمرانی بر مقدرات جامعهای خاص است) آن را از دین نفی کرده و بین دین و کهانت تفاوتهای اساسی قائل شد از قبیل اینکه طبیعتِ دین، انسانیت است اما طبیعتِ کهانت انانیت، و یا اینکه دین، دموکراسی طلب است و انسانیت در آن با آزادی، امنیت و مساوات گره میخورد در حالی که کهانت در حکومت و خلافت دینی نمودار میشود.
خالد محمد خالد با بیان اوصافی از قبیل ابهام و پیچیدگی، عدم همراهی با عقل و سلب فرصت از آن، تکبر و خودپسندی، نقد ناپذیری و عدم پذیرش نصیحت، جمود طبع و همراهی با رکود برای حکومت و خلافت دینی، سرانجام میگوید که حکومت دینی در 99 درصد از موارد جزء آتش و آشوب نیست، بنابراین او عمر حکومت دینی را پایان یافته تلقی کرده و همه جوامع را به جدا کردن کهانت از دین فرا میخواند (بین الاصالة والتغریب، ص 125 – 128).
او در کتاب «من هنا نبدأ» چنین میگوید: دولت مبتنی بر نظامی است که دائماً در برابر عوامل تطور و تغییر قرار میگیرد و از آنها متأثر میشود و دائماً به جرح و تعدیل و هزیمت و سقوط همراه است، لذا چگونه میتوانیم دین را در معرض این مهلکهها قرار دهیم، در حالی که دین حقایق جاودانه غیر قابل تغییر است. دین همان نبوت و هدایت است نه حکومت و سلطنت، جدایی آن از سیاست بهترین عامل بقاء خلوص و طهارت آن میباشد. او دخالت پیامبر در بسیاری از امور سیاسی را بر اساس ضرورتهای اجتماعی و اموری عارضی توجیه میکند (خالد، خالد محمد، من هنا نبذأ، ص 74 و 166 – 168).
-
دیگر چهرههای شاخص سکولاریزم در مصر:
سلامه موسی، شبلی شمیل، فرح آنطون، فرج فوده و محمد احمد خلف اللَّه
سکولاریسم در ایران: دکتر سروش
بنیادهای راهبردی اندیشه سروش را میتوان اصول زیر دانست:
1. تکیه بر عقلانیت و روش علمی؛
2. ایجاد و ترویج رویکرد سکولاریستی در دین؛
تأکید بر کثرتگرایی (پلورالیسم) دینی؛
3. ستایش لیبرالدموکراسی و دموکراسی غربی؛
4. عصریشدن دین؛
5. بومیکردن اندیشههای نسبیت معرفتی پوپر، تعدد قرائتها و هرمنوتیک گادامر و نظرات نصر حامد ابوزید درباره وحی و نبوت.
در قرائت سروش از دین، غالباً دین به نفع مقولات جدیدی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، کثرتگرایی و... تفسیر میشود و در صورت لزوم هم ابایی ندارد که برخی از احکام شریعت به نفع آن مفاهیم کنار زده شود.
-
مجتهد شبستری
از دیگر چهرههای این جریان میتوان مجتهد شبستری و مصطفی ملکیان را نام برد. محمد مجتهد شبستری (متولد 1315، شبستر) پس از شهیدبهشتی، به مدت نه سال مسؤول مرکز اسلامی هامبورگ آلمان بود که بهشدت از اندیشه تعدد قرائتها و هرمنوتیک گادامر آلمانی متأثر است.
وی در سال 1376، کتاب «هرمنوتیک، کتاب و سنت» را منتشر کرد و در سالهای بعد، کتابهای «ایمان و آزادی»، «نقدی بر قرائت رسمی از دین» و «تأملاتی در قرائت انسانی از دین» را انتشار داد که هر کدام بهنوعی به مسأله هرمنوتیک پرداخته است.
تحت تأثیر نظریه هرمنوتیک فلسفی و برخی از دیدگاههای بنیانگذاران الهیات جدید مغرب زمین است (تأثیر از روش شلایر ماخر) (او در مقاله «سه قرائت از سنت در عصر مدرنیته» بعد از طرح دیدگاه کارل بارث، رودولف بولتمان و شلایر ماخر روش سومی را میپذیرد)
او وحی را تجربه دینی میداند و قرائتی پدیدارشناختی از اسلام را مطرح میکند و معتقد است با چنین قرائتی میتوانیم مشکلات خود با مدرنیته را حل کنیم.
به نظر ایشان با قرائت پدیدار شناسانه تاریخی از ظهور اسلام میتوان هر متنی را در زمینه تاریخی آن قرار داد و تفسیر کرد در نتیجه به تناسب امروز تغییرات زیادی را در احکام و حقوق و دیگر مسائل اسلامی میتوان پدید آورد.
نو بودن مفاهیمی از قبیل حقوق اساسی، مدارا و تساهل، جامعه مدنی، جمهوریت، دموکراسی، مردمسالاری، و ....
مفاهیم فوق ارتباطی با مبانی فقهی و اندیشه سنتی دینی ندارند لذا از طریق آنها نه قابل اثباتاند و نه نقد
از نظر او عدالت مسأله اصلی قرآن و نه انتخاب یا انتصاب و یا شورا. اینها مربوط به شیوهها است و اسلام تأکیدی بر روشها و نوع نظامهای حکومتی ندارد.
اسلام تأکیدی بر نوع حکومت ندارد هر چند بر ارزشهای مربوط به حکومت از قبیل عدالت اصرار میورزد.
از دین انتظار بیان امور ثابت و ارزشهای مربوط به زندگی سیاسی میرود نه تعیین شیوهها و ساختارهای نظم سیاسی که تغییرپذیراند.
-
مصطفی ملکیان
مصطفی ملکیان(متولد 1335، شهرضا) از صاحبنظران فلسفه غرب و همچنین فلسفه اسلامی است که بسیاری از آرای فکری او همچون دین حداقلی (حضور حداقلی دین در جامعه و سیاست)، قرائت اندیشههای متعدد از دین و ترویج سکولاریسم با افکار سروش و مجتهد شبستری همخوانی دارد.
-
مهمترین دیدگاه و دغدغه او، پروژه معنویت یا دین عقلانیتیافته! است
عدهای معتقدند که تئوریپردازی او در حوزه معنویت (معنویت از هر نوعی و همچنین عدم توجه به شریعت) بستر را برای ورود جریانها و فرقههای معنویتگرای شرقی و غربی مهیا ساخته است و معنویتِ مد نظر وی را معنویت شرقی از جنس معنویت بودایی میدانند. شاید بتوان کتاب «راهی به رهایی؛ جستارهایی در عقلانیت و معنویت»را مهمترین کتاب ملکیان در این حوزه دانست.
-
ادعای جدید ملکیان
قرآن رساله پیامبر است و ما باید کتاب خودمان را داشته باشیم
وی چند روز پیش (15 اسفند ماه 1392) در سخنرانی خود با موضوع «اهمیت روش شناسی علوم انسانی» (که فایل صوتی آن نیز بر روی فضای مجازی قرار گرفته است) به صراحت قرآن را ساخته پیامبر(ص) دانسته و وجود دروسی مانند معارف اسلامی در دبیرستانها و دانشگاه های کشور را مورد ریشخند قرار می دهد. او در بخشی از افاضات خویش می گوید:
«در دانشگاه های اروپا مثل این درسهای عمومی که ما داریم، مثل درسهای معارف ما که خیلی ضرورت دارد (می خندد و حضار نیز می خندند)، آنها به دانشجویان خود تفکر انتقادی می آموزند.»
ملکیان در جایی دیگر با بیان این مطلب که «قرآن رساله پیامبر بود مرا رساله خود باید!» افاضه! می کند: قرآن کتاب پیامبر بوده است و ما باید با تفکر نقادانه و انتقادی کتاب خود را داشته باشیم!
وی می افزاید:«کسی که این گونه می اندیشد نباید جاسوس اینتلیجنت سرویس و... خطاب شود.» این اظهار وی نیز با خنده شاگردانش مواجه می شود. همچون دیگر روشنفکران هم پیاله خویش؛ فرهنگ ایرانی را نیز مورد تخطئه قرار داده و با انکار فرهنگ سلحشوری و شجاعت و اعتراض در ایران که حتی انگشت مستشرقین را به حیرت گزیده است، فرهنگ ایرانی را فرهنگ تسلیم می خواند که با انتقاد و نقد بیگانه استوی در این بیان، همان حرفهای سروش و مجتهد شبستری درباره نزولی نبودن قرآن و زاییده ذهن پیامبر(ص) بودن آن را، تکرار و با وحیانی بودن قرآن می ستیزد.
او پس از توهین به اسلام، اتهام زدن به پیامبر اسلام(ص) با خالق قرآن دانستن ایشان، تحقیر دروس معارف اسلامی -به عنوان حداقل آشنایی که یک دانشجوی مسلمان ایرانی با علوم اسلامی باید داشته باشد- همچون دیگر روشنفکران هم پیاله خویش؛ فرهنگ ایرانی را نیز مورد تخطئه قرار داده و با انکار فرهنگ سلحشوری و شجاعت و اعتراض در ایران که حتی انگشت مستشرقین را به حیرت گزیده است (که شاهد آن دو انقلاب بزرگ مشروطه و انقلاب اسلامی است) آن را فرهنگ تسلیم می خواند! فرهنگی که به ادعای وی با انتقاد و نقد کردن، بیگانه است و از آن تحت عنوان «حافظه و تسلیم» سخن می گوید.
ملکیان سخنان شاذ خود را به اوج رسانده و می گوید که چیزی به نام اسلام وجود ندارد، آن چه هست مسلمین است! «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبه واقعیت است.» او با این بیان خواسته است تا عمل کردن به اسلام را ناممکن جلوه داده و سپس راه را برای معنویت مسؤولیتگریز و تن پرورانه خود یا همان پروژه موسوم به «عقلانیت و معنویت» بگشاید. پروژه ای که اساس آن تقابل با دین و دینورزی به عنوان امری مانع عقلانیت -به زعم باطل ملکیان- است.
قبلا بزرگانی ماند علامه جعفری و دیگران به خوبی پاسخ شبهاتی مانند تقابل تعبد و تعقل را داده در نهایتا اوج حرفهای شاذ خود را به اوج رسانده و می گوید چیزی به نام اسلام وجود ندارد، آن چه هست مسلمین است. «غیر از مسلمانان چیزی به نام اسلام وجود ندارد. اسلام یک شبه واقعیت است.».اند و حتی اثبات نموده اند که آن چه تعبدی است، تعقلی هم هست. پاسخ به سایر شبهاتی که امثال ملکیان هر روز صادر می کنند نیز پیش از این داده شده است.
توهین به اسلام، مردم و فرهنگ ایرانی در طول شش ماه گذشته و پس از روی کار آمدن دولت جدید بارها و بارها توسط اشخاصی با گرایش های ملی ـ مذهبی و اصلاح طلبانه در تریبون ها و رسانه ها نزدیک به اصلاح طلبان مطرح شده است. زیر سؤال بردن ولایت حضرت علی(ع)، رد نص صریح قرآن درباره ارث بردن زنان، غیر انسانی خواندن حکم اسلامی قصاص نمونه های بارزی از هجمه به اصطلاح روشنفکران در طول این مدت بوده است. این موضوع در کنار سهل انگاری های نهادهای فرهنگی دولتی و غیردولتی، موجب بروز واکنش های متعدد از سوی علما و مردم شده است تا آنجا که رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان مردم در مجلس خبرگان فرمودند: «بنده هم در این نگرانى [از مسائل فرهنگی] با شما سهیم هستم و امیدوارم که مسئولین فرهنگى توجه داشته باشند که چه می کنند. با مسائل فرهنگى شوخى نمی شود کرد، بىملاحظگى نمی شود کرد؛ اگر چنانچه یک رخنهى فرهنگى بهوجود آمد، مثل رخنههاى اقتصادى نیست که بشود [آن را] جمع کرد.» -
کد مطلب: 349156
-
نکاتی درباره معماری منازل در مناطق جنوب کشور
دبستان دکتر محمود افشار
دبستان هدایت
روش مذاکره قدرتهای بزرگ
سفرنامه قونیه 3
سفرنامه قونیه 2
سفرنامه قونیه
انساندوستی!
رابطه علم و تهذیب نفس
عدم ورود دین داران به عرصه های مهم و پیامدهای آن
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 130
کل بازدید :441815
اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام
رادیو معارف [102]
تفسیر نور [73]
شبکه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف [202]
پایگاه آیت الله سیستانی مدظله العالی [136]
پایگاه آیت الله مکارم [193]
پرسمان [101]
مکتب السید محمد باقر المهری [120]
فرهنگستان زبان فارسی [285]
الغدیر(اشکنان) [182]
[آرشیو(10)]
معضلی به نام دانشگاه آزاد
کمک
شب عید
وحدت
سیزده به در...س
بهار من نیامد
9 ربیع
عشق
سفرنامه عمره 1386
. کشکو ل
اشعار
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
بهار 1386
پاییز 1385
فروردین 91
بهمن 90
دی 90
مهر 90
تیر 90
خرداد 90
اردیبهشت 90
اسفند 89
دی 89
آذر 89
مهر 89
خرداد 89
آبان 88
تیر 88
فروردین 88
بهمن 87
شهریور 87
تیر 86
خرداد 86
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
زمستان 94
تابستان 95
بهار 97
پاییز 97
آب وآتش
یک روحانی
دولت عاشقی(کبوتر بین الحرمین)
تا آسمان
حامد
میثم رشیدی
دانشناپذیر
استاد بابایی(رئیس انجمن قلم حوزه)
منتظرم تاکه اوبرگردد
فانوس
آینه جادو(سید ابوالفضل محمدی)
کیمیای قلم
حدیث نفس
انتظار(محمد علی پناهی )
خلوت دل
نازترین احساس
مکتب امام صادق علیه السلام
گریبان فطرت
مهرستان
کلبه عاشقی
دانلود دانلود نرم افزار و مقاله