سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش و خود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
همسخن - همسخن
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    چگونه احمدی نژاد رئیس جمهور شد؟!

    آیا تقلب کرد یا خودش رای آورد؟

     

    برای روشن شدن این مطلب ابتدا به یک مثال توجه کنید:

    اگر یک سخنران مثلا یک امام جمعه بخواهد در یک مجلس سخنرانی کند و در این مجلس هم عده ای از علمای بزرگ هستند و هم عده زیادی از مردم عوام، این شخص چند راه در پیش رو دارد:

    اول اینکه بگوید من سخنانم را مطابق میل این علمای موجود در جلسه تنظیم میکنم. فهمیدن و خوش آمدن مردم مهم نیست. این آقایان علما که همیشه اینجا نیستند، حالا من این بار را طبق مذاق اینها صحبت میکنم بعدا فرصت صحبت برای مردم هست. در ثانی این نظر علماست که مرا در سمت امام جمعه بودن ابقا میکند. اما مردم هر چقدر هم خوششان بیاید تا زمانی که علمای حاضر مرا تأیید نکنند فایده ای ندارد.

    راه دوم: اینکه سخنانش را طبق نیاز و خوش آمد مردم عوام موجود در مجلس تنظیم کند. با این حساب که بالاخره اگر مردم از حرفهای من خوششان بیاید اصرار خواهند کرد که این آقا امام جمعه ما باشد و خیلی مناسب است و...

    راه سومی هم هست که سعی کند سخنانش را به گونه ای تنظیم کند که همه خوششان بیاید. اما اگر در این جلسه افراد زیادی از تفکرات کاملا متفاوت حضور داشته باشند این کار خیلی مشکل خواهد بود و امکان دارد که هر دو را از دست بدهد.

    حالا اگر شما در یک جلسه سخنرانی باشید کدام راه را انتخاب میکنید؟!!

    در بحث ریاست جمهوری هم همین است؛ یک نفر میخواهد برنامه هایش را اعلام کند و سخنرانی های عمومی کند و در این سخنرانی ها هم علما و متخصصین رشته های مختلف حضور دارند هم مردم معمولی، عادی، کم سواد، بی سواد، خلافکار، بی دین، معتاد و...

    حالا بنظر شما باید کدام را انتخاب کنیم؟

    مردم عوام که تعدادشان بیشتر است و در نتیجه رای بیشتری میدهند

    یا خواص جامعه که بر روی تعداد زیادی از عوام تأثیرگذارند. علاوه بر اینکه دولت را باید با همکاری همین خواص چرخاند. و اگر خواص با ما نباشند ورق را علیه ما بر میگردانند؟

    اول خوب در مورد این سؤال فکر کنید بعد ادامه مطلب را بخوانید:

    احمدی نژاد راه اول را انتخاب کرد یعنی در تبلیغات ریاست جمهوری از حرفهای عوام پسند استفاده کرد و سعی کرد نظر مردم معمولی را جلب کند.

    او با گفتن حرفهای عامیانه و شوخی و خنده های عوام پسند سعی کرد مردم را برای رای دادن به خودش حسابی شیر کند!

    حتی برای این کار دروغهای شاخداری هم گفت مانند راه آهن شیراز (که هنوز هم خبری از آن نیست) و افتتاح پالایشگاه پارسیان (که در زمان خاتمی افتتاح شده بود) و...

    همه میدانند که هاشمی رفسنجانی در این کشور قدرت زیادی داشت و دارد بنابر این همه به نفع خود میدانستند که خیلی با او سر شاخ نشوند اما احمدی نژاد با رندی تمام هاشمی را کنار گذاشت و به جای آن مردم را - که دل خوشی از هاشمی نداشتند- برای خود کرد.

    احمدی نژاد با حمله به هاشمی به مردم این پیام را داد که من خیلی قوی هستم و این هاشمی که کسی جرأت سرشاخ شدن با او را ندارد، له میکنم. این کار تأثیر زیادی در تحریک عواطف مردم و روی آوردن به او داشت.

    احمدی نژاد در آستانه انتخابات پولهای زیادی را بی حساب خرج کرد مثل اینکه حقوق مستمری بگیران را تا حدود دو برابر بیشتر کرد در حالی که میدانست این کار را نمیتواند در آینده ادامه دهد و خواص این را به زودی میفهمند. اما او گفت عوام را بچسب! تا آنها بخواهند بفهمند انتخابات تمام شده است!

    او خواص را از دست داد و عوام را به دست آورد و با رأی عوام توانست برای بار دوم نیز به ریاست جمهوری برسد...

    در پست بعد توضیحات بیشتری خواهم داد...

     



    همسخن ::: جمعه 89/9/12::: ساعت 1:48 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    به یاد مرحوم محمد صادق نیلی

    آشنایی:

    سال اول راهنمایی در مدرسه شهید فیاض بخش (خیابان دولت) با هم آشنا شدیم.

    بخاطر مذهبی بودن با هم رفیق شدیم. با میثم رشیدی و محمد صادق مسجدی و چند نفر دیگر

    یادم هست که صادق برای اولین بار یادم داد که از میدان اختیاریه اتوبوس مستقیم هست به نماز جمعه. تا قبل از آن باید حتما با پدرم میرفتم اما بعد از آن یاد گرفتم که خودم تنها و گاهی هم با صادق با هم میرفتیم.

    صادق هم قم رفتن را خیلی دوست داشت و من خیلی از هفته ها جمعه به قم میرفتم. یکی از هفته ها که فقط خودم و پدرم تنها میرفتیم صادق را هم با خودمان بردیم. اون هم خیلی کیف کرده بود.

    بعد از چند سال که ازش خبری نداشتم بالاخره پیداش کردم و با هم تماس تلفنی داشتیم.

    15 آذر 1384 سقوط هواپیمای c130

    من چند سال است که اهل تلوزیون و اخبار نیستم. روزی که هواپیمای c 130 سقوط کرده بود برای اولین بار آقای شیرازی _که سال سوم راهنمایی معلم قرآن ما بود و ایشان هم مثل من طلبه قم هستند_ به موبایلم زنگ زدند. در حال مباحثه بودم و این اولین بار بود که ایشان به موبایلم زنگ زدند (بیشتر با تلفن ثابت در تماس هستیم) کمی برایم تعجبی بود. بعد از حال و احوال گفتند یک هواپیمای خبرنگاران سقوط کرده. بعد از کمی گفت یکی از دوستای شما هم در آن بوده. کمی فکر کردم و گفتم: نیلی؟!! گفت: آره

    تا آخر مباجثه حواسم پرت شد. شب بود. راه افتادم به طرف خانه و انگار شوکه شده بودم. خبر مرگ ناگهانی خیل آدم را تکان میده!

    تو راه یکی از همکلاسیهای سابقم را دیدم که من را برای عروسیش دعوت کرد. اصلا نمیتوانستم اظهار شادی و خوشحالی کنم! فکر کنم او هم تعجب کرده بود...

    در فاصله کوتاه خبر مرگ یک دوست قدیمی و خبر ازدواج یک دوست کمتر قدیمی!

     

    خدایش بیامرزد...



    همسخن ::: یکشنبه 89/9/7::: ساعت 7:33 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    ما ایرانیان از داشتن کدام یک از نعمتهای الهی خوشحال و شاد هستیم؟

    به اینکه نفت و گاز داریم؟

    به اینکه کشوری چهار فصل داریم؟

    به اینکه مردم با استعدادی هستیم؟

    به اینکه...؟

    همه اینها نعمتهای الهی است که جای شکر دارد

    اما

    افتخار ما این است که در جوار امام رئوف علیه السلام هستیم . . .

    امیدوارم قدر این نعمت بزرگ را بدانیم



    همسخن ::: جمعه 89/7/30::: ساعت 2:42 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    سه شنبه 10 خرداد:

    -        الو سلام علیکم از مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران مزاحم میشوم

    ·       بفرمایید

    -        ما یک کاروان دیگر داریم که 26 خرداد اعزام میشوند. اگر کسی انصراف بدهد شما مایل هستید بیایید.

    ·       بله ولی کی مشخص میشود؟

    -        تا چند روز آینده

    از این سردرگمی داشتم دیوانه میشدم. در این هفته دو جلسه در مؤسسه در راه حق برگزار کرده بودیم. می­خواهند بخش مشاوره را فعال کنند. حاج آقا شاه آبادی کلی از ما قول گرفته که وقت بگذاریم و من را سرپرست مشاوره قرار داده...

    دلم میخواست بگویم نمیام. اما این کار رد کردن دعوت خدا و رسول خدا صلوات الله علیه بود و آنرا خلاف ادب میدانستم.

     

    چهارشنبه 11 خرداد:

    صبح استخاره کردم که بروم عمره، این آیه آمد:

    إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب...(رعد/29)

    داشتم میرفتم جلسه در راه حق که موبایل زنگ خورد:

    -        الو از مرکز مدیریت تماس میگیرم. شما عکس 4×3 ندارید. هیمن الان برای ما بیاورید.

    ·       وقت ندارم.

    -        پس لطفا بیایید مدارک را از ما بگیرید تا بعد از ظهر به دفتر خدمات زیارتی برسانید.

    ·       چشم

    -        البته باز هم شما در لیست ذخیره هستید!

    مدارک را گرفتم بعد از ظهر به دفتر زیارتی دادم.

    هنوز اسامی نرفته بود. برگشتم خانه. تو فکر نرفتن بودم. کلی برنامه ریزی کرده بودم...

    هنوز یک ساعت نشده بود که زنگ زدند وگفتند اسامی رسید بیایید برای کارهای دیگر.

    رفتم همه چیز درست شده بود اسم من هم در لیست اصلی بود نه ذخیره. باید فردا بروم 2تا فیش واریز کنم و تحویل بدهم.

    امشب شب تولد حضرت زهرا سلام الله علیها است.

    تقویم را برداشتم نگاه کردم؛

    26 خرداد برابر 3 رجب !

    یعنی عمره رجبیه!

    یک مرور کردم اتفاقات گذشته را؛

    موانع و مشکلات، اوج گرفتن ها و سقوط ها

    توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها

    گله کردن از خدا...

    حالا حکمت کار خدا و عنایت حضرت زهرا را می­فهمم.

    یا حضرت زهرا تشکر

    خدایا شرمنده...



    همسخن ::: شنبه 89/3/22::: ساعت 7:33 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    سه شنبه 21 اردیبهشت:

    دنبال کارهای شناسنامه؛ اداره پست، اداره ثبت احوال، سایت هرکدام از اینها، مراجعه به مغازه های فتوکپی مرکز شهر که احتمال میدادم شناسنامه ام آنجا  مانده باشد.

    اما پیدا نشد.

    چهارشنبه 22 اردیبهشت:

    شهادت محضری که شناسنامه را گم کرده ام.

    مراجعه به اداره ثبت اسناد. خیلی باهام همکاری کردند که کارم زود انجام بشود.

    مراجعه به اداره کل ثبت احوال استان و بالاخره یک گواهی گرفتم برای اداره گذرنامه بردم.

    مدارک را تحویل گرفتند. گفتند شنبه بیا. اصرار کردم که باید فقط تا 5شنبه مهلت گرفته ام. گفتند فردا بیا ببینیم چی میشه.

    پنجشنبه 23 اردیبهشت:

    مراجعه کردم به اداره گذرنامه. با کمال تعجب میگویند: سید علیرضا ممنوع الخروج است!!!

    ·       خانم، سید علیرضا 5 سال داره.

    -        حتما تشابه اسمی است.

    آن روز چند ساعت در اداره گذرنامه ماندم اما مشکل تشابه اسمی برطرف نشد.

    جمعه 24 اردیبهشت:

    صبح رفتم تهران. ایام فاطمیه است. از امشب روضه حاج آقا شروع میشود.

    هنگام مشکلات به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل میشوم. در حین کارهای روضه به حضرت عرض کردم: از برکت این روضه خیلی مشکلاتم حل شده این بار را هم لطف کنید...

    شب بعد از اتمام روضه برگشتم قم. درسهای خودم تعطیل بود اما تدریس داشتم.

    شنبه 25 اردیبهشت:

    مراجعه به اداره گذرنامه. مشکل ممنوع الخروج بودن حل شده اما جواب از مرز نیامده. فردا بیایید!

    یکشنبه 26 اردیبهشت:

    مراجعه به اداره گذرنامه. بالاخره گذرنامه را گرفتم.

    نمیدانستم کارم انجام میشود یانه. مراجعه کردم برای تحویل گذرنامه و مدارک دیگر.

    تحویل گرفتند اما گفتند در لیست ذخیره هستی باید صبر کنی شاید بشود شاید نشود.

    یکشنبه شب:

    رفتم تهران امشب سومین و آخرین شب روضه بود. بازهم توسل...

    یکشنبه 2 خرداد:

    چندین بار تلفنی پی گیری کرده بودم که کارم به کجا رسیده اما جواب قطعی نمیدادند. امروز مراجعه کردم.

    گفت: امروز اسم شما وارد لیست اصلی شد و فرم شما چاپ شد اما باز هم از لیست خارج شدید.

    ·       امیدی هست؟

    -        شاید

    اما هرچه گذشت امید کمتر میشد.

    بالاخره کاروان رفت و ما باز ماندیم.

    با اینکه آمادگی این را که نروم داشتم اما لحضات آخر خیلی ناراحت شدم.

    آن چیزی که از همه بیشتر ناراحتم کرد این بود که از چند نفر شنیدم که پارتی بازی شده و خیلی ها عروس دامادی رفتند و فرصت را از دیگران گرفتند...

    از اینجا کار به خود درگیری و خدا درگیری کشید؛

    خدایا اگر نمی­خواستی من را ببری پس این برنامه ها چی بود؟ بدون اینکه خبر داشته باشی بفهمی ثبت نام عمره هست. بری ته لیست ذخیره. بعد یکدفعه بگن مدارک بیار برو. مدارک جور نشه و بخواهی انصراف بدهی اما بگن هنوز وقت داری. گم شدن شناسنامه، ممنوع الخروج شدن سید علیرضا، بعد برسی به لیست اما دقیقه 90 از لیست خارج بشی...

    خدایا یک عهدی با تو بسته بودم. یعنی به عهدم عمل نکنم. خجالت میکشم به خدا بگم حالا که من را نفرستادی من هم...

    خدایا تا جای ممکن عمل می­کنم اما حکمت این برنامه ها را نفهمیدم...

    یکشنبه 8 خرداد

    مراجعه کردم که لطفا گذرنامه و مدارکم را پس بدهید.

    گفتند: فرستادیم حوزه علمیه خواهران

    با ناراحتی گفتم: برای چی؟ یک کمی از عصبانیتم را آنجا بروز دادم.

    زنگ زدم جامعه الزهرا گفتند با این شماره تماس بگیرید.

    وقتی به حوزه خواهران زنگ زدم گفتند: در حال تفکیک گذرنامه ها هستیم تا 2 روز دیگر میدهیم.

    ·       عجله دارم. میخواهم وجه واریزی را بگیرم نیاز دارم.

    -        اگر خیلی عجله دارید حضوری تشریف بیاورید اما ما در اسرع وقت این کار را انجام میدهیم.

     



    همسخن ::: پنج شنبه 89/3/13::: ساعت 9:20 عصر

    چهارشنبه 15 اردیبهشت 10 صبح:

    پیامک: آخرین مهلت ثبت نام عمره امروز میباشد. ستاد اساتید

    همان موقع زنگ زدم برای ثبت نام. با دادن مشخصات ابتدایی ثبت نام صورت گرفت. امروز عصر در مراسم قرعه کشی میشود و نتیجه مشخص میشود.

    چهارشنبه 15 اردیبهشت عصر:

    مراسمی به مناسبت روز معلم برگزار شد. یکی از برنامه ها سخنرانی پسر شهید مطهری بود که کوتاه و مفید بود.

    حالا زمان قرعه کشی برای عمره است. از بین 30 نفر، 3نفر سهمیه داریم.

    کمی دلهره داشتم. مدتی بود نسبت به یک نکته اخلاقی سهل انگار شده بودم. با خودم عهد کردم خدایا اسمم در بیاد دیگر مقید میشوم.

    قرعه کشی شروع شد؛

    نفر اول...

    نفر دوم...

    نفر سوم...

    اسم ما در نیامد.

    حالا 4 نفر به عنوان ذخیره. مجری مراسم که از مسئولان هم هست گفت: چرا 4 نفر ذخیره؟! 3تا بس است.

    باشه 3نفر ذخیره

    ذخیره اول...

    ذخیره دوم...

    ذخیره سوم...

    باز هم اسم ما در نیامد.

    مجری مراسم: بگذار همان 4 تا باشد.

    نفر چهارم: سید حسن موسوی !

    با خودم گفتم: باید چهار نفر انصراف بدهند تا نوبت تو بشود این هم نمیشود. دلت را خوش نکن.

    اما بلافاصله بعدش به ذهنم رسید خدا کار خودش را بلده تو نا امید نشو.

    شنبه 18 اردیبهشت

    -        الو از ستاد اساتید زنگ میزنم.

    ·       بفرمایید

    -        حاج آقا عمره میروید؟

    ·       بله میروم

    -        باید همین امروز مدارکتان را بیاورید.

    ·       امروز؟ من دیروز خروجی گذرنامه ام تمام شده. یک فرصت بدهید فردا براتون میارم.

    -        نه نمیشود. اگر تا فردا میشد قبل از شما استادهای دیگر میرفتند.

    ·       الان عکس و کپی براتون میارم فردا گذرنامه را میدهم.

    -        باشد قبول

    تمدید خروجی 7 خان دارد.

    مرحله اول را که مربوط به شورا بود همان روز انجام دادم

    یکشنبه 19 اردیبهشت:

    باید به اداره نظام وظیفه مراجعه میکردم. نظام وظیفه روز 18 و 19 هر برج بخاطر اعزام تعطیل است.

    دوشنبه 20 اردیبهشت:

    کارهای نظام وظیفه را انجام دادم.

    به اداره گذرنامه رفتم. قانون جدید: برای تمدید خروجی باید اصل و کپی شناسنامه و کارت ملی خود و همراهانتان را بیاورید!

    سریع به خانه رفتم مدارک را برداشتم اما اصل شناسنامه خودم پیدا نشد.

    به اداره گذرنامه رفتم. به اداره ثبت احوال ارجاعم دادند.

    رفتم اما کار از آن راه خیلی طول میکشید.

    باز هم به اداره گذرنامه رفتم توضیح دادم که کارم خیلی فوری است اما به هیچ وجه زیربار نمی رفتند...

    از آنطرف به شدت تحت فشار بودم که زود گذرنامه ام را تحویل بدهم.

     



    همسخن ::: پنج شنبه 89/3/13::: ساعت 9:19 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    امام خمینی رضوان الله تعالی علیه:

     

    اسلام بدون روحانیت مانند کشور بدون طبیب است.



    همسخن ::: سه شنبه 89/3/11::: ساعت 11:32 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

     

     

    چند چیز در غذا خوردن مستحبّ است:

     

    1 هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

    2 بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشک کند.

    3 میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد و پیش از غذا اوّل میزبان دست خود را بشوید، بعد کسى که طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به کسى که طرف چپ او نشسته و بعد از غذا اوّل کسى که طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به طرف راست میزبان برسد.

    4 در اولِ غذا «بسم اللَّه» بگوید ولى اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد، در وقتِ خوردن هر کدامِ آنها گفتن «بسم اللَّه» مستحبّ است. و در پایان غذا الحمدلله بگوید. نیز این دعا: «الحمد للَّه المحسن المجمل المنعم المفضل».

    5 با دست راست غذا بخورد.

    6 با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.

    7 اگر چند نفر سر یک سفره نشسته‏اند هر کسى از غذاى جلوى خودش بخورد.

    8 لقمه را کوچک بردارد.

    9 با عجله غذا نخورد، سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.

    10 غذا را خوب بجود.

    11 بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند. 12 انگشتها را بلیسد.

    13 بعد از غذا خلال نماید ولى با (چوب انار و) چوب ریحان و نى و برگ درخت خرما خلال نکند.

    14 آنچه بیرون سفره مى‏ریزد، جمع کند و بخورد، ولى اگر در بیابان غذا بخورد، مستحبّ است آنچه مى‏ریزد براى پرندگان و حیوانات بگذارد.

    15 در اوّل روز و اوّل شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب‏غذا نخورد.( در شبانه روز دو بار غذا بخورد، اوّل روز واوّل شب‏)

    16 بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پاى راست را روى پاى چپ بیندازد.

    مستحبّ است یک سوم معده را براى غذا و یک سوم براى آب و یک سوم براى راحت تنفس کردن قرار دهد.

    17در اوّل غذا و آخر آن نمک بخورد.18میوه را پیش از خوردن، با آب بشوید.

     

    مکروهات غذا خوردن:

     

    اوّل در حال سیرى غذا خوردن.

    دوم پر خوردن و در خبر است که خداوند عالم بیشتر از هر چیز، از شکم پر بدش مى‏آید

    سوم نگاه کردن به صورت دیگران در موقع غذا خوردن.

    چهارم خوردن غذاى داغ

    پنجم فوت کردن چیزى که مى‏خورد یا مى‏آشامد.

    ششم بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن.

    هفتم پاره کردن نان با کارد

    هشتم گذاشتن نان زیر ظرف غذا

    نهم پاک کردن گوشتى که به استخوان چسبیده، به طورى که چیزى در آن نماند

    دهم پوست کندن میوه

    یازدهم دور انداختن میوه پیش از آن که کاملًا آن را بخورد.

    دوازدهم خوردن با دست چپ مگر در مورد انگور و انار که با دست چپ خوردن آنها مذموم نیست.

    سیزدهم غذا خوردن با دو انگشت‏

     

    مستحبات آب آشامیدن:

     

    اوّل آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم در روز ایستاده آب بخورد. سوم پیش از آشامیدن آب «بسم اللَّه» و بعد از آن «الحمد للَّه» بگوید. چهارم به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روى میل آب بیاشامد ششم بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

     

    مکروهات آب آشامیدن:

     

     1 زیاد آشامیدن 2 آشامیدن آب بعد از غذاى چرب 3 ایستاده نوشیدن در شب 4 نوشیدن آب با دست چپ 5 نوشیدن از جاى شکسته کوزه یا طرفى که دسته آن است.



    همسخن ::: شنبه 89/3/1::: ساعت 11:20 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    پیامبر گرامی اسلام:

     

    زمستان بهار مؤمن است.

     

    یعنی شبهای طولانی دارد که می توان عبادت کرد و روزهای کوتاه که روزه گرفت.



    همسخن ::: یکشنبه 88/8/17::: ساعت 6:39 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

     

    در جامعه شناسی میگویند: اگر چیزی ارزش شود و دسترسی به آن سخت باشد یا برای همه به یک میزان امکان نداشته باشد، تخلف صورت میگیرد...

    حالا در ایران چند تا چیز ارزش شده:

    همه ایرانیها میخواهند دکتر باشند

    همه میخواهند سید باشند

    همه میخواهند بچه تهران باشند

    و ..

    بحث دکتر شدن را در کردانیسم اشاره کردیم

    سید شدن همه مثل سید شدن آقای احمدی نژاد و خیلیهای دیگر

    تهرانی شدن هم کم کم کل جمعیت ایران به تهران می آیند تا بچه تهرون بشوند

     

    خدا را شکر مجتهد شدن هنوز خیلی مد نشده وگر نه میترسم هر کس از راه برسد یک ته ریش بگذارد و آیةالله بشود...

     

    بنظر شما این وضع خوبه؟ چرا اینطور شده؟ تا کی ادامه دارد؟ کی همه مردم ایران میشوند: آقای دکتر سید ... تهرانی اصل؟!

    راهکاری دارید؟



    همسخن ::: چهارشنبه 88/4/24::: ساعت 4:6 عصر
    حواشی وارده: حاشیه

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 34
    بازدید دیروز: 262
    کل بازدید :441426


    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<
    همسخن - همسخن
    همسخن
    اندکی از آنچه ذهن ما را پر کرده ... طلبه حوزه علمیه خادم اهل بیت علیهم السلام

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>فهرست موضوعی یادداشت ها<<
    تشیع[10] . معارف[6] . کشکول[4] . تضاد[3] . امام[2] . خدا[2] . دبستان[2] . خانم[2] . دکتر[2] . رفیع پور[2] . ایران[2] . توسعه[2] . سیاسی[2] . سید[2] . فرامرز[2] . عمره[2] . غرب . فریب . قدرت شهوت کنترل خواسته حدیث زیبا امیرامومنین علی علیه السلام قان . قلهک . کار فرهنگی . معماری . مکروهات . مهری کویت قم نجف آیةالله حوزه سیاسی مراجع تقلید سیاست زندگینامه . موشک . میرحسین . نابرابری . نشان . نعمت . هدایت . ویران . یخچال . کارتر . کلیسا . شاه . شرق . شهبازی . شیطان، شیطان بزرگ، امریکا، مذاکره، روش مذاکره مقام معظم رهبری، ب . ظلم . علوم اجتماعی . گرمایش . محله . محمود . مردم . مسئولین . مستحبات . مطلوب . مظلوم . تیر . جامعةالزهرا . جامعه . جامعه اسلامی تذکرات کار فرهنگی سید حسن موسوی دانشگاه فرهنگ ادب ع . جامعه شناسی . جامغه الزهرا . جب . جریمه راهنمایی رانندگی پلیس نیروی انتظامی فرامرز رفیع پور جامعه . حدیث - نهج البلاغه - امیرالمؤمنین - کلمات قصار - اثر کار کوچک - . حضرت زهرا . حقوق زن زنان دفاع تعدد زوجات زن دوم مهریه . حمید بن قحطبه . حوزه . حکومت دینی . خاطره . ایرانی . باران . بد حجابی حجاب تلوزیون رسانه حکومت آخوند روحانی چادر روسری لج کرد . بیرونی . پایگاه مردمی . پرفسور . تجملات . آسایش . آشامیدن . آناتومی . آینده . اتاق خواب . اجحاف . احمدی نژاد . استعمار . اسلامی . افشار . رقابت . روحانیون . زن . زندگی - ظاهر - واقع - تکنولوژی - پیامد - ماشینی . سادات . ستم . سرمایش . سیاست . رئوف . رضا . خانه . خانواده . دریغ . دکتر . دولت . خمینی . خنثی . خواهران . خوردن . خیابان . خیریه . دانشگاه . انتخابات . اندرونی . انقلاب . انگلیس انگلستان مشکل دشمن دشمنی فرامرز رفیع پور جامعه . تعطیلی . تقلب . تلوزیون ماهواره فرهنگ دین صدا و سیما تربیت فرزند . تهران . تهویه .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    همسخن - همسخن

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<